مقدمه
انسان همواره با انبوهی از گزینههای رفتاری رو به دوست که فقط میتواند از شمار محدودی از آنها برگزینند: چشم خود را به بعضی از دیدنیها بدوزد، به بخشی از شنیدهیها گوش فرا دهد، دست، پا و سایر اندامهای خود را برای انجام برخی از کارها به کار گیرد. همگام با رشد قوای بدنی، فکری و عاطفی، و در هم تنیدن روابط گوناگون اجتماعی و افزایش اندوختههای علمی و مهارت علمی، دایرة گزینهها به صورت تصاعدی گسترش مییابد، به طوری که هر لحظه هزاران کار امکان انجام مییابد و گزینش دشوار و دشوارتر میشود.
برای ترجیح و تعیین گزینهها، عوامل گوناگونی وجود دارد که از جمله میتوان به شکوفایی غرایز و افزایش خواستههای آنها، احساس ناامنی و نیز به عادت، تقلید، تلقین و سایر عوامل روانی و اجتماعی اشاره کرد. اما مهمتر از همه، عامل عقلانی یعنی «گزینش آگاهانه» است که با در نظر گرفتن همة گزینهها و بررسی تأثیر هر یک در سعادت و کمال نهایی انسان، ترجیح و تعیین گزینههای برتر، والاتر و ارزشمندتر را به عهده میگیرد و نقش خود را در شکل گیری ارادة انسانی ایفا میکند. راز برتری حقیقی انسان را باید در برخورداری از همین عامل و به کارگیری آن جستجو کرد.
در این مقاله سعی شده است که تمامی عوامل و ابزاری که رادر شناخت ابعاد وجودی انسان مهم میباشند را بررسی کرده و به عنوان الگویی برای رسیدن به موفقیت به معنای واقعی آن قرار داد باشد که مقبول باشد.
اومانیسم یا اصالت انسان بطور اعم به نظامی فلسفی یا اخلاقی گفته میشود که انسان مدار و فردگر است و انسان و خواست و ارادة او را محور همة امور میداند. اما به طور اخص به نهفتی گفته میشود که در قرن چهاردهم میلادیدر اروپا پدید آمد که در آغاز با کلیسانی نقی نداشت اما بعد از مدتی به مخالفت با ارباب کلیسا پرداخت و به جرح و تعدیل متون مذهبی پرداخت. با حاکمیت بینش افسانگرا یا نه در فرهنگ اروپا همه چیز دگرگون شهر چون تا آن زمان همة فعالیتها جنبه ی الهی داشت و انسان از جایگاه ویژهای برخوردار بود و اعتقاد بر این بود که حضرت مسیح برای نجات او آمده همچنین در سلسله مراتب همتی انسان در زمرة مخلوقات قرار داشت، عنایت و مقصود او خداوند بود و هستی او منوط به ارادة خداوند بود و خلاصه همة امور حول محور اعتقاد به خدا دور میزد. اما در بینش جدید انسان جایگزین خدا شد مرکز ثقل تمام ارزشها و عنایت همة امور قرار گرفت. انسان خود را بریده از آسمان و پیوند خورده با زمین میدانست و رستگاری و بهشت موعد را در زمین طلب میکرد. هدفش کسب علم و در نهایت تحصیل قدرت بود زیرا منادیان علم جدید هدف اصلی علم را تحصیل قدرت و سلطة انسان بر طبیعت میدانستند. به هر ترتیب انسان باید تنها با تکیه بر استعداد ها و تواناییهای وجود خود سرنوشت خود رابسازد و بر آن حاکم گردد.
ایمان به نوع بشر و پذیرش عظمت و توانایی انسان و نهایتاً پرستش او از دیگر خصوصیات این عصر است. در این عصر شخصیت و فردیت افراد از اهمیت والایی برخوردار بود. هر کس وظیفه داشت تا با مدد گرفتن از قوای عقلانی و استعدادهای خود در جهت کمال و دست یابی به آرمانهای مقالی بشر گام بردارد و مقصود از ساخت جامعه آن بود تا امکانات لازم جهت شکوفایی استعدادهای افراد فراهم گردد. آراء این دوره بر عقل و خلاقیت اندیشه انسان طبیعت و علم و پیشرفت تمدن بشریکه داشت و این امور به این جهت مهم بود که بشر را به سعادت دنیوی رهنمون میساختند. آزادی انسان از ویژگیهای بارز این عصر بشمار میآید که هیچ چیز بنابراین آزادی را محدود میکرد.
بنیاد فلسفة اخلاق کانت نیز بر اساس احترام به فردیت افراد شکل گرفته است. کانت معتقد بود فرد آزاد کسی است که در برآورده ساختن خواستهای خویش، از قوانین درونی که همانا وجدان است تبعیت کند. او به آدمی تنها یک وسیله نمی نگریست بلکه او را غایت بالذات میدانست و میگفت هر کس از انسان به عنوان یک وسیله سود جوید بالاترین قانون اخلاق را نادیده گرفته است. حس کمال جویی و پیشرفت انسان سبب شد تا اذهان اندیشمندان متوجه تمدن یونان و روم باستان گردید. زیرا انسان عهد هومر انسانی است که توانسته است تواناییهای خود را محقق سازد. وی طالب زیبایی و دوستدار دانش و واقف به عظمت انسان بود. بدین ترتیب انسان گرایی عصر روشنگری رو به سوی تمدن یونان و روم داشت و درصد آن بود تا آرمانهای انسانی عصر پریکلس و افلاطون را احیا سازد.
سخن از انسان است، سخن از موجودی است که سخنهای بسیار در مورد او میتوان گفت. موجودی که معمای بزرگ قرون و اعصار بوده است. سخن از انسان است. سخن از انسانی که از حیات و زندگی خود دست میشوید تا دیگران بمانند و زندگی کنند. انسانی که زیستن خود را بدون شادمان زیستن دیگری ممکن نمیداند. انسانی که با مشاهدة کوچکترین رنج همنوع خود طوفانی در درونش ایجاد میشود. انسانی که حتی حاضر نیست مورچهای در زیر پای او لگد شود. سخن از انسان است. انسانی که از شکنجه شدن افرادی چون خود لذت میبرد. انسانی که از رنجاندن دیگران برخورد میبالد و با افتخار و سربلندی میگوید : این من بودم که چنین کردم. انسانی که حاضر است از ؟؟ همنوعان خود تحت ریاست برای خویشتن بسازد. آری سخن از انسان است. انسانی که میان دو بی نهایت قرار دارد. انسانی که از یکسوی میتواند تا بی نهایت سقوط کند. آن هم آن چنان سقوطی که شایستة نام حیوان نیز نباشد تا چه رسد به انسان، را از سوی دیگر آنچنان میتواند پرواز کند که ملائکه نیطز یارای پای نهادن به مقام او را نخواهد داشت.
1- انسان دارای طبیعت نیست. انسان فاقد طبیعت است. هر گونه که خودش بخواهد میتواند خود را بسازد (ژان پل سارتر)
2- انسان فاقد طبیعت ثابت است و این جامعه است که او را میسازد. (امیل دورکیم و طرفداران اصالت اجتماع)
3- انسان به غیر از نیازهای زیستی دارای طبیعت دیگری نیست و در واقع این تاریخ است که او را در هر مرحله از مراحل به شکل خاصی در میآورد. (مارکیستها)
4- انسان دارای طبیعت است، اما مهمترین عامل در طبیعت او غریزه جنسی است. این غریزه جنسی که به همة اعمال و رفتار او جهت میبخشد. علم انسان، هنر انسان، اعتقادات دینی انسان از غریزة جنسی او ریشه میگیرد (نروید)
5- آنچه که در طبیعت انسانی مهم است میل به برتری جویی است و در واقع این میل عامل محرک رفتار و کردار آدمی است(آلفرد آدلر)
6- طبیعت انسان دو قطبی است. انسان دارای نیروهای متضاد است. برخی از تضادهای درونی وجود انسان عبارتند از : برون گرایی و درون گرایی، خود آگاه و ناخودآگاه، پیشرفت و بازگشت (یونگ)
7- انسان موجودی زیستی اجتماعی است انسان یک سلسله نیازها را همراه خود دارد، اما این نیازها بی رابطه با شرایط اجتماعی نیست (اریک فروم)
8- طبیعت انسان نیک است. انسان موجودی است که ذاتاً خوب است و این تمدن است که او را فاسد میسازد. (ژان ژاک دوسو)
با وجود بسیاری از اختلاف نظرها و برخورد عقاید در مورد انسان باید گفت که مکاتب بشری هنوز نتوانستهاند انسان را درست بشناسند. هنوز مکاتب بشری نتوانستهاند انسان را درست تفسیر کنند و ابعاد وجودی وی را مشخص نمایند. آنها هنوز نتوانستهانذ به مقام ارزش انسانی آن چنان که هست پی ببرند و هم چنین به دور از هر گونه افراط و تفریط، عوامل رشد انسان را نشان دهند.
تا آنجا که ما میدانیم مکاتب بشری اهدافی را که برای رشد انسان تاکنون مطرح ساختهاند هیچ کدام متناسب با شأن و مقام انسان نبوده و همین طور هیچ مکتب و انسام شناسی را نمیتوان سراغ گرفت که دیگر مسایل مربوط به انسان را درست شناخته باشد. از همین جاست که میگوییم برای شناخت صحیح انسان چارهای جز آن نیست که از خالق انسان کمک بگیریم. یعنی از خداوندی که انسان را خلق کرده است. او خود باید بگوید که انسان چیست و دارای چه نیازها و ابعادی است؟
در این جا ممکن است کمی سوال کند که اساساً چه نیازی هست که انسان را بشناسیم ؟ اولاً شناخت انسان راهی است برای شناخت خدا «طبق فرمایش حضرت علی : آن کسی خود را شناخت، خدای خود را شناخته است» در واقع یکی از بهترین راهها برای شناخت خدا و حتی پی بردن به صفات او شناخت انسان است.ثانیاً بدون شناخت انسان نمیتوان استعدادها و نیازهای او را شناخت با شناخت صحیح انسان و ابعاد گوناگون وجود اوست که میتوان به بهره برداری صحیح از استعدادها و ارضای درست نیازهای او پرداخت. به بیان دیگر با شناخت انسان میتوان به شکوفا کردن استعدادهای انسان پرداخت. ثالثاً در ارتباط با این مسئله باید گفت که بدون شناخت انسان مسئله اساسی تربیت به حل و فصل نهایی خود نخواهد رسید. یعنی تا انسان شناخته نشود نمیتوان یک نظام و تربیتی صحیح برای رشد انسان عرضه نمود. رابعاً بدون شناخت انسان نمیتوان تکالیف و وظایف او را مشخص کرد. بدون شناخت انسان هیچ نظام حقوقی، سیاسی، اقتصادی و خانوادگی صحیح قابل ارائه نیست.
1- درون انسان گرایش به خدا وجود دارد و به وسیلة آن میتواند خالق خود را درک کرده، به پرستش او بپردازد.
2- انسان دارای نیروی عقل و اندیشه و به مدد آن میتواند حقایق را درک کند و مفاهیم کلی را از واقعیات خارجی انتزاع کند.
3- انسان دارای اختیار بوده و با آزادی اراده میتواند دست به انتخاب بزند. به بیان دیگر انسان موجودی انتخابگراست.
4- در انسان میل به کمال وجود دارد. انسان میکوشد تا خود را از آنچه که هست برتر و والاتر سازد و تعالی جوید.
5- انسان موجودی است که به مرگ خود میاندیشد و میخواهد بداند که چرا میمیرد و پس از مرگ به کجا میرود.
6- انسان موجودی است که میتواند دست به ابداع و خلاقیت بزند.
7- انسان موجودی است که با پدیدهای به نام هنر میتواند سر و کار داشته باشد.
8- انسان موجودی است که میتواند عشق و محبت بورزد. عشق و محبتی که گاه مافوق تصور است.
9- انسان موجودی است که میتواند که اگر تعالی پیدا کند میتواند ازملائکه برتر و بالاتر برود و اگر هم سقوط کند آن چنان به پستی میرسد که هیچ درندهای را نمیتوان با او قیاس کرد.
برای شناخت انسان مطالعة ویژگیها و مختصات انسانی از اهمیت بسزایی برخوردار است، چرا که مطالعه این ویژگیها نمایانگر این حقیقت است که انسان دلیل قاطعی است بر رد نظریه کسانی که میخواهند انسان را چونان یک ماشین پیچیده مطرح میسازد و برتریهای ذاتی او را انکار کنند.
استاد بزرگوار، علامه محمد تقی جعفری در ؟؟ نهج البلاغه، حدود 232 مختص انسانی را بر میشمارد (البته با در نظر گرفتن تنوع این مختصات آنها را 950 مختص میدانند) که هیچ ماشینی از آنها برخوردار نیست.
در این بحث اولین سوالی که مطرح میشود این است که آیا قرآن کریم برای شناخت ارزش و اهمیتی قایل است یا نه؟ در پاسخ باید گفت که به طور یقین هیچ مکتبی را نمیتوان یافت که مانند اسلام برای علم و آگاهی ارزش قایل بوده و انسانها را به سوی علم و دانش و تفکر و تعقل تحریک نماید. وجود واژههای «علم» - «فکر» - «عقل» - «نظر» - «فقه»- «فواد» - «حکمت» و مشتقات آنها حدود هزار بار در قرآن کریم آمده نمایشگر ارزش و اهمیتی است که این کتاب برای شناخت قایل است. قرآن به هنگام مقایسه میان علم و جهل یا عالم و جاهل چنین میگوید: آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابرند؟ و قرآن درک بسیاری از حقایق را فقط از آن عالمان دانستند. علم و آگاهی از آن چنان اهمیتی برخوردار است که خداوند کسانی را که عقل و اندیشة خود را با نمیاندازند بدترین به حساب آورده است. ارزش و اهمیت شناخت تا آنجاست که خداوند علم را با نور و روشنایی مساوی داشته و جهل را مساوی با ظلمت و تاریکی به حساب آورده است.
از مهمترین مسائل شناخت مسئله امکان شناخت است. به این معنا که آیا انسان میتواند حقایق عالم را بشناسد؟ آیا قوای ادراکی انسان توانایی آن را دارد که موجودات را آن چنان که هستند بشناسند یا نه؟ در پاسخ به این سوال مکاتب فکری و فلسفی پاسخهای گوناگون دادهاند که میتوان مجموع آنها را بر دو قسم تقسیم کرد: 1- گروهی معتقدند که حقایق عالم و آنچنان که هستند قابل شناسایی نمیباشند، یعنی برای انسان شناخت موجودات ناممکن است . از جمله طرفداران این گروه سونسطائیان و شکاکان هستند که به چند دلیل شناخت را برای بشرممکن نمیدانند. 2- گروهی دیگر از فلاسفه و متفکران معتقد به امکان شناخت بوده و قوای ادراکی انسان را قادر به شناخت باید این نکته را همواره باید در نظر داشت که اگر قرآن کریم شناخت را برای انسان ممکن میداند این به آن معنا نیست که انسان همه چیز را میتواند بشناسد زیر آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که به ناتوانی انسان از شناخت همة حقایق اشاره میکند.
از دیدگاه قرآن کریم انسان به مدرسه وسیله میتواند عالم آفاق و انس را بشناسد.
1- حواس 2- عقل 3- دل و قلب
1- حواس : نخستین وسیلة ابزار شناخت است. هر یک از این حواس موجب شناخت خاصی میشود. به طوری که فقدان آن موجب فقدان شناخت مربوط به آن حس میشود. از باب نمونه اگر کسی از آغاز تولد نابینا باشد قادر به درک رنگها و شکلها نخواهد بود. 2- عقل : دومین ابزار شناخت است که به کمک آن میتوان آنچه را که با حواس از عالم خارج گرفته میشود تجزیه و تحلیل کرده و دلیل برهان ارائه نمود. عموم فعالیتهای ذهنی به مدد عقل انجام میگیرد. انتزاع، تعمیم، استقرا، و ... همه به وسیلة عقل انجام میپذیرد. 3- دل: سومین ابزار شناخت است که متأسفانه کمتر مورد توجه مکاتب بشری و حتبی فیلسوفان قرار گرفته است. کسانی که هم برای دل و قلب اهمیت قایل شدهاند بیشتر به جنبة انسان سازی آن توجه کردهاند تابعه ادراکی آن. متصوفه که به کسانی درون از آلایشهای عالم برون سخت توجه دارند، از آنجا که به مسئله شناخت عنایت چندانی نشان نمیدهند به ناگزیر به نقشی که دل در ادراک حقایق و امور دارد کمتر توجه میکنند.
در بحث از منابع شناخت این مسئله مطرح است که در پیرامون چه موضوعاتی باید مطالعه و تحقیق نمود. از نظر قرآن کریم از خدا گرفته تا همة مخلوقات او منابع مهمی برای شناسایی انسان به شمار میرود. خدا، انسان، طبیعت، جامعه و تاریخ و حتی قرآن از جمله اموری هستند که تفکر و تعمق دربارة آنها مورد تأکید قرار گرفته است.
طبیعت : قرآن کریم در آیات بسیاری افراد انسانی را به مطالعات و پژوهش در طبیعت و پدیدههای طبیعی فراخوانده است. از نظر قرآن کریم آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف شبانهَروز برای صاحبان عقل و اندیشه،نشانههای خوبی است تا به وجود مبدأ آفرینش پی ببرند. «همانا در آفرینش آسمانها و زمین وو تعاقب شب و روز برای صاحبان خود نشانههایی است آل عمران 190»
انسان :انسان شناسی از جمله موضوعاتی است که قرآن کریم اهتمام خاص به آن دارد که از نظر قرآن انسان باید بنگرداز چه چیزی خلق شده است.
تاریخ : از دیدگاه قرآن یکی از مهمترین موضوعاتی که باید به بررسی و تحقیق پیرامون آن پرداخت تاریخ است. آیات بسیاری وجود دارد که انسان را به مطالعه و نظر در تاریخ فراخوانده و خود قرآن نیز مثالهای تاریخی بسیاری از در مورد اقوام و ملل مختلف میزند. قرآن : یکی دیگر از موضوعات که تدبیر و تفکر در آن توصیه شده خود قرآن است. تحقیق و تدبر در آن از این جهت اهمیت دارد که سعادت و یا شقاوت انسانها بستگی به اطاعت یا عدم اطاعت از فرامین آن دارد.
از دیدگاه قرآن کریم موانع بسیاری بر سر راه ادراک حقایق و امور وجود دارد که آدمی را از شناخت واقعیات دور میسازد. آفاتی که قرآن برای شناخت مطرح میسازد بسیار است شامل :
1- هواء هوس 2- تکبر 3- مجادلة با حق 4- خیال پردازی
5- شخصیت زدگی 6- سهل انگاری 7- ظن و گمان 8- گناه
9- عدم احاطه 10- علم بدون عمل
دانشمندان علوم طبیعی در مورد منشأ و مبدأ خلقت موجودات 2 نظریه ارائه دادهاند :
1- نظریه ثبوت انواع (Fixisme) :
2- نظریه تحول انواع (Transfiormism):
1- بر اساس این نظریه خلقت همة موجودات از آغاز مشتمل بوده است. یعنی هر گیاه و جانوری از ابتدا همان بوده که اکنون هست و از هیچ گاه یا حیوانی مشتق نشده است. طرفداران این نظریه میگویند: طرح کلی خلقت به گونهای است که هر گیاه و یا جانوری باید از گیاه و یا جانور همنوع خود به وجود آمده باشد، نه گیاه و جانوری مغایر با خود. بر مبنای این نظریه، انسان نیز طرح مستقلی دارد. یعنی از هیچ موجود دیگری مشتق نشده است.
2- طبق این نظریه هر گیاه و یا جانوری از گیاه و یا جانور دیگری به دست آمده است. داروین از طرفداران این نظریه است که نظریاتی هم در این باره ارائه کرده است. او معتقد بود که جانوران و گیاهان تولید مثل بسیار دارند و اگر نباشد که همة آنها زنده باقی بمانند و به تولید مثل خود ادامه دهند دیری نخواهد پایید که آنها سطح زمین را اشغال کنند. اما از آنجا که غذا و مسکن به اندازة کافی برای موجودات وجود ندارد، در نتیجه هر موجودی برای بقای خود باید در کوشش باشد تا به وسیلة مقابله با رقبای خود حیاتش را حفظ کند که او این کوشش مستمر را تاریخ بقا نام نهاده است که از نظر او در این رهگذر افرادی میتوانند زنده بمانند که دارای صفت مفیدی باشند و آنهایی که از این صفت برخوردار نباشند از میان خواهد رفت. پس از آنکه صفتی باعث بقای یک فرد شد این صفت از طریق وراثت به افراد دیگر منتقل میشود به این ترتیب نسل موجودات ادامه مییابد. نظریه داروین را میتوان در 4 اصل زیر خلاصه کرد:
1- اصل قابلیت تغییر پذیری ارگانیسم موجود زنده در برابر عوامل محیطی.
2- اصل متنازع بقا و کوشش مستمر برای ادامة حیات
3- اصل بقای صلح در میدان تنازع بقا و انتخاب طبیعی
4- اصل انتقال صفات اکتسابی به نسلهای آینده.
انسان چیست و ابعاد وجودی وی کدام است؟ ... نظر قرآن در این زمینه چیست؟ از دیدگاه قرآن انسان موجودی است که به عنوان روح خدا از آن یاد شده است. پس انسان از یک سوی روی به سوی خاک دارد و از سوی دیگر روی به بارگاه ربوبی و ملااعلی. بر همین اساس است که انسان در دو قوس صعود و نزول میتواند حرکت کند. در قوس صعود میتواند از ملائکه بالاتر رفته و به جای برسد که بجز خدا نبیند و از سوی دیگر تا آنجا میتواند سقوط کند که از حیوان نیز پستتر شود.
صورالمتالهین فیلسوف عالی قدراسلامی در تحقیقات عمیق و ژرف خود پیرامون نفس برای نفس 2بعد قایل است.
یکی بعد ادراکی و دیگری بعد تحریکی. بعد ادراکی عبارت است از عقل و اندیشة انسان و بعد تحریکی نیز عبارت است از فطریات و نیازهای روحی او. بنابراین تقسیم جسم و عقل و نفس صحیح به نظر نمیرسد چرا که عقل و اندیشه آدمی نیز بعدی از ابعاد نفس انسان است و اگر هم سخن از جسم و عقل و روح به میان میآوریم به این معناست که عقل را بعدی از ابعاد روح و نفس میدانیم، همانگونه که دل را نیز بعدی از ابعاد نفس به شمار میآوریم. به بیان دیگر یک بعد از ابعاد نفس را که جنبة ادراکی عقل نام میدهیم و بعد دیگری آن را که جنبة تحریکی دارد، دل مینامیم.
در تاریخ فلسفه این نظریه از سوی دکارت و پیروانش مطرح گردیده که روح و بدن دو جوهر مبتاین هستند. یعنی جسمی یک چیز است در روج چیز دیگر و حقیقت انسان نیز ترکیب دو ؟؟ مبتاین است. دکارت میگوید که صفت ذاتی نفس نیز آن است که میاندیشد. البته دکارت میان جسم و روح ارتباط برقرار میداند و میگوید چون این دو، دو فسخ وجود هستند پس غدهای به نام «صنوبر» در مقعر وجود دارد که میان این دو ارتباط برقرار سازد.
نظریه دیگر این است که بگوییم حقیقت وجود انسان همان نفس است، نه آنکه جسم و روح با یکدیگر ترکیب شده باشند. یعنی شخصیت انسان همان نفس است، نه آنکه نفس جزئی از شخصیت انسان باشد و جزء دیگر آن بدن.
بنابراین نظریه میان روح و بدن یک نوع تعلق و ارتباطی برقرار است که به آن«ارتباط تدبیری» میگویید. یعنی جسم است و وسیلهای است در دست نفس است و ادارة آن بر عهدة نفس میباشد.
یکی از ابعاد وجودی انسان عقل و اندیشه است. انسان موجودی است که در او استعدادهای عقلی بالقوه نهفته است. فلاسفه از قدیم در تعریف انسان گفتهاند حیوان ناطق. یعنی انسان جانداری است که میاندیشد. آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که برای بعد انسانی تأکید میکند. الفاظ عقل، تفکر، تدبر و ... در جای قرآن آمده است. قرآن یکی از عناصر سازندة انسان را پرورش عقل و اندیشه میداند یعنی انسان به وسیلة رشد صحیح عقل و اندیشة خود میتواند از حیات طبیه برخوردار شود. افلاطون بر این اعتقاد است که روح انسانی قبل از هیوط به عالم طبیعت، آن هنگام که در عالم ارواح و مثل به سر میبرد به همة حقایق پی برده بود و وقتی که به این عالم پا نهاد به خاطر حجابهای دنیوی آنها را فراموش کرد. البته از نظر افلاطون، انسان بر اثر تعلیم میتواند آن حقایق را به یاد آورد. به بیان دیگر طبق نظریه افلاطون انسان به هنگام قدم نهادن به عالم طبیعت آنچه را که قبلاً میدانسته به فراموشی سپرده است و به وسیلة تعلیم و تعلم میتواند آنها را به یاد آورده و از آنها آگاه گردد.
انسان دارای نیازهای متعددی است که ارضاء و اقناع آن موجب رشد و تکامل وی میشود. که اگر این نیازها به گونة صحیح ارضاء نشوند و موجبات ناهماهنگی شخصیت انسانی را فراهم میآورند. برخی از نکاتی که در مورد نیازها مورد توجه است عبارت اند از : 1- قرآن مجموعة نیازهای اصیل انسانی را در نظر میگیرند نه آنکه برخی از نیازهای انسانی را در نظر آورده و برخی دیگر را به فراموشی سپرد. 2- از دیدگاه اسلام و قرآن هیچ یک از نیازهای انسانی هدف نیست بلکه اینها وسیله هستند و وسیلة مهمی برای رساندن انسان به قلة کمال و معنویت.
3- ارضای نیازها باید به روش معقول باشد. انسان نمیتواند هر گونه که بخواهد نیازهای خود را ارضاء کند.
4- انسان نباید نیازهای خود را سرکوب کند.
اما نیازهای انسان هم شامل : نیاز پرورش جسم، نیاز اقتصادی، نیاز زندگی اجتماعی، نیاز جنسی، نیاز زیباجویی، نیاز اخلاقی و نیاز به عواطف انسانی و ... میباشد.
دربارة اینکه انسان چیست و آیا انسان طبیعی دارد یا نه 2 نظریه ارائه شده : نظریه اول این است که انسان فاقد طبیعت و فطرت است یعنی هیچ گونه نیاز و گرایش ذاتی در درون او یافت نمیشود و طبیعت او در آغاز حیات چون ظرفی خاکی و بی شکل و صفحهای بی رنگ است که هر چه جامعه یا خود فرد در آن بریزد می پذیرد. از طرفداران این نظریه امیل دورکیم و ژان پل سارتر هستند. دورکیم معتقد است انسان دارای هیچگونه طبیعت و نهادی نیست و فرد را جامعه میسازد. یعنی تمامی مسائل مربوط به ابعاد وجودی انسان ساخته و پرداخته محیط است و بس. ژان پل سارتر نیز با وجود آنکه نه جبر اجتماعی دورکیم را قبول دارد که طبق آن انسان ساخته شده محیط اجتماعی خویش است و نه جبر تاریخی مارکس و دیگران را – که اساس را اسیر جبر تاریخ میدانند ـ هیچ گونه نیاز ذاتی و فطری را برای انسان نمیپذیرد. نظریه دوم این است که طبیعت انسان چون ظرفی خالی و عقلی نیست که هر گونه که فرد بخواهد ساخته شود یا تحت تأثیر اجتماع قرار گرفته و شکل پیدا کند. بلکه در وجود انسان نیازها و گرایشهای نهفته است که انسان بر اساس آن نیازها و گرایشها زندگی میکند و این نیازها و گرایشها اگر در شرایط مساعد قرارگیرد شکوفا میشوند. اگر این نیازها و تمایلات نباشد اجتماع نمیتواند هیچ گاه تأثیری در انسان بگذارد و اصولاً نقش اجتماع و یا خود فرد این است که میتواند عامل پرورش این استعدادها یا عامل باز دارندة آنها باشد. این نظریه به عنوان نظریه فطرت نام برده میشود.
طبیعت انسانی از دیدگاه مارکس به دو عنصر ثابت و متغیر تقسیم میشود که میل جنسی و گرسنگی جزء لازم طبیعت پایدار انسان است و جنبة متغیر طبیعت بشری نیز در رابطه با شرایط اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد. کلاً انسان درمکتب مارکسیم موجودی است مادی که هیچ گونه تجلی روحانی و معنوی در وجود او نیست و نیازها و خواستههایش محدود به امور مادی و اقتصادی است. انسان در این اندیشه نه یکسره نیک است نه یکسره بد. انسان به جز یک سلسله نیازهای مردی و نوعی عاری از هر نوع طبیعت و سرشت مثبت یا منفی است. انسان دارای یک سلسله نیازهایی است که آن نیازها در طبیعت انسان قرار دادند. مانند میل به خوردن و خوابیدن و ارمنای غریزة جنسی. انسان بر اساس ساز و کار وجودی خود چیزهایی را که مورد نیازش میباشد مانند تهیه غذا برای ادامه حیات نرسد میکند که به غیر از ابعاد مهم فیزیولوژیکی فوق دارای برخی نیازهای نوعی نیز هست مانند عشق ورزیدن، همکاری بادگیران، کار و عمل نیز یکی از ابعاد مهم فعالیتهای اوست. کار و فعالیت انسانی که در هر دورهای از تاریخ به شکلی بوده موجب دگرگونی طبیعت انسانی میشود. دورة فئودالیسم، انسانی مطابق با عمر خود را و دورة سرمایهداری، انسانی نیز مطابق با روابط اجتماعی حاکم بر عمر خود را میپروراند. خلاصه آنکه از نظر مارکسیم انسان زاییدة شرایط اجتماعی و محیط اقتصادی خویش است. حتی نیازهای بیولوژیکی انسان، خود را از طریق خصلتهای اجتماعی منعکس میکنند و به همین وسیله خصلتهای اجتماعی نیز تغییر و تحول مییابند.
از آنجا که نفس انسان دارای 2 بعد ادراکی و تحریکی است، متفکران اسلامی فطریات انسان را به دو تقسیم کردهاند: یکی فطریات در ناحیه ادراکات و شناختها و دیگری فطریات در ناحیه خواستهها و گرایشها. از نقطه نظر ادراکات این مسئله مطرح است که انسان دارای یک سلسله ادراکات فطری میباشد. یعنی قوه و استعداد یک اصول فکری و بدیهات اولیه در نهاد انسان نهفته است. به طور مثال بدیهیاتی چون «اجتماع نقیضین محال است» «کل بزرگتر از جزء اوست» و ... از جمله امور فکری هستند که انسان بالفطره به آنها اذعان دارد. قسم دوم از فطریات انسان در ناحیه خواستهها و گرایشهاست، یعنی انسان یک سلسله میلها و گرایشها چون میل کمال جویی، خداجویی، راستی و درستی، زیبا جویی و ... دارد. اینکه انسان در ناحیة خواستهها و گرایشهای خود چه فطریاتی دارد مورد بحث و گفتگوی مکاتب مختلف روان شناسی است، و روان شناسان نیز هر یک در این زمینه نظر خاصی را ارائه دادهاند و حتی در این میان برخی از آنها به طور کلی منکر وجود فطریات در انسان شدهاند.
استاد مطهری در این باره میفرماید : انسان بعضی چیزها را بالفطره میداند که البته کم هستند. به عبارت دیگر اصول تفکر انسانی که در همة انسانها مشترکند و فطری میباشند، و فروع تفکرات و شاخههای تفکر اکتسابیاند. البته اصول تفکر نه به آن معنایی که افلاطون میگوید که انسان اینها را در دنیای دیگری یاد گرفته است و اینجا فراموش کرده است، نه! مقصود این است که در این دنیا انسان متوجه آن اصول میشود. ولی در دانستن اینها انسان نیازمند به معلم و نیازمند به صغری و کبری چیدن و ترتیب قیاس دادن، یا تجربه کردن و اینها نیست، یعنی ساختمان فکری انسان به گونهای است که آن مسایل به صرف اینکه عرفه بشوند کافی است برای درک آنها احتیاج به استدلال و برهان ندارد، نه اینکه اینها را قبلاً میدانسته است ... در این حال میفرماید ذهن نوزاد وقتی به دنیا میآید مانند لوح صاف و پاک است، ولی در عین حال قرآن مسایلی را طرح میکند که انسان متوجه میشود که ذهن انسان بی نیاز از استدلال است، نظریاتی را که قرآن قایل است از نوع فطریاتی که افلاطون میگوید نیست، بلکه این است که استعدادها اینها در هر کس هست به طوری که همین قدر بچه به دنیا آمد و رسید به مرحلهای که بتواند اینها را تصور بکند، تصدیقش فطری است، بعد از تصور، تصدیقش فطری است. بنابراین اینها با یکدیگر منافات ندارد.
1- نظریهای که میگوید طبیعت و فطرت انسان خوب است و نیک. انسان در ذرات موجودی نیک سرشت است. ژان ژاک روسو از طرفداران این نظریه است. به نظر وی انسان آن هنگام که در دامان طبیعت زندگی میکرد، یعنی اثری از تمدن و نظامات گوناگون اجتماعی نبود اثری از زشتیها و بدخوییها در او نبود، اما همین که اسیر تمدن شد سرشت نیک خود را از دست داد و دچار فسادهای گوناگون شد. بنابراین برای رجوع به فطرت و اصل خویش چارهای جز آن نیست که آن انسان به طبیعت رجوع کند.
2- نظریهای که میگوید طبیعت و فطرت انسان بد است و زشت. انسان از نظر ذاتی موجودی بد سرشت و پلید است. انسان موجودی شیطان صفت و فاسد است. ماکیاولی و توماسهابزاز جمله طرفداران این نظریه هستند. هابز میگوید : انسان گرگ انسان است. به گمان طرفداران این نظریه اگر عمل مثبتی هم از انسان سر بزند به خاطر فشار عوامل خارجی است .
3- انسان نه خوب است و نه بد نه دارای فضیلت است و نه رذیلت. نه پاک است و نه پاک. طبیعت انسان لا تعینی محض است . یعنی انسان هیچ چیزی مثبت دارد وهم استعدادهای منفی. انسان هم دارای قوا و استعدادهای خیرخواهانه است و هم دارای قوا و استعدادهای شرورانه، هم زمینههای فضیلت در انسان وجود دارد و هم زمینههای انسان دارای فطریات مثبت بسیاری است. فطریاتی که موجب رشد و تعاونی انسان را فراهم میآورند. این جنبههای مثبت شامل : خودآگاهی – شناسایی خوب و بد – فطرت خداجویی – انسان استعداد کمال بی نهایت را دارد – و جوان...
هم چنین انسان دارای برخی فطریات منفی است شامل: انسان تابع هوا و هوس است – انسان موجودی است مجادله گر – انسان در صورت بی نیازی طغیانگری میکند – انسان موجودی عجول ایست انسان موجودی ضعیف و در رنج است – انسان موجودی حریص است – انسان دوستدار مال است – انسان موجودی بخیل است – انسان موجودی کفران پیشه است – انسان به هنگام از دست دادن نعمت مأیوس میشود – انسان موجودی فخر فروش است و ...
کلمه رشد و مشتقات آن چون یرشدون، راشدون، مرشد، رشاد حدود 19 بار در قرآن به کار رفته است، کلمة رشد به معنی رسیدن به واقع است و در قرآن به معنای هدایت یافتن و رسیدن انسان به کمال وجودیش به کار رفته است.
در مقابل کلمة رشد در قرآن کلمة غی به کار رفته است که به معنای گمراهی و دور شدن از واقع است. این کلمه نیز 4 بار در قرآن به کار رفته است. از جمله در آیه زیر :
«لا اکراه فی الدین قدتبین الرشد من الغی»
در پذیرش دین اجبار نیست، زیرا راه رشد از راه گمراهی آشکار گردیده است. (بقره 256)
قرآن عناصر و عواملی را برای رشد و تعالی انسان مطرح میکند که عبارتند از :
1- علم و تفکر 2- ایمان 3- صالح
انسان به وسیلة علم و ایمان و عمل صالح میتواند رشد پیدا کرده به قرب ربوبی نایل گردد . از دیدگاه قرآن این عوامل موجب کنار رفتن طبیعت مهمی انسان و بروز فطریات مثبت او میشود، یعنی انسان با استعداداز عوامل رشد میتواند استعدادهای مثبت وجودی خود را به نعلیت رسانده و استعدادهای منفی را که در نهاد اوست کنار بگذارد. و در واقع بروز استعدادهای انسانی یعنی فطریات مثبتی که در نهاد و ضمیر انسان قرارگرفته نیازمند به یک سلسله عواملی است که از آنها تعبیر به عوامل رشد میکنیم. علم و دانش، تفکر و تعقل یکی از عوامل سازندة انسان به شمار میرود. قرآن برای علم و آگاهی ارزش بسیاری قائل است. در ارزش علم و دانش همین بس که نخستین آیاتی که بر پیامبر (ص) نازل شده سخن از علم به میان آورده است. ایمان دومین عامل تکامل انسان و منظور از ایمان عبارت است از اعتقاد قلبی به خدا و فرامین او همراه با تسلیم به آنها. ایمان به غیر از علم است، چرا که قرآن از کافرانی سخن میگوید که با وجود علم و آگاهی به سوی کفر گرایش داشتند. از جمله شیطان که خدا را میشناخت به معاد نیز اعتقاد داشت و میدانست که انبیاء از سوی خدا آمدهاند ولی قرآن او را کافر میداند. عمل سومین عاملی که موجب رشد و تکامل انسان میشود. در زندگی عواملی و عناصر متضاد مخالفی وجود دارد که همواره انسان را به مبارزه و عمل میکشاند و نه تنها انسان که در پیرامون محیط حیوان نیز موانع و عوامل گوناگونی در کارند که او را به مبارزه و انتخاب میکشانند.
مارکسیم کار و عمل را یکی از ابعاد مهم فعالیتهای نوع انسان میداند، چرا که در میان همة موجودات جهان تنها انسان است که با طبیعت رابطه برقرار کرده، با کار و عمل خویش به دگرگونی آن میپردازد و در این میان خود نیز دگرگون میشود
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 46 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
استفاده از آب به عنوان یک حلال رنگ همیشه به علت هزینه پایین وعدم خطر آتش سوزی ومسمومیت زایی جالب بوده است واحتمالا آب اولین حلالی بوده که توسط بشر در رنگ های ابتدایی در نزد نقاشان در طول قرن ها استفاده می شده است .
دو غاب آهک یکی از روکش های لایه مواد در زمره رنگ های لعابی است که هم اکنون از هر نظر قدیمی ومنسوخ است ودراستفاده امروزی از جهت هزینه مارپیچی حلالها ورعایت آلودگی محیط واسطه انتقال آبی یک نیروی محرک برای گسترش استفاده از آب است که به عنوان یک حلال رنگ تهیه شده است .
امروزه رنگهایی که پایه آنها بر آب است به دو گروه اصلی تقسیم میشوند :
الف) عصاره پلیمر که در درجه اول در ساختن رنگ ها استفاده می شود .
ب) قابل حل در آب یا لزجت آب که دراصل برای رنگ های صنعتی بخصوص آستر فلزات بوسیله گالوانیزه کردن به کار می رود.
یک کاربرد جالب رنگی که پایه اش برآب است در رنگ تزیینی هوا خشک کن و روکش های تحتانی است وعمل قابل توجهی برای تولید اموسیونهای مناسب انجام شده است ادعا شده است که رزین های رنگ می توانند بطور رضایت بخشی امولسیونه شوند با استفاده از آمیختن یک امولسیونه کننده با دارا بودن ارزش HLB مناسب ( در زیر )
امولسیونهای پلیمری :
ماهیت امولسیون :
یک امولسیون در 2 شکل است : سیستمی که مرکب است از مایع در شکلی از قطرات ریز ( به صورت پراکنده ) ومعلق یا پراکنده در مایع دوم (به صورت متصل ) در آنچه که حل نشدنی است معمولترین ترکیب امولسیون محتوای آب به شکل پیوسته است پلیمر امولسیون ها از این نوع هستند هنگامی که حالت پراکنده یک جسم جامد مورد نظر است سیستم ، انتشار نامیده می شود. اما چون معمولا پلیمر ها بیشتر جامد هستند تامایع حالت امولسیون همیشه برای سیستم پلیمرها استفاده می شود امولسیون در آبی که پراکنده است ودر یک شکل پیوسته وجود دارد اما اینها بقدرت با لایه سطحی مواجه می شوند .
شکل گیری امولسیون
فرض این است که خواهان تولید یک امولسیون از روغن بزرگ در آب هستیم بهم زدن وتکان سریع و شدید ومایع باهم یک ماده معلق از خطرات ریز روغن تولید خواهد کرد اما وقتی که حرکت و تکان توقف شد درمایع به دولایه متمایز اشکار تقسیم می شود ( شکل 1-19)
بهر حال اگر آب دارای مقدار کمی از یک صابون یا یک عامل موثر سطحی ( یا ترساز ) باشد با قی مانده های قطرات ریز روغن در آب پراکنده می شود ویک امولسیون تشکیل می شود هنگامی که امولسیون برای مدتی در جایی باقی بماند بدان منجر خواهد شد که قطرات پراکنده ریز روغن بالا روند ( وزن مخصوص روغن برزک کمتر از آب است ) این به عنوان دوغاب امولسیون ها شناخته شده است ، که به جداسازی سر شیر از شیر شبیه است در نتیجه حرکت دو غاب دوباره به آسانی پراکنده می شود اماساختمان دو غاب می تواند از افزایش حالت چسبندگی آب جلوگیری کند .
از جمله مواردی که با این هدف استفاده می شوند سلولز اتر قلیای نمک اکریلیک ، آلژنیات ها و قلیای کازئین هستند همچنین این قبیل عامل های غلیظ سازی مانند اموسیونهای ثبات بخشنده یا کلوئیدهای محافظ معرفی می شوند.
ترسازها
ترکیب هایی وجود دارند که وقتی در یک مایع حل می شوند کشش سطحی آن مایع یا کشش بین وجهین میان دومایع اختلاط ناپذیر پایین یک مایع ویک جامد کاهش پیدا می کند . کارایی وتاثیر آنها بستگی به ساختمان شیمیایی آنها دارد و شمار زیادی از این ترکیب ها شناخته شده هستند .
هنگامی که از یک تر ساز برای تولید یک امولسیون استفاده می شود بطوریکه دو مثال زیر آورده شده است که آن به عنوان یک عامل امولسیونه طبقه بندی شده است .
مناسب بودن ترساز برای این هدف وابسته به ارزش HLB است .
ارزش HLB: یک مولکول تر ساز شامل 2 گروه هیدروفیلیک ولیپوفیلیک (هیدروفابیک ) است و ارزش HLB نسبت بین این گروههاست که خواص اموسیونه تر سازها راکنترل می کند .
این ارزش ها از راه تجربی در این گروهها توسط دیویس و ردیال تعیین شده است . بعضی از این ارزش ها در جدول پایین آورده شده اند .
استفاده از این میزان اعداد و ارقام HLB یا هیدرو فیلیک / لیپوفیلیک میتواند ، بااستفاده از عبارت زیر بر آورد شود .
7+(گروههای لیپوفیلیک) -(گروههای هیدروفیلیک
هماهنگی بسیار خوبی بین ارزش بر آورد شده از راه تئوری وتجربی حاصل می شود .
ارتباط بین ارزش HLB ومصرف کاربردی مواد پاک کننده در جدول
2-19 نشان داده شده است .
درعمل ارزش HLB در انتخاب امولسیونه کننده ها مفید است اما مواد در پاک کننده ها کم اهمیت تراست .
یک رابطه جالب فیزیکی شیمیایی بین ارزش HLB و پایداری امولسیون توسط دیویس وردیال نشان داده شده است .
به مقدار آب در امولسیون روغن و به مقدار روغن در امولسیون آب وابسته است.
ترسازها به 4 گروه اصلی با نام های ، آنیونی غیریونی ، کاتیونی ، و آمفولیتی طبقه بندی می شوند عموما آنیون ها بیشترین استفاده را به عنوان عامل امولسینه دارند . دسته دیگر در مرطوب ساختن و پراکنده سازی رنگدانه و برای منظورهای خاصی استفاده می شوند .
ترسازهای آنیونی
متداول ترین نمونه ها نمکهای فلزی قلیایی زنجیره صحیحی از کربوکسیل یا اسید های سولفونیک بین 11 تا 17 اتم کربن هستند لوریت سدیم نمونه ای واقعی است که وقتی در آب حل می شود یونیزه می گردد .
که به ماهیت قطبی آنیون وابسته است از گروه هیدروفیلیک ( کشش آب ) وهیدروناییک یا زنجیره هیدروکربن لیپوفیلیک ( رانش آب یاکشش روغن ) تشکیل شده است آنیونها فقط در غلظت خیلی پایین با میسل ها ترکیب میشوند . ( شکل 2-19 که آنیونها بشکل نمایش داده می شوند )
هیدروکربن به درون وگروههای کربوکسیل به طرف بیرون آب هدایت میشوند .
هنگامی که قطرات روغن داخل می شوند ( مانند مثال مقدمه ) هیدروکربن جذب روغن می شود و گروههای کربوکسیل به طرف آب فرستاده می شود
( شکل 3-19 ) بموجب آن قطرات روغن یک بار منفی کلی کسب می کنند واز دو سر دافع می شوند . از بهم آمیختگی و پیوستگی قطره ها جلوگیری میشود و در نتیجه یک امولسیون آنیونی بدست می آید . از آنیونها تا جمع شدن در سطح محلول نگهداری می کنند واز کشش سطحی بوسیله میزان متناسبی از غلظت کاسته می شود.
با روشی شبیه به این آنها دریک سطح مشترک بین محلول ویک جامد جذب می شوند وهمچنین تماس برخورد آنها کم تر می شود رطوبت سطح باعث تسهیل دراین عمل می شود .
انواع دیگر ترکیبات که به عنوان ترسازها ی آنیونی استفاده می شوند ، نمک حلال در آب آمین ها و اسید های چرب مانند اُلیت تریدانولامین و الکلهای بهتر سولفات شده مانند سولفات لاریل سدیم ، ترکیبات سولفاتی مانند روغن کوچک سولفونات شده ( روغن قرمز ترکیه ای) و سولفات های حلقوی نفت هستند .
شکل گیری امولسیونهای پلیمری
هنگامی که یک منومر مایع ، استات وینیل به یک حلال مایع از یک ترساز آنیونی باجنبش سریع اضافه می شود قطره هایی بااندازه های گوناگون تولید می شوند که با آنیون ها روکش داده می شوند . قطره های کوچک تر در میسل ها محصور شده بسرعت حل می شوند . افزایش کاتالیزور پلیمر یزه کردن به یک واکنش سریع وشدید منجر می شود که هر منومر محلول به پلیمر تبدیل می شود (استات پلی وینیل) قطره های بزرگ آهسته تر حل میشوند اما درنهایت همه مونرها به پلیمر تبدیل می شوند .
ذره های پلیمر با آنیون ها پوشانده می شوند در این روش امولسیونها محتوی 45 تا 55 درصد پلیمر را بوسیله جرمشان تولید میکنند واکنش پلیمراسیون در فصل 11 شرح داده شده است .
هومو - پلیمرها وکو- پلیمرها
هوموپلیمرها :محصول بدست آمده توسط پلیمریزاسیون یک منومر منفرد است که به عنوان هومو پلیمر شناخته شده است .
تعداد زیادی از هوموپلیمرها تولید شده اند و آنها اختلاف زیادی درخواص فیزیکی بخصوص درجه سفتی وسختی نشان دادند . به عنوان مثال استات پلی وینیل ، سخت ومحکم وجامد وشکننده است حال آنکه اکریلات پلی بوتیل در اثر گروههای مختلف در زنجیره نرم وانعطاف پذیراست هنگامی که امولسیون در سطح بکار برده می شود به آن اجازه می دهیم تا خشک شود بنابراین استات پولی ونیل بالایه های نازک پیوسته ومتصل ترکیب نمی شوند اگر یک نرم کننده مناسب ( بالای 20 درصد جرم پلیمر ) در امولسیون به حرکت در آورده شود ، جابجایی که در آن پلیمر جانشین می شود . در نتیجه در ذرات نرم تر که قابل متراکم شدن و بهم آمیختن هستند یک لایه نازک تشکیل می شود .
نوع اِستر نرم کننده ها مناسب تر هستند اما متاسفانه مشکلاتی دارند ، اگر آشکار شدگی لایه نازک نرم به درازا کشیده شود ، باعث خسارت تدریجی جانشین نرم کننده می شود ، که با تبخیر یا جابجایی در ماده اصلی همراه است . در نتیجه شکنندگی تدریجی منجر به وقفه و نقص وعدم موفقیت میشود .
کو – پلیمرها : اگر استات وینیل با یک منومر دوم که خودش یک پلیمر نرم وانعطاف پذیری دهد کوپلیمر شود در این صورت محصولات بوسیله تنظیم کمیت ها نسبی محصولات باهر درجه سختی خواسته شده با قابلیت لایه های پیوسته ومتصل حاصل بدون افزایش نرم کننده ها می توانند تولید شوند مقدار ونوع منومر دوم میتواند گوناگون باشد وانواعی که بکاربرده شدهاند شامل اتیلن و اُلفین های متفاوت کلرایدوینیل ، وئووا یک اِستر وینیل از یک شاخه زنجیره اسید کربکسیلیک ) واِسترهای اکریلی می باشد . کوپولیمرهای وینیلی متفاوتی با کاربردهای خیلی مخصوص ومعین شامل کلوراید وینیل / وئووا ، استیرن / اکریلیک و تولوئن وینیل / اکریلیک می باشند.
یک دسته ده تایی از کوپلیمرهای استات / وئووا وینیل برای آمیخته شدن با مواد رنگی عالی نسبت به معمولی بدون پذیرفتن خسارت قابل توجه ومحسوس مقاومت ساییدگی درنظرگرفته شده اند .
رنگ روغن های مات توسط 70 درصد PVC ، به ما این امکان را میدهند که پس از خشک شدن پوست یک ناشفافی وتیرگی بوجود آید توجه به مسائل اقتصادی وصرفه جویی ها با جانشینی یک نسبت از دی اکسید تیتانیوم بجای چسب یا بطانه می تواند میسر شود .
کوپلیمرهای از این نوع به عنوان چسب های قوی شناخته می شوند .
کوپلیمرهای وینیل مخصوصا از نوع استات / الفین وینیل در اندازه وحد استاندارد برای استعمال خارجی اکثر رنگ های امولسیون ودراندازه کوچکتر برای کاربرد خارجی می باشند .
یک دسته از کوپولیمرهای کلراید وینیل وکلوراید وینیلیدن ، باداخل شدن یک نسبت از اِستر اکریلی اصلاح شده وتوسط ICI تولید می شوند ودر تجارت بنام «هالفکس» عرضه می شوند در برخی جهات اختلاف امولسیونهای آنیونی بواسطه انواع قرار دادی آنها می باشد .
تراز پایینی از نرم کننده ها درکارخانه تولیدی استفاده می شود بنابراین لازم است که یک پایدار کننده به فرمول سازی رنگ اضافه شود .
یک دستگاه ساختمان کوپلیمر از اکسید اتیلن / اکسید پروپیلن (سینپروپیلن (سینپرونیک [C] - PE39/70) بسیار مناسب تهیه شده است .
هالفلکس در یک PH بسیار پایینی عرضه می شود ، (2-1) . حال آنکه این نوع پلیمر در سطح PH بالا تمایل به کلرینه شدن بدون هیدروژن دارد . رنگهای امولسیون بر پایه ها لفلکس قرار دارند و رنگی است که PH آن بین 5-4 است واین حدود برای برخی از انواع رنگ که مورد استفاده قرار میگیرند وضع شده است .
فسفات روی ، تری فسفات آلومینیم اصلاح شده و شیلدکس ، هنگامیکهبرایآمادهسازیآهنبکاربردهمیشود نتایج رضایت بخشی می دهد .
کاربردهای کوپلیمرهای هالفلکس شامل چاشنی های آهنی متناسب انفجار ( در 80-50 میکروتر ضخامت لایه خشک ) است و آنها چسبندگی و پیوستگی خوبی نسبت به آهن آبکاری شده نوین ، بتون ،چوب و بسیاری از سطوح پلاستیکی دارند . کوپلیمرهای دارای رشته هالفلکس برای رنگ وروغن زدن و آماده سازها مناسب هستند .
رنگ های امولسیون وینیل
رنگ های امولسیون شامل سه مرحله متمایز می باشند . الف-مرحله آبکی یاشکل مسلسل که درهر غلیظ کننده ماده نگاه دارنده از فاسد شدن وافزودنیهای دیگر حل می شود . ب-مرحله تجزیه شدن پلیمر ج-مرحله تجزیه شدن رنگ ، درجدول 3-19 نمونه ای از ترکیبات رنگهای امولسیون وینیل ساده ونیمه براق بامثال توضیح داده شده است آنها با طرح خیلی مفصل از ترکیبات و رنگهای تکمیلی بیان می شوند .
موادوساخت رنگهای امولسیون وینیل
جمع شدگی ماده رنگی زیاد در بانت ها
بافت مواد رنگی که به شکل مایع تجزیه می شوند معمولا با کمک یک ترساز بهتر از نوع غیر یونی است . این نوع برای یونی که تمایل زیادی جهت کف کردن دارد بهتر است ( ضدکف را در زیر ببینید . )
جدول 3-19 : مثالی از رنگهای امولسیون وینیل
درصد ترکیب
رنگ نیمه براق رنگ ساده
00/20 00/20 دی اکسید تیتانیوم روتیل
- 50/30 گل سفید یا سفیداب
- 40/9 مصالح ثابت و غیرفرار
40/0 45/0 هیدروکسی اتیل سلولز
70/13 45/29 آب
50/0 70/0 ترساز غیریونی
20/0 20/0 عامل جدا کننده
30/1 30/1 آب
20/0 20/0 نگاه دارنده
15/0 15/0 کف بر
10/1 20/1 حلال متراکم
45/62 45/23 امولسیون کو پلیمر (وینیل استات/ اتیلن جامد 50 درصدی)
22/1 48/1 وزن مخصوص (چگالی)
%70/40 %15/34 حجم جامدات یا حجم سختی
%0/15 %00/52 PVC
%2/46 %5/42 وزن آب
مهم ترین خواسته در رنگ های امولسیون از حیث تیره کردن رنگ سفید و زرد کمرنگ می باشد که در بافت های اصلی دی اکسید تیتانیوم است درجه روتیل برای مقاومت ودوام گچ وهمینطور خواص جریان معرفی می شود .
تجزیه دی اکسید تیتانیوم براحتی بوسیله یک نوع تجزیه کننده نقره ای با سرعت بالا صورت می گیرد .
بافت ماده رنگی ( وچسب اگر استفاده شود ) به حلال آبی ، کلوئید ، ترساز و اجزاء دیگر بوسیله یک مخلوط کن اضافه می شود درجه تجزیه به براقی و شفافیت زیاد رنگها توجهی ندارد ، بافت ماده رنگی تجزیه شده سپس با امولسیون مخلوط می شود ورنگ روشن می شود واگر لازم باشد بطرف ناحیه سوراخ گیر وصافی فرستاده می شوند .
هرگاه به رنگ «سیر» احتیاج داشته باشیم بطور کلی باید از مواد رنگی بابافت غلیظ پر مایه در ترکیب تجزیه مایع غلیظ استفاده کنیم .
بافت مواد رنگی بی آب به این شرط که به مراقبت وبی خطر ساختن بافت ماده رنگی تجزیه و پراکنده شده که کاملا در هیدروفوبیک وجود دارد توجه شود ، می توانند بوسیله استفاده از ترساز با مقدار کافی ومناسب به کار برده شوند . ( این عمل بخصوص برای بسیاری از بافت های رنگدانه های ارگانیک
که هیدروفابیک هستند به کار می رود . )
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 113 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
نوشته هلموت ریتر
جلال الدین بن بهاءالدین سلطان العلماء ولد بن حسین بن احمد خطیبی، مشهور به مولانا، شاعر ایرانی وموسس طریقت درویشان مولویه( که نامش را از مولانا گرفته است) در تاریخ ربیع الاول 604/30 سپتامبر 1207 م در بلخ به دنیا آمد، در پنجم جمادی الاخر سال 672 /1273 م در قونیه درگذشت.دلایلی که در نفی تاریخ تولد مذکور، پیش نهاده اند (از جمله از سوی عبدالباقی گولپینارلی در مولانا جلال الدین ) معتبر نیست. پدر او که خطبه ها ومواعظش محفوظ مانده و به چاپ رسیده است (معارف، مجموعه مواعظ وسخنان سلطان العلما بهاءالدین محمد بن حسین خطیبی بلخی مشهور به بهاءولد، به اهتمام بدیع الزمان فروزانفر، تهران 1333 ش) خطیبی در بلخ بود. این اقوال که شجره النسب او به ابوبکر می رسد، ومادرش دختر خوارزمنشاه علاء الدین محمد بوده است (افلاکی در مناقب العارفین، ص 8-9) بی اساس است.
(فروزانفر ، در یغما ،شماره 12 ، سال 1338 ، ص 164.احمد افلاکی، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا 1953، پیشگفتار ص 44).
در سال 62 ق این خانواده به درخواست امیر سلجوقی علاء الدین کیقباد به قونیه نقل مکان کرد، و بهاء الدین ولد در 18 ربیع الثانی سال 628 ق در همانجا درگذشت (مناقب العارفین ، 1/32 ،56) یک سال پس از درگذشت او ،یکی از شاگردان ومرید پیر او به نام برهان الدین محقق ، به قونیه آمد که استاد و مراد پیشینش را ملاقات کند ولی از درگذشت او با خبر شد. جلال الدین تا پایان حیات سید برهان الدین که نه سال بعد درگذشت، مرید او شد. قبر او در قیصریه است. به گفته افلاکی ، جلال الدین پس از ورود سید به حلب و دمشق، برای تکمیل تحصیلاتش به آنجا رفت. برهان الدین این نکته را او در میان گذاشت که پدرش علاوه بر علوم ظاهری، معرفت دیگری هم داشت که جز طریق تجربه واحوال باطنی قابل حصول نیست. پس ازوفات برهان الدین ،جلال الدین به مدت پنج سال تنها بود. در 26 جمادی الاخر سال 642 ق درویشی سرگشته و آوا به نام شمس الدین محمد تبریزی به قونیه آمد، و در کاروانسرای تاجران شکر سکنا گزید.
چنانکه از غزلهای بیشمار دیوان کبیر بر می آید، او فردی انساندوست، و به دور از تعصب و دارای شخصیتی بسیار عاطفی است که به سرعت شور وهیجان می یابد آتش درون خود را با رقص و سماع فرو می نشاند.این نکته که آیا اندیشه های دینی را چیزی اصیل وعلاوه بر پارسایی عرفانی عام روزگارش دربر داشته یا نه باید از تجزیه تحلیل آثارش استنباط شود. آثار او از این قرار است:
1)دیوان مشتمل بر غزلیات و رباعیات. در این دیوان ابیات یونانی و ترکی هم آمد است که حاکی از سروکارداشتن با بخشهایی از عامه مردم، و نیز با اقلیتهای غیرمسلمان در قونیه است.تخلص مولانا خاموش است. بعدها این تخلص با شمس تبریز جانشین شده است. در بعضی غزلها هم نام صلاح الدین به عنوان تخلص آمده است. پیشین دیوان را کنار زده است تاکنون از این تصحیح و طبع 3 مجلد انتشار یافته است.
2)مثنوی معنوی منظومه ای تعلیمی به شیوه مثنوی ( هر بیت دارای قافیه ای مستقل مجعول و منسوب است الهامبخش سرایش این منظومه بلند حسام الدین چلبی بوده که به مولانا پیشنهاد کرده که او هر باید اثری شبیه به مثنوی های عرفانی- مذهبی سنایی وعطار پدید آورد.
درباره سبک مثنوی <- مقدمه نیکلسون بر تصحیح و طبع مثنوی، ص 8-13 و پیشگفتار ترجمه گولپینارلی) تصحیح وطبع معتبر و رسمی مثنوی، به اهتمام نیکلسون انجام گرفته که هم یادداشتهای انتقادی وشرح و تفسیر مثنوی را در بر دارد و هم ترجمه کامل متن را جدیدترین ترجمه ترکی مثنوی به کوشش عبدالباقی گولپینارلی ، در استانبول در سال 1942 (وبه بعد) انتشار یافته است.
3)فیه مافیه مجموعه ای از اقوال مولانا ( این عنوان از بیتی از ابن عربی گرفته شده است). تصحیح وطبع بدیع الزمان فروزانفر، تهران 1330 ش. تجرمه ترکی این اثر به کوشش عبدالباقی گولپینارلی انجام گرفته ، در سال 1959 م در استانبول منتشر گردیده است.
4) مواعظ، مجالس سبعه. به اهتمام احمد رمزی اکی اورک، ترجمه ریزلی حسن افندی اوغلو، چاپ (استانبور ،1937 م.( نیز <- مجالس سبعه (هفت خطابه) مولانا جلال الدین رومی.
5) مکتوبات. به اهتمام احمد رمزی اکی اورک، چاپ استانبول ،1937.
] نیز <- مکتوبات مولانا جلال الدین رومی. تصحیح توفیق هـ. سبحانی. تهران، مرکز نشر دانشگاهی ، 1371ش.[
آغاز عمر
اسم القاب
نام او به اتفاق تذکره نویسان محمد و لقب او جلال الدین است وهمه مورخان او را بدین نام و لقب شناخته اند واو را جز جلال الدین به لقب خداوندگار نیز می خوانده اند و خطاب لفظ خداوندگار گفته بها ولد است) مو در بعضی از شروح مثنوی هم از وی به مولانا خداوندگار تعبیر می شود و احمد افلاکی در روایتی از بهاء ولد نقل می کند که «خداوندگار من از نسل بزرگ است» و اطلاق خداوندگار با عقیده الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقدند وسلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت به مریدان خود در اعتقاد همه صوفیان تناسب تمام دارد چنانکه نظر به همین عقیده بعضی اقطاب (بعد از عهد مغول) باخر و اول اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند.
لقب مولوی که از دیر زمان میان صوفیه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد در زمان خود وی و حتی در عرف تذکره نویسان قرن نهم شهرت نداشته و جزو عناوین ولقبهای خاص او نمی باشد و ظاهرا این لقب از روی عنوان دیگر یعنی (مولانا روم) گرفته شده باشد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 22 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 65 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
امر به معروف و نهی از منکر
حدیث (1) قال على علیه السلام :
وَماأعمالُ البِرِّ کُلُّها وَالجِهادُ فى سَبیلِ اللّهِ عِندَ المرِ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهىِ عَنِ المُنکَرِ إِلاّ کَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛
همه کارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون قطرهاى است در دریاى عمیق.
نهج البلاغه، حکمت 374
حدیث (2) امام على علیه السلام :
إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهىَ عَنِ المُنکَرِ لا یُقَرِّبانِ مِن أَجَلٍ وَلا یَنقُصانِ مِن رِزقٍ ، لکِن یُضاعِفانِ الثَّوابَ وَیُعظِمانِ الجرَ وَأفضَلُ مِنهُما کَلِمَـةُ عَدلٍ عِندَ إمامٍ جائِرٍ؛
امر به معروف و نهى از منکر نه اجلى را نزدیک مىکنند و نه از روزى کم مىنمایند، بلکه ثواب را دو چندان و پاداش را بزرگ مىسازند و برتر از امر به معروف و نهى از منکر سخن عادلانهاى است نزد حاکمى ستمگر.
غررالحکم، ج2، ص611، ح3648
حدیث (3) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
إذا لَم یَأمُروا بِمَعروفٍ وَلَم یَنهَوا عَن مُنکَرٍ وَلَم یَتَّبِعوا الأخیارَ مِن أهلِ بَیتى ، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیهِم شِرارَهُم ، فَیَدعوا عِندَ ذلِکَ خِیارُهُم فَلا تُستَجابُ لَهُم؛
هرگاه (مردم) امر به معروف و نهى از منکر نکنند، و از نیکان خاندان من پیروى ننمایند، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط گرداند و نیکانشان دعا کنند امّا دعایشان مستجاب نشود .
امالى صدوق، ص254
حدیث (4) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
لا یَأمُرُ بِالمَعروفِ وَلا یَنهى عَنِ المُنکَرِ إلاّ مَن کانَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ : رَفیقٌ بِما یَأمُرُ بِهِ رَفیقٌ فیما یَنهى عَنهُ ، عَدلٌ فیما یَأمُرُ بِهِ عَدلٌ فیما یَنهى عَنهُ، عالِمٌ بِما یَأمُرُ بِهِ عالِمٌ بِما یَنهى عَنهُ؛
امر به معروف و نهى از منکر نکند مگر کسى که سه خصلت در او باشد: در امر و نهى خود مدارا کند، در امر و نهى خود میانهروى نماید و به آنچه امر و نهى مىکند، دانا باشد .
بحارالأنوار، ج100، ص87، ح64
حدیث (5) قال على علیه السلام :
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَمَن نَهى عَنِ المُنکَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَأَمِنَ کَیدَهُ؛
هر کس امر به معروف کند به مؤمن نیرو مى بخشد و هر کس نهى از منکر نماید بینى منافق را به خاک مالیده و از مکر او در امان مى ماند.
کافى،ج2، ص50، ح1
حدیث (6) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
لا یَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما أمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَرِ وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَ التَّقوى فَإذا لَم یَفعَلوا ذلِکَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَکاتُ، وَ سُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ و َلَم یَکُن لَهُم ناصِرٌ فِى الأرضِ وَ لا فِى السَّماءِ؛
تا زمانى که مردم امر به معروف و نهى از منکر نمایند و در کارهاى نیک و تقوا به یارى یکدیگر بشتابند در خیر و سعادت خواهند بود، اما اگر چنین نکنند، برکتها از آنان گرفته شود و گروهى بر گروه دیگر سلطه پیدا کنند و نه در زمین یاورى دارند و نه در آسمان.
تهذیب الاحکام، ج6، ص181، ح22
حدیث (7) قال الباقر علیه السلام :
أوحَى اللّهُ تَعالى إلى شُعَیبٍ النَّبِىِّ إِنّى مُعَذِّبٌ مِن قَومِکَ مِائَةَ أَلفٍ: أَربَعینَ أَلفا مِن شِرارِهِم وَسِتّینَ أَلفا مِن خیارِهِم فَقالَ: یارَبِّ هؤُلاءِ الشرارُ فَما بالُ الخیارِ؟! فَأَوحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیهِ: داهَنُوا أَهلَ المَعاصى فَلَم یَغضِبُوا لِغَضَبى؛
خداى تعالى به شعیب پیامبر وحى فرمود که: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد: چهل هزار نفر بدکار را، شصت هزار نفر از نیکانشان را. شعیب عرض کرد: پروردگارا! بدکاران سزاوارند اما نیکان چرا؟ خداى عزوجل به او وحى فرمود که: آنان با گنهکاران راه آمدند و به خاطر خشم من به خشم نیامدند.
کافى، ج5، ص56، ح1
حدیث (8) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
مَن رَأى مِنکُم مُنکَرا فَلیُغَیِّرهُ بِیَدِهِ ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ وَذلِکَ أضعَفُ الإیمانِ؛
هر کس از شما منکرى ببیند باید با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست با قلبش آن را تغییر دهد، که پائینترین درجه ایمان همین (تغییر قلبى) است.
نهج الفصاحه، ح3010
حدیث (9) قال الباقر علیه السلام :
إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهیَ عَنِ المُنکَرِ سَبیلُ الأنبیاءِ ، وَمِنهاجُ الصُّلَحاءِ ، فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائضُ ، وتَأمَنُ المَذاهِبُ ، وتَحِلُّ المَکاسِبُ ، وتُرَدُّ المَظالِمُ ، وَتَعمُرُ الأرضُ ، وَیُنصَفُ مِنَ الأعداءِ ، وَیَستَقیمُ الأمرُ؛
امر بمعروف و نهى از منکر راه و روش پیامبران و شیوه صالحان است و فریضه بزرگى است که دیگر فرایض به واسطه آن بر پا مىشود، راهها امن مىگردد و درآمدها حلال مىشود و حقوق پایمال شده به صاحبانش برمىگردد، زمین آباد مىشود و (بدون ظلم) حق از دشمنان گرفته مىشود و کارها سامان مىپذیرد.
کافى، ج5، ص56، ح1
حدیث (10) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
مَن أَمَرَ بِالمَعرُوفِ وَنَهى عَنِ المُنکَرِ فَهُوَ خَلیفَةُ اللّهِ فِى الرضِ وَخَلیفَةُ رَسُولِهِ؛
هر کس امر بمعروف و نهى از منکر نماید، جانشین خدا در زمین و جانشین رسول اوست.
مستدرک الوسایل، ج12، ص179، ح13817
حدیث (11) امام على علیه السلام :
وَماأعمالُ البِرِّ کُلُّها وَالجِهادُ فى سَبیلِ اللّهِ عِندَ المرِ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهىِ عَنِ المُنکَرِ إِلاّ کَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛
همه کارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون قطرهاى است در دریاى عمیق.
نهج البلاغه، حکمت 374
حدیث (12) پیامبر اکرم (ص) :
نَصرُ الْمَظلُومِ وَالْأمرُ بِالْمَعرُوفِ وَالنَّهیُ عَنِ الْمُنکَرِ جِهادٌ؛
یارى رساندن به ستمدیده و امر به معروف و نهى از منکر جهاد در راه خداست.
جامع الأحادیث قمى، ص 125
حدیث (13) امام علی (ع):
مَن تَرَکَ إنکارَ الْمُنکَرٍ بِقَلبِهِ ویَدِهِ ولِسانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الْأحیاءِ؛
کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مردهاى است میان زندگان.
تهذیب الأحکام، ج 6، ص 181
حدیث (14) پیامبر اکرم (ص) :
مَن أمَرَ بِمَعروفٍ فَلیَکُن أمرُهُ بِذلِکَ بِمَعروفٍ.
کسی که امر به معروف می کند باید این کار را به روش خوبی انجام دهد.
کنزالعمل ج552
امام علی (ع) :
1. همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منکر بیش از قطره اى [آب دهانى] در برابر دریاى خروشان نیست.
(نهج البلاغه ، ح 366، ص 921)
2. هـمـانـا امر به معروف و نهى از منکر دو خُلق از اخلاق خداوندى است و این دو صفت و فعالیت نه مرگى را نزدیک مى کنند و نه از روزى کسى مى کاهند. (همان ، خ 155، ص 490)
3. هر کس امر به معروف کند پشت مؤمنان را سخت و محکم گرداند. (بحارالانوار، ج 68، ص 348)
4. خداوند نهى از منکر را براى بازداشتن بى خردان واجب نمود. (نهج البلاغه ، ح 244، ص 1197)
5. لعـنـت خـدا بـر آنـان باد که به معروف امر مى کنند و خود آن را وامى گذارند و از منکر نهى مى کنند و خود بدان دست مى یازند.
(همان ، خ 129، ص 386)
6. زشتى منکر را با دست و زبانت آشکار کن . (نهج البلاغه ، ن 31، ص 910)
7. خداوند سبحان نسل گذشته را مورد لعن و نفرین و عذاب خویش قرار نداد مگر به سبب اینکه امر به معروف و نهى از منکر را ترک کردند. (همان ، خ 234، ص 808)
8. به راستى که امر به معروف و نهى از منکر نه مرگ کسى را نزدیک مى کنند، و نه از روزى کسى مى کاهند، ولى پاداش را دو چندان کرده و اجر را بزرگ گردانند، و بهتر از این دو آن سخنى است که در راه خدا و در مسیر دفاع از عدالت در برابر پیشواى ستمگرى گفته شود.
(غررالحکم ، باب امر به معروف)
9. آدم بدکار را به وسیله کار نیک خود اصلاح کن، و با سخن زیبایت دیگران را به کار خیر رهنمون باش. (غررالحکم ، باب امر به معروف)
10. امر به معروف کن تا اهل و شایسته آن باشى، و جلوگیرى کن از کار زشت با دست و زبان خود، و از انجام کار بد جدا شود و کناره گیرى کن با تلاش و کوشش خود. (غررالحکم ، باب امر به معروف)
11. پذیرا باشید دستور معروف را و خود نیز بدان دستور دهید، و بپذیرید نهى از منکر را و خود نیز از آن نهى کنید.
(غررالحکم ، باب امر به معروف)
12. کسى که امر به معروف کند پشت مؤمنان را محکم کرده است. (غررالحکم ، باب امر به معروف)
13. به معروف امر کن و از منکر (کار زشت) باز دار، و با کسى که از تو بریده پیوند کن، و به کسى که تو را محروم کرده عطا کن.
(غررالحکم ، باب امر به معروف)
14. امر به معروف کن و خود نیز بدان عمل کن و از آن کسانى نباش که مردم را امر به معروف کنند و خود از آن دورى کنند، که در نتیجه گناه آن را بر دوش گیرند و خود را در معرض خشم پروردگار در آورند. (غررالحکم ، باب امر به معروف)
15. به معروف امر کن و از منکر نهى کن، به کار خیر عمل کن و از کار بد مردم را باز دار. (غررالحکم ، باب امر به معروف)
16. قوام و اساس شریعت اسلام امر به معروف و نهى از منکر و بر پا داشتن حدود الهى است. (غررالحکم ، باب امر به معروف)
17. امر به معروف برترین عمل ها مردم است. (غررالحکم ، باب امر به معروف)
18. کسى که سه چیز در او باشد دنیا و آخرتش سالم باشد، امر به معروف کند و خود نیز پذیراى آن باشد، و نهى از منکر کند و خود نیز پذیرا باشد، و حدود الهى را نگهدارى کند. (غررالحکم ، باب امر به معروف)
قال الله تعالى
«وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ اُمَّةٌ یَدْعُونَ اِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْروفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاُولئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ».
یعنى: «و باید از شما مسلمانان برخى، خلق را به خیر و صلاح دعوت کنند و مردم را به نیکوکارى امر کرده، از بدکارى نهى کنند و آنانند رستگاران».(آیه 104 سوره آل عمران)
وقال الله تعالى:
«اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاُْمّىَّ الَّذى یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوراةِ وَالاْنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْروفِ وَیَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَالاْغْلالَ الَّتى کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذى اُنْزِلَ مَعَهُ اُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».(سوره مبارکه اعراف آیه 157)
یعنى: «آنان که پیروى کنند از رسول و پیغمبر امّى که در تورات و انجیلى که در دست آنهاست نگاشته مى یابند، آنها را امر به نیکویى و نهى از زشتى خواهد کرد و بر آنان هر طعام پاکیزه را حلال و هر پلید و منفور را حرام مى گرداند و احکام پر رنج و مشقتى را که چون زنجیر بر گردن خود نهاده اند بر مى دارد. پس آنان که به او گرویدند و از او حرمت و عزّت نگاه داشتند و یاریش کردند و نورى که بر او نازل شد پیرو شدند آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند
مى فرماید: ((شما بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شده اند (چه اینکه ) امر به معروف و نهى از منکر مى کنید و به خدا ایمان دارید)) (کنتم خیر امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤ منون بالله ).
نکته جالب توجه اینکه در این آیه مسلمانان به عنوان بهترین ((امتى )) معرفى شده که براى خدمت به جامعه انسانى بسیج گردیده است ، و دلیل بهترین امت بودن آنها این ذکر شده که ((امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و ایمان بخدا دارند))
تفسیر نمونه ، جلد 3، صفحه 65
و این خود مى رساند که اصلاح جامعه بشرى بدون ایمان و دعوت بحق و مبارزه با فساد ممکن نیست ، و ضمنا از آن استفاده مى شود که این دو وظیفه بزرگ با وسعتى که در اسلام دارد در آئینهاى پیشین نبوده است .
اما چرا این امت بهترین امتها باید باشد آن نیز روشن است زیرا آنها داراى آخرین ادیان آسمانى هستند و آخرین دین روى حساب تکامل کامل ترین آنها است .
در آیه فوق به دو نکته دیگر باید توجه نمود، نخست اینکه ((کنتم )) (بودید) به صورت فعل ماضى ذکر شده یعنى شما در گذشته بهترین امت بودید، درباره مفهوم این جمله گرچه مفسران احتمالات زیادى داده اند ولى بیشتر بنظر مى رسد که تعبیر به فعل ماضى براى تاءکید است ، و نظیر آن در قرآن مجید فراوان است که موضوعات مسلم در شکل فعل ماضى ذکر مى شود و آنرا یک واقعیت انجام یافته معرفى مى کند.
دیگر اینکه در اینجا امر به معروف و نهى از منکر بر ایمان بخدا مقدم داشته شده و این نشانه اهمیت و عظمت این دو فریضه بزرگ الهى است ، به علاوه انجام این دو فریضه ضامن گسترش ایمان و اجراى همه قوانین فردى و اجتماعى مى باشد و ضامن اجرا عملا بر خود قانون مقدم است .
از همه گذشته اگر این دو وظیفه اجرا نگردد ریشه هاى ایمان در دلها نیز سست مى گردد، و پایه هاى آن فرو مى ریزد، و بهمین جهات بر ایمان مقدم داشته شده است .
از این بیان نیز روشن مى شود مسلمانان تا زمانى یک ((امت ممتاز)) محسوب مى گردند که دعوت به سوى نیکیها و مبارزه با فساد را فراموش نکنند، و آن روز که این دو وظیفه فراموش شد نه بهترین امتند و نه به سود جامعه بشریت خواهند بود. ضمنا باید توجه داشت که مخاطب در این آیه عموم مسلمانان هستند، همانطور که سایر خطابات قرآن چنین است ، و اینکه بعضى احتمال داده اند.
تفسیر نمونه ، جلد 3، صفحه 66
که مخصوص مهاجران یا مسلمانان نخستین باشد هیچگونه دلیلى ندارد.
سپس اشاره مى کند که مذهبى به این روشنى و قوانینى با این عظمت منافعش براى هیچ کس قابل انکار نیست ، بنابراین ((اگر اهل کتاب (یهود و نصارى ) ایمان بیاورند بسود خودشان است ، اما متاءسفانه تنها اقلیتى از آنها پشت پا به تعصبهاى جاهلانه زده اند و اسلام را با آغوش باز پذیرفته اند در حالیکه اکثریت آنها از تحت فرمان پروردگار خارج شده و حتى بشاراتى که درباره پیامبر در کتب آنها بوده نا دیده انگاشته و بر کفر و عصبیت خود همچنان باقى مانده اند.و لو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم المؤ منون و اکثرهم الفاسقون .
امر به معروف و نهی از منکر در قرآن
انسان در دستگاه خلقت الهی به گونه ای آفریده شده که اجتماعی بودن از برجسته ترین ویژگی های اوست به گونه ای که نقش هر مسلمان در تعیین سرنوشت جامعه و تعهدی که باید در پذیرش مسؤولیت های اجتماعی داشته باشد، ایجاب می کند که او ناظر و مراقب همه اموری باشد که پیرامون وی اتفاق می افتد. این مسئله مهم که در فقه اسلامی تحت عنوان « امر به معروف و نهی از منکر» مطرح شده و از مهم ترین مبانی تفکر سیاسی یک مسلمان به شمار می رود؛ چنان که از مهم ترین فرایضی است که وجوب کفایی آن, ضروری دین شناخته شده و ضامن بقای اسلام است.[1]
دلیل بر این مطلب، گذشته از اجماع علما و عنایت عقل سلیم همگان بر آن، آیات و اخباری است که در این زمینه وارد شده است.
امر به معروف و نهی از منکر, در قرآن کریم با بیانات مختلف و تاکیدات فراوان بیان شده که به برخی از این آیات اشاره می گردد:
در بیان صفات ممتاز مؤمنان می فرماید: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیا بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ [2] مردان و زنان با ایمان ولی (و یار و یاور) یکدیگرند، امربه معروف و نهی ازمنکر می کنند، نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می کنند.
به موجب این آیه، افراد مؤمن به سرنوشت یکدیگر علاقمند بوده و به منزله یک پیکر می باشند. پیوند سرنوشت ها موجب می شود که تخلف و انحراف یک فرد، در کل جامعه تأثیر بگذارد؛ چنان که یک بیماری واگیر در صورتی که معالجه نگردد، از فرد به جامعه سرایت نموده و سلامت آن را به خطر می اندازد.
در جای دیگر می فرماید: ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون[3] در آیه فوق به طور وضوح، وجوب آمده است، زیرا کلمه «ولتکن» امر است و ظاهر امر ایجاب است و در این آیه توضیحی است مبنی بر این که رستگاری منوط بر آن است، زیرا به طور حصر بیان کرده و فرموده است : و اولئک هم المفلحون. و نیز در آیه آمده است که این عمل واجب کفایی است نه واجب عینی، زیرا وقتی که گروهی اقدام کردند، از دیگران ساقط می گردد، چون نفرموده است که همگی امر به معروف کنید، بلکه فرموده است : باید جمعی از میان شما دعوت به نیکی کنند. بنابراین هرگاه یک فرد و یا جمعی اقدام کنند، تکلیف از دیگران برداشته شده و رستگاری از آن کسانی خواهد بود که امر به معروف کرده اند ولی اگر تمام مردم از آن خودداری کنند ناگزیر گناه متوجه تمام کسانی است که توانایی انجام آن را داشته اند.
خداوند متعال فرموده است : لیسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات اللّه آناء اللیل و هم یسجدون، یؤمنون باللّه و الیوم الاخر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و اولئک من الصالحین[4]
در این آیه خدای متعال, صالح بودن آنان را به صرف داشتن ایمان به خدا و روز واپسین گواهی نکرده است، بلکه امر به معروف و نهی از منکر را نیز بر آن افزوده است.
خداوند متعال فرموده است : و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اولیا بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوه.[5] مؤمنان را به انجام امر به معروف وصف کرده است. پس کسی که امر به معروف را ترک کند از جمع مؤ منان توصیف شده در این آیه خارج است.
خداوند متعال فرموده است : لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داوود و عیسی بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون، کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون[6]
این نهایت سرزنش است، زیرا آنان را به علت ترک نهی از منکر سزاوار لعن و نفرین دانسته است.
و خداوند متعال فرموده است : کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر[7]
این سخن دلیل بر فضیلت امر به معروف است، زیرا بیانگر آن است که ایشان بدان وسیله بهترین امت بودند.
همچنین خداوند متعال فرماید: فلما نسوا ما ذکروا انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون.[8]
به این ترتیب بیان می فرماید که ایشان به دلیل نهی از بدی نجات یافتند. و این خود نیز دلیل بر وجوب نهی از منکر است.
در جای دیگر خداوند متعال فرموده است : الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر[9]
در این آیه خدای متعال، امر به معروف و نهی از منکر را در شمار صفات نیکان و مؤ منان، با نماز و زکات برابر کرده است.
خداوند متعال فرماید: تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان [10]
این دستور قاطعی است، و معنای تعاون، واداشتن دیگران به یاری رساندن به امر خیر و هموار کردن راه خیر و مسدود کردن راه های شر و تجاوز، در حد امکان است.
خداوند متعال فرموده است : لولا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون[11] خداوند در این آیه بیان کرده است که آنان به دلیل ترک نهی از منکر، گناه کرده اند.
خداوند متعال فرموده : فلو کان من القرون من قبلکم اولوا بقیه ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن انجینا...[12]
در این آیه خداوند بیان داشته است که همه آنان را، به جز اندکی که از فساد در روی زمین جلوگیری می کردند، هلاک کرده است.
و نیز خداوند متعال فرموده است : یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهدا للّه و لو علی انفسکم اوالوالدین و الاقربین. [13]
این مطلب همان امر به معروف به پدر و مادر و خویشاوندان است.
- لا خیر فی کثیر من نجویهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس و من یفعل ذلک ابتغا مرضات اللّه فسوف نؤتیه اجرا عظیما. [14]
- و ان طائفتان من المؤ منین اقتتلوا فاصلحوا بینهما... [15]
اصلاح همان جلوگیری از تجاوز و بازگرداندن به طاعت خداست، و اگر متجاوز برنگشت، خداوند دستور به مبارزه با او را داده و فرموده است : فقاتلوا التی تبغی حتی تفییء الی امر اللّه [16] و این همان نهی از منکر است.
اما امر به معروف و نهی ازمنکر , در روایات گهربار معصومین - علیهم السلام از جهات مختلف تبیین شده تا جائی که درباره وجوب, اهمیت, شرایط, آثار فردی و اجتماعی و... این فریضه مهم دینی, هیچگونه ابهامی برای انسان باقی نمی گذارد, که در اینجا به اختصار به چند روایت اشاره می شود:
از پیامبر اکرم - صلی اللّه علیه و آله- نقل شده که فرمود: هیچ گروهی نیستند که مرتکب گناهی شوند و در میان ایشان کسی باشد که بتواند آنها را نهی از منکر کند و نکند، مگر این که بزودی خداوند همه آنها را به عذابی از جانب خود گرفتار می سازد[17]
از ابوثعلبه خشنی نقل کرده اند که وی از رسول خدا - صلی اللّه علیه و آله- درباره تفسیر این آیه مبارکه پرسید: لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم[18] , پیامبر - صلی اللّه علیه و اله- می فرماید: ای ابوثعلبه، امر به معروف و نهی از منکر نما و هرگاه دیدی که مردم به دنبال حرص و آز هستند و از هوای نفس پیروی می کنند و دنیا را برگزیده اند و هر صاحب نظری، فریفته نظر خویش است، مواظب خودت باش و توده مردم را رها کن، زیرا در پی شما آشوبهایی مانند پاره های تیره شب است، کسی که در آن اوقات به دست آویزی همچون دست آویز شما چنگ زند، اجر و مزد پنجاه تن از شما را دارد. گفتند: یا رسول اللّه، آیا اجر پنجاه تن از آن مردم را؟ فرمود: بلکه از شما را که نیکوکاری را یاری می کند در حالی که آنها نمی کنند [19]
از ابن مسعود درباره تفسیر این آیه پرسیدند، او گفت : اینک زمان تفسیر آن نیست، امروز متن آیه قابل قبول است و لیکن نزدیک است که زمان تفسیر آن فرا رسد؛ آن وقت شما امر به معروف می کنید، با شما چنین و چنان عمل می کنند و سخن می گویید، کسی از شما نمی پذیرد، در آن زمان است که باید به خود بپردازید و هنگامی که شما هدایت یافتید، گمراهی کسانی که گمراه شده اند به شما زیانی نمی رساند [20]
رسول خدا - صلی اللّه علیه و اله- همچنین می فرمایند: باید امر به معروف و نهی از منکر کنید وگرنه خداوند, بدکاران شما را به شما مسلط می کند و از آن پس نیکان شما هر چه دعا می کنند مستجاب نمی شود.[21] مقصود این است که هیبت و شکوه آنان در نظر اشرار از بین می رود در نتیجه, اهمیتی به آنها نمی دهند و از آنها نمی ترسند.
________________________________________
[1] . ر.ک: وسائل الشیعه، ج 11، ص 395.
[2] . توبه,71.
[3] . آل عمران , 104: باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنها رستگارانند.
[4] . آل عمران , 113 و 114: آنها همه یکسان نیستند، از اهل کتاب جمعیتی هستند که قیام (به حق و ایمان ) می کنند و پیوسته در اوقات شب آیات خدا را می خوانند در حالی که سجده می کنند به خدا و روز دیگر ایمان می آورند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند و در انجام کارهای نیک بر یکدیگر سبقت می گیرند و آنها از صالحانند.
[5] . توبه , 71: مردان و زنان با ایمان ولی (یار و یاور) یکدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند و نماز را بر پا می دارند.
[6] . مائده , 78 و 79: آنها که از بنی اسرائیل کافر شدند، بر زبان داوود و عیسی بن مریم لعن شدند، این به سبب آن بود که گناه و تجاوز می کردند، آنها از اعمال زشتی که انجام می دادند یکدیگر را نهی نمی کردند چه بدکاری انجام می دادند.
[7] . آل عمران , 110: شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شدید، زیرا امر به معروف و نهی از منکر می کنید.
[8] . اعراف , 165: اما هنگامی که تذکراتی را که به آنها داده شده بود فراموش کردند، نهی کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و آنها را که ستم کردند به عذاب شدیدی به سبب نافرمانیشان گرفتار ساختیم.
[9] . حج , 41: یاران خدا کسانی هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را بر پا می دارند و زکات را ادا می کنند و امر به معروف و نهی از منکر می نمایند.
[10] . مائده , 2: در راه نیکی و پرهیزگاری با هم تعاون کنید و (هرگز) در راه گناه و تعدی، همکاری ننمایید.
[11] . مائده , 63: چرا دانشمندان نصارا و علمای یهود آنها را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام نهی نمی کنند؟ چه زشت است عملی که انجام می دهند.
[12] . هود , 116: چرا در قرون (و اقوام ) قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند، مگر اندکی از آنها که نجاتشان دادیم.
[13] . نساء , 135: ای کسانی که ایمان آورده اید کاملا قیام به عدالت کنید، برای خدا گواهی دهید، اگر چه (این گواهی ) به زیان خود شما یا پدر و مادر یا نزدیکان شما بوده باشد.
[14] . نساء , 114: در بسیاری از سخنان در گوشی (و جلسات محرمانه ) آنها خیر و سودی نیست مگر کسی که (به این وسیله ) امر به کمک به دیگران یا کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند، و هر کس برای خشنودی پروردگار چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
[15] . حجرات , 9: هرگاه دو گروه از مؤ منان باهم به نزاع و جنگ پردازند، در میان آنها صلح برقرار سازید.
[16] . حجرات , 9: و اگر یکی از آنها بر دیگران تجاوز کند یا طایفه ظلم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد.
[17] . این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 436 کتاب خود و ابن ماجه و ابن حیان - به طوری که در الجامع الصغیر آمده - به سنن حسن آورده اند.
[18] . مائده , 105: هنگامی که شما هدایت یافتید گمراهی کسانی که گمراه شده اند به شما زیانی نمی رساند.
[19] . این حدیث را ابن ماجه به شماره 4014، در کتاب الفتن نقل کرده است.
[20] . این حدیث را عبد بن حمید و سعید بن منصور - به طوری که در درالمنثور، ج 2، ص 339 آمده - از وی نقل کرده است.
[21] . مجمع الزوائد، ج 7، ص 266 .
احادیث و آیات درباره امر به معروف و نهی از منکر
آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 11 اسفند 1392 ساعت 23:24 |
Top of Form
میانگین امتیار کاربران: / 117
ضعیف عالی
Bottom of Form
امر به معروف و نهی از منکر
قرآن
وَ لْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلىَ الخَْیرِْ وَ یَأْمُرُونَ بِالمَْعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون ( آل عمران آیه 104 ) { باید از میان شما گروهی باشند که به خیر دعوت کنند و به خوبی فرمان دهند و از بدی باز دارند، اینان رستگارانند }
کُنتُمْ خَیرَْ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکاَنَ خَیرًْا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثرَُهُمُ الْفَاسِقُون ( آل عمران آیه 110 ) { شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده است ، به خوبی فرمان می دهید و از بدی باز می دارید و به خدا ایمان دارید .اگر اهل کتاب نیز ایمان بیاورند برایشان بهتر است.بعضی از ایشان مومنند ولی بیشترشان تبهکارند }
یَابُنىََّ أَقِمِ الصَّلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصْبرِْ عَلىَ مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَالِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور ( لقمان آیه 17 ) { ای پسرک من ! نماز بگزار و به خوبی فرمان ده و از بدی باز دار و بر هر چه به تو رسد صبر کن ؛ زیرا این از کارهایی است که نباید سهلش گرفت }
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَر ( توبه آیه 71 ) { مردان مومن و زنان مومن دوستان یکدیگرند ، به نیکی فرمان می دهند و از ناشایست باز می دارند }
حدیث
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 65 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
مقدمه
اگر قصد دارید یک سایت وب داشته باشید به احتمال زیاد مشتاق هستید که مردم به دیدن ان بیایند. برای ازرسیدن به این مقصود سایت شما باید جاذبه داشته باشد. فلش ماکرومدیا یک ابزار خیلی پر طرفدار برای ایجاد سایتهای پر جاذبه و پویا میباشد. با فلش میتوان به سایت وب پویا نمایی (انیمیشن)وتعامل بخشیدو دیگران را علاقمند به دیدار مجدد ان نمود. البته برای تولید همه این محتوای زیبا وجالب باید استفاده از فلش را بیاموزید تا بتوانید ان را در سایت وب قرار دهیدفلش باتوسل به فرایندی به نام میانگذاری متحرک سازی را اسان میکند.در اصل شما در این به فلش میگویید که در کجا متحرک سازی را شروع کند و در کجا ان را خاتمه دهد.پس از انجام این مرحله فلش به طور خودکار همه فریمهای مابین را تولید میکند.
اشنایی با عناصر فلش
همانند اکثر برنامه هایی که در رایانه استفاده میکنید فلش نیز دارای عناصر اساسی میباشد که به شما اجازه میدهد تا از ان برای امور طراحی استفاده کنید.
صحنه فلش
صحنه ناحیه ای است که فیلمهای فلش در ان ساخته میشود.صحنه فلش بخش عظیمی از میانه پنجره فلش را در بر میگیرد.اگر فیلم اجرا شود هر انچه در صحنه بوده است در فیلم دیده خواهد شد. صحنه به صورت پیش فرض دارای 550 پیکسل در عرض و 400 پیکسل در ارتفاع است.صحنه به وسیله یک
ناحیه خاکستری به نام فضای کار احاطه شده است.ابجکتهایی که در این فضا باشند اما در منطقه صحنه نباشند در فیلم ظاهر نخواهند شد مگر انکه به داخل صحنه منتقل شوند. با استفاده از نوار وضعیت واقع در زیر صحنه و یا منوی( ) میتوانید بزرگنمایی را کنترل کنید و صحنه را کوچک و بزرگ کنید.
(Time line) خط زمان
خط زمان عنصری از فلش است که رویدادها را هنگام اجرای فیلم کنترل میکند.
این اجزای مهم را میتوان به اختصار به صورت زیر توصیف کرد:
به فریمهای مختلف میتوان محتوای playhead کردن drag :با Playhead
انها را مشاهده کرد.
اینها راهنمای شما برای کار کردن با خط زمان هستندو شما را قادر میسازند :Frame numbers
تا ابجکتها را در فریم صحیح قرار دهید.
(options) با این عنصر شما میتوانید به تعدادی از گزینه ها: menu Timeline دسترسی پیدا کنید ودرانجا تنظیمات مربوط به نمای خط زمان را انتخاب کنید.
نما و دید فعلی خط زمان را چنان جابه جا میکند که فریم جاری و فعلی :Center farme
در مرکز ناحیه قابل دید خط زمان قرار گیرد .
چند فریم قبلی و بعدی فریم جاری رابا استفاده ازحالتهای سایه دارخفیف:Onion skin view
ابجکتهادرصحنه نمایش میدهد تا بتوان ترتیب و توالی متحرک سازی (انیمیشن) را مشاهده وحس کرد.
این نیز یک دید پوست پیازی از چند فریم را نمایش میدهد اما :Onion skin outline view
به جای ابجکتهای پر از طرحهای قاب سیمی استفاده میکند
به شما امکان میدهد که متحرک سازی را در چند فریم:Edit fram multiple ویرایش کنید.
:منویی را ظاهر میکند که با ان میتوانید تعداد فریمهای دلخواه خود را Modify onion marker
جهت نمایش انتخاب کنید.
شماره فریمی را که در حال حاضر انتخاب شده است نشان میدهد. Current frames
تعداد فریمهایی را که در هر ثانیه در فیلم نمایش داده میشود نشان میدهد.: :Frame rate
Play back time زمان سپری شده از لحظه اجرای فریم حاضر را بر حسب ثانیه نشان میدهد
میتوان با انها فریمها و لایه هایی را که لحظه حاضر نمایش داده :Scroll bars
نمیشوند مشاهده کرد.
اشنایی با فریمها
هر فریم نشانگر نما و دیدی از فیلم در یک لحظه زمانی در حین اجرای ان است. اگر از تنظیمات پیش فرض
که12 فریم در ثانیه استفاده کنید هر فریم معمولا به مدت (12/1) ثانیه قبل از رفتن به فریم بعدی ظاهر
خواهد شد.
انواع فریمها
فلش تنها 2 نوع فریم دارد:فریمهای معمولی وفریمهای کلیدی.تفاوتهاو شباهتهای این 2 به سهولت قابل
فهم است:
در حین اجرا همه فریمها به مدت یکسان اجرا میشوند.:1
تنها به فریمهای کلیدی می توانید اقلامی اضافه کنید.:2
3:تنها فلش میتواند به فریم معمولی اقلامی اضافه کند.
(layers)لایه ها
لایه ها مانند پوششهای شفاهی هستند که بر روی صحنه کشیده شده اند.انها موجب میشوند که ابجکتها
مستقل از ابجکتهای لایه های دیگر عمل کنند.
حال نظری می اندازیم به هر کدام از قسمتهای این ناحیه:
اسامی لایه ها میباشند.:layer name
با کلیک کردن روی این دگمه میتوان لایه جدیدی اضافه کرد.:Add a layer
با این دکمه میتوان لایه راهنمابوجوداورد.ابجکتهای موجوددر:Add a motion guide layer
لایه راهنماپس از نشر فیلم دیده نمیشوند.
به شما کمک میکند که برای سازمان دهی لایه ها پوشه های جدیدی اضافه کنید :Add layer folder
میتواند لایه جاری انتخاب شده و ابجکتهای موجود در ان را حذف کند.:Delete a layer
) میکند toggle : کلیک کردن ان قابل رویت بودن لایه ها را( Show or hide layer
: برای قفل کردن لایه ها و جلوگیری از هر نوع Lock or unlock layer
تغییری این ستون را کلیک کنید.
(wire frame)این ستون برای نمایش ابجکتها به صورت:Show layer as outline طرح قاب سیمی به کار میرود نه به صورت ابجکت پر.در صورتی که بخواهید نحوه ارتباط لایه ها را با هم ببینید این لایه ابزار مفیدی است.
افزودن لایه ها
لایه ها را در هر موقع می توان به خط زمان افزود.برای وارد کردن لایه ها میتوان از منوی فلش کمک
یک لایه جدیدرادرست در بالای لایه موجود و فعلی اضافه میکند. (insert/layer)گرفت.فرمان
در گوشه چپ ـ پایین خط زمان راه ساده تری می باشد insert layer کلیک کردن دکمه
نام گذاری لایه ها
پس از افزودن لایه ها به خط زمان فلش به صورت خودکار انرا به صورت غیر مسمی (لایه1)( لایه2)و.....نام گذاری میکند. هر چند نیازی نیست که لایه ها را دوباره نام گذاری کنید اما چون اسامی پیش فرض هیچ نشانی از اهداف یا وظایف یک لایه در خود ندارند برای معنی دار و مسمی کردن اسم لایه ها میتوانیدنام مورد نظر خود را به انها نسبت دهید.
افزودن ابجکتها به لایه ها
)وظایف خاص guide)و راهنما(maskدر فلش سه نوع لایه وجود دارد.از بین اینها لایه های ماسک(
خود را دارند. اما از لایه های معمولی میتوانید برای هر منظوری استفاده کنید
(Drawing Layers)استفاده از لایه های ترسیمی
این لایه ها کاملا معمولی هستند. در ضمن کار تولید فیلمهای فلش به این نتیجه میرسید که برای همه
ابجکتهایی که مایلید مستقل از هم کار کنند لایه های مجزا در نظر بگیرید.یکی از دلایل این کار تر کیب این ابجکتها توسط فلش است که به صورت خودکار انجام میگیرد.
(mask)استفاده از لایه های ماسک
این لایه یکی از دو نوع لایه خاص موجود در فلش میباشد که میتوانید انها را ایجاد کنید.لایه ماسک مانند
یک پنجره به طرف لایه دیگر عمل میکند.هنگامی که فیلم اجرا میشود این لایه میزان قابل دید لایه زیری را کنترل میکند.(masked) وماسک شده
Guideاستفاده از لایه های راهنما
این لایه دومین لایه مخصوص است.این لایه در مواقعی که دوست ندارید حرکت در یک مسیر مستقیم باشدرا تعیین میکند. (motiontween)مسیر میانگذاری
در صورتی که از این لایه استفاده نشود انیمیشن همیشه یک مسیر مستقیم ( از موقعیت ابجکت در فریم
کلیدی اولیه تا موقعیت ان در فریم کلیدی نهایی) را طی خواهد کرد.
جعبه ابزار
فلش حاوی ابزار هایی است که شما برای ترسیم و انتخاب : ((جعبه ابزار tool box
به انها نیاز دارید.در اینجا به صورت مشروح تر توجه شما را به ان معطوف می کنم.
loot worrA( پیکانه) از این ابزار برای انتخاب ابجکتها استفاده کنید.
از این ابزار برای رسم خط استفاده می شود.در هنگام رسم خطوط (خط )Line tool
ان را کاملا افقی یا عمودی یا با زاویه 45رسم کرد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 41 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید