مشخصات این فایل
عنوان: مولانا کمالالدین سیدعلی محتشم کاشانی
فرمت فایل :word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 12
این مقاله در مورد مولانا کمالالدین سیدعلی محتشم کاشانی می باشد.
بخشی از تیترها به همراه مختصری از توضیحات هر تیتر از مقاله مولانا کمالالدین سیدعلی محتشم کاشانی
محتشم کاشانی
کمالالدین علی محتشم کاشانی دارای لقب شمس الشعرای کاشانی چامه سرای ایرانی در آغاز سده ده هجری و هم دوره با پادشاهی شاه طهماسب صفوی در کاشان زاده شد، بیشتر دورانزندگی خود را در این شهر گذراند و در همین شهر هم در ربیع الاول سال 996هجری درگذشت و محل دفن او بعد ها مورداحترام مردم قرار گرفت.نام پدرش خواجه میراحمد بود.کمال الدین در نوجوانی...( ادامه دارد )
زندگینامه محتشم کاشانی
کمال الدین علی معروف به محتشم کاشانی از شعرای معروف ایران در عصر شاهطهماسب صفوی است. وی در اوایل قرن دهم هجری در کاشان به دنیا آمد و بیشتر دورانزندگی خود را در این شهر گذراند. کمال الدین در نوجوانی به مطالعه علوم دینی و ادبیمعمول زمان خود پرداخت و اشعار شعرای قدیمی ایران را به دقت مورد بررسی قرارداد. وی در جوانی به دربار شاه طهماسب صفوی راه یافت و به مناسبت قصیده و غزلهای زیبایش مورد لطف شاه قرار گرفت; محتشم پس از مدتی...( ادامه دارد )
محتشم کاشانی
یکی از مهمترین و معروفترین شعرای دوره صفوی، محتشم کاشانی، شاعر دربار شاه طهماسب بود. گر چه این شاعر به روزگار جوانی شعر می گفت، غزل سرایی می نمود و حتی به مدیحه گفتن نیز اهتمام کرد، ولی بعد به ملاحضه تمایل دینی و احساسات شیعی دربار صفوی، موضوع تازه ای پیش آورد و اشعاری در رثای امامان شیعه سرود و در این سبک شهرت یافت، به طوری که می توان...( ادامه دارد )
محتشم کاشانی به عنوان نام آورترین شاعر عاشورایی به شمار میرود.
در بین شاعران شیعه و مدیحه سرای خاندان عصمت و طهارت(ع)،محتشم کاشانی به عنوان نام آورترین شاعر عاشورایی به شمار میرود. بیشک محرم با نام محتشم کاشانی در هم آمیخته است ، کتیبههای منقش به ترکیب بند معروف این شاعر بلند آوازه در هیبت بیرقهای سرخ و سیاه، حال و هوای تکیهها و حسینیهها را عاشورایی میکند. امروز کمتر عاشق حسینی را میتوان یافت کهنام محتشم ومطلع جانسوز " باز این چه شورش است ..." او را نشنیده باشد.استقبال ...
( ادامه دارد )
فهرست مطالب مقاله مولانا کمالالدین سیدعلی محتشم کاشانیمولانا کمالالدین سیدعلی محتشم کاشانی
محتشم کاشانی
زندگینامه محتشم کاشانی
نام آورترین شاعر مدیحهسرا
آرامگاه محتشم
آثار محتشم
نظرها درباره محتشم
محتشم کاشانى
سبک و روش محتشم
آرامگاه محتشم کاشانى، کاشان
محتشم کاشانی
محتشم کاشانی به عنوان نام آورترین شاعر عاشورایی به شمار میرود
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:26
فهرست و توضیحات:
مولانا جلالالدین محمد بلخی(مولوی)
جلالالدین محمد بن بهاءالدین محمد بن حسین بن حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم یکی از بزرگترین عارفان ایرانی و از بزرگترین شاعران درجه اول ایران بشمار است. خانوادهی وی از خاندانهای محترم بلخ بود و گویا نسبتش به ابوبکر خلیفه میرسد و پدرش از سوی مادر دخترزادهی سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه بود و بهمین جهت به بهاءالدین ولد معروف شد.
وی در سال 604 هجری در بلخ ولادت یافت چون پدرش از سلسله لطفی نداشت بهمین علت بهاءالدین در سال 609 هجری با خانواده خود خراسان را ترک کرد و از آن راه بغداد به مکه رفت و از آنجا در الجزیره ساکن شد و پس از نه سال اقامت در ملاطیه(ملطیه) سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی که عارف مشرب بود او را به پایتخت خود شهر قونیه دعوت کرد و این خاندان در آنجا مقیم شد. هنگام هجرت از خراسان جلالالدین پنج ساله بود و پدرش در سال629 هجری در قونیه رحلت کرد.
پس از مرگ پدر مدتی در خدمت سید برهانالدین ترمذی بود که از شاگردان پدرش بود و در سال 629 هجری به آن شهر آمده بود شاگردی کرد و سپس تا سال 645 هجری که شمسالدین تبریزی رحلت کرد جزو مریدان و شاگردان او بود آنگاه خود جزو پیشوایان طریقت شد و طریقهای فراهم ساخت که پس از وی انتشار یافت و به اسم طریقهی مولویه معروف شد و خانقاهی در شهر قونیه برپا کرد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت و آن خانقاه کمکم بدستگاه عظیمی بدل شد و معظمترین اساس تصوف بشمار رفت و از آن پس تا این زمان آن خانقاه و آن سلسله در قونیه باقی است و در تمام ممالک شرق پیروان بسیار دارد. جلالالدین محمد مولوی همواره با مریدان خود میزیست تا اینکه در پنجم جمادیالاخر سال 672 هجری رحلت کرد، وی یکی از بزرگترین شاعران ایران و یکی از مردان عالی مقام جهان است و در میان شاعران ایران شهرتش به پای شهرت فردوسی و سعدی و عمرخیام و حافظ میرسد و از اقران ایشان بشمار میرود. آثار وی به بسیاری از زبانهای مختلف ترجمه شده، این عارف بزرگ در وسعت نظر و بلندی اندیشه و بیان ساده و دقت در خصال انسانی یکی از برگزیدگان نامی دنیای بشریت بشمار میرود و یکی از بلندترین مقامات را در ارشاد فرزند آدمی دارد و در حقیقت او را باید در شمار اولی دانست. سرودن شعر تا حدی تفنن و تفریح و یک نوع لفافهای برای ادای مقاصد عالی او بوده و این کار را وسیلهی تفهیم قرار داده است. اشعار وی به دو قسمت منقسم میشود نخست منظومهی معروف اوست که از معروفترین کتابهای فارسی است و آنرا مثنوی معنوی نام نهاده است. این کتاب که صحیحترین و معتبرترین نسخههای آن شامل 25632 بیت است، به شش دفتر منقسم شده و آن را بعضی به اسم صیقلالارواح نیز نامیدهاند. دفاتر ششگانه آن همه بیک سیاق و مجموعهای از افکار عرفانی و اخلاقی و سیر سلوک است که در ضمن، آیات و احکام و امثال و حکایتهای بسیار در آن آورده است و آن را به خواهش یکی از شاگردان خود حسن بن محمد بن اخی ترک معروف به حسامالدین چلبی که در سال 683 هجری رحلت کرده است به نظم درآورده. جلالالدین مولوی هنگامی که شوری و وجدی داشته چون بسیار مجذوب سنایی و عطار بوده است به همان وزن و سیاق منظومههای ایشان اشعاری با کمال زبردستی بدیهه میسروده است و حسامالدین آنها را مینوشته. نظم دفتر اول در سال 662 هجری تمام شده و در این موقع به واسطه فوت زوجهی حسامالدین ناتمام مانده و سپس در سال 664هجری دنبالهی آن را گرفته و پس از آن بقیه را سروده است. قسمت دوم اشعار او مجموعهی بسیار قطوری است شامل نزدیک صدهزار بیت غزلیات و رباعیات بسیار که در موارد مختلف عمر خود سروده و در پایان اغلب آن غزلیات نام شمسالدین تبریزی را برده و جهت به کلیات شمس تبریزی و یا کلیات شمس معروف است و گاهی در غزلیات خاموش و خموش تخلص کرده و در میان آن همه اشعار که با کمال سهولت میسروده است غزلیات بسیار رقیق و شیواست که از بهترین اشعار زبان فارسی بشمار تواند آمد.
جلالالدین بلخی پسری داشته است به اسم بهاءالدین احمد معروف به سلطان ولد که جانشین پدر شده و سلسله ارشاد وی را ادامه است. وی از عارفان معروف قرن هشتم بشمار میرود و مطالبی را در مشافهات از پدر خود شنیده است در کتابی گرد آورده و «فیه مافیه نام نهاده است و نیز منظومهای بهمان وزن و سیاق مثنوی، بدست هست که به اسم دفتر هفتم مثنوی معروف شده و به او نسبت میدهند اما از او نیست. دیگر از آثار مولانا مجموعهی مکاتیب او و مجالس سبعه شامل مواعظ اوست.
هرمان اته خاورشناس مشهور آلمانی دربارهی جلالالدین محمد بلخی (مولوی) چنین نوشته است:«به سال ششصد و نه هجری بود که فریدالدین عطار اولین و آخرین بار حریف آیندهی خود که میرفت در شهرت شاعری بزرگترین همدوش او گردد یعنی جلالالدین را که آن وقت پسری پنج ساله بود در نیشابور زیارت کرد و گذشته از اینکه (اسرار نامه) را برای هدایت او به مقامات عرفانی به وی هدیه نمود با یک روح نبوت عظمت جهانگیر آیندهی او را پیشگوئی کرد.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه94
نی نامه
بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها حکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
سر من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن زجان و جان زتن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد
نی حریف هر که از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید
همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
نی حدیث راه پرخون می کند قصه های عشق مجنون می کند
محرم این هوش جز بی هوش نیست مرزبان را مشتری جز گوش نیست
در غم ما روزها بی گاه شد روزها با سوزها همراه شد
روزها رفت ،گو رو ،باک نیست تو بمان ،ای آنکه چون تو پاک نیست
هر که جز ماهی زآبش سیر شد هر که بی روزی است روزش دیر شد
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید ، والسلام
مثنوی مولوی به تصحیح
رینولد نیکلسون
سالهای پایان
89
درمدت بیست و پنج سالی که در پایان آخرین سفر جستجو در دمشق از عمر مولانا باقی ماند زندگی وی در اقامت در قونیه و در آرامشی نسبی گذشت. در ده سال اول این مدت (647-657) صلاح الدین زرکوب خلافت او را داشت و در ده سال آخر (622-672) حسام الدین چلپی خلیفه مریدانش بود.با این حال در تمام این مدت با آنکه خداوندگار با مریدان و در میان آنها وسایر دوستداران خویش عمر بسر برد یک لحظه هم از یاد شمس و عشق شمس فارغ نبود و هر چند شمس گمشده را از سالها پیش در وجود خود پیدا کرده بود.
سیمای محبوب دو خلیفه خویش صلاح الدین و حسام الدین را نیز همه جا مظهر نور شمس می دید و در پرتو فروغ این نور بود که مراتب سلوک معنوی خود را در راه نیل به کمال انسانی همچنان به ارشاد و نظارت نامرئی شمس از مقامات تبتل تا فنا طی می کرد.
در واقع در مدت خلافت حسام الدین که ده سال آخر عمر مولانا را شامل می شد زندگی وی به تعادلی که لازمه کمال بود منتهی شده بود. هیجان او که از خاطره عشق شمس ودر دنبال آشوب و قلق ناشی از قطع پیوند با دنیای فقیهان و اهل مدرسه طی سالها خاطرش را آرام نمی گذاشت به آرامش نسبی گراییده بود. تبتل که عبور از مراتب آن وی را از دنیای زهاد و فقیهان به عالم صوفیان و عارفان کشانیده بود در وی منجر به حال سکون و طمانینه شده بود. سماع راست او را از آلام و هیجانهای گذشته تدریجا ترکیه کرده بود و سیل خروشنده یی که احساس و اندیشه او را با رویاها و مکاشفه های ناآشنا در قالب غزلهای پرهیجان ریخته بود اندک اندک در وجود او به قرار و سکون می گرایید. با مریدان دوست و همدل شده بود. مریدان هم سر به راه آورده بودند. تعصب و هوی جز بندرت در بین آنها پیدا نمی شد و اگر می شد
ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:11
فهرست:
مقـدمه :
جلال الدین محمد بن بهاءالدین محمد بن حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم ، یکی از بزرگترین عارفان ایرانی و از بزرگترین شاعران این سرزمین به شمار می رود. خانواده وی از خاندانهای محترم بلخ بود و گویا نسبش به ابوبکر خلیفه می رسد و پدرش از سوی مادر دختر زاده سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه بود و به همین جهت به بهاءالدین ولد معروف شد.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه10
مولانا، منظومه شمسی عشق
احمد افلاکی در مناقب العارفین آورده است: «حضرت مولانا پیوسته در شبهای دراز، دایم الله الله میفرمود و سر مبارک خود را بر دیوار مدرسه نهاده به آواز بلند چندانی الله الله میگفت که میان زمین و آسمان از صدای غلغله الله پر میشد.»
سودای مولانا، سودای خوش قرب به حضرت حق بود؛ وجودی لبریز از عشق و آتش که نه تاب هجران از دوست را داشت، و نه میتوانست عافیت نشین سایهسار غفلت باشد.
مولانا، جان فرشتهواری بود که قفس تن را شکسته میخواست؛ انگار آدمی از عالمی دیگر بود که غربت خاک، دامنگیرش شده باشد. چگونه میتوانست زنده باشد، بییار و بییاد یار؛ که تمام زندگیاش جلوهای از او بود.
مولانا، زندگی خود را وقف بزرگداشت نام عظیم و اعظم جان جهان کرده بود؛ هر چند به رنگها و گونههای متفاوت؛ گاه در کسوت شریعت و زمانی نیز در جامه طریقت.
زندگی مولانا همچون سرود پرشور روحی سرکش بود که با فراز و فرودهای عرفانی ـ حماسی سرشته شده باشد. آیا او اجدادش، نسل در نسل، منظمه روحانی و تابناکی بودند که چراغ دل را به آتش عشق حق زنده نگهداشته بودند. دلدادگانی رها از تعلق خاک، و رهروان راهی که مقصد ان بحر توحید بود.
جلالالدین در چنین محیطی سر برافراشت و از همان آغاز کودکی، زبانش با لفظ مبارک الله آشنا و دلش از عشق به حضرت حق لبریز شد. گفتهاند که هنگام مهاجرت از بلخ، مولانا نج ساله بود. در مسیر هجرت، عطار، عارف شوریده نیشابور پس از دیدار مولانا و پدرش بهاءولد (سلطان العلما)، آینده درخشان معنوی جلال الدین را به وی گوشزد کرد و کتاب الهی نامه خود را همچون یادگاری مقدس به مولانا هدیه داد.
جلال الدین از اوان کودکی تا آن هنگام که دانشمندی محترم و محبوب در شهر قونیه به شمار میرفت، با اهل عرفان و طریقت آشنایی و دوستیها داشت و با اساس و اصول نظری و فکری آنان نیز بیگانه نبود؛ اما در وی، از آن شور و شعله درونی که بعدها جانش را به آتش کشید و به سماع عافیت سوز روح مبتلایش کرد، خبری نبود.
علم معقول و منقول زمانهاش را به نیکی آموخته بود، مریدان و شاگردان بسیاری داشت، امین مردم و معتقد خاص و عام و مرجع دینی شهر به شمار میرفت؛ اما، ... اما هنوز با آن راز مقدس و سر اکبر بیگانه بود و زندگیاش همچون دیگران و در سایه