تلسکوپ ابزار نوری دقیقی است. ما به شما منجمان عزیز، در مورد این نوع سلیقه و انتخاب زیبایتان که احتمالاً هزینه ای هم برای آن صرف کرده اید تبریک می گوییم.
لازم است که شما اطلاعاتی در رابطه با نحوة نگهداری و عملکرد آن هم بدانید تا اولاً و حداکثر عمر و دوام تلسکوپتان بهره مند شوید و ثانیاً از منظره های دل انگیز و واضح که شامل:
کهکشانهای دوردست و ستارگان پرنقش و نگار وغیره استفاده میشود لذت ببرید در شکل مقابل برش عرضی از یک تلسکوپ بازتابی را نشان می دهد .
نکته: هرگز با تلسکوپ به سوی خورشید نشانه نریود زیرا حتی نگاه آنی از درون آن صدمات جبران ناپذیری هم به چشمانتان و هم به تلسکوپ وارد می آورد.
یادآوری: نور ستاره جسم دوردست در ابتدا وارد آینه مقعر میشود و بازتاب مخروطی شکل آن به روی سطح آینه ی ثانویه یا منشور تحت زاویه 90 درجه می شکند و به سمت دیوارة لوله انتقال یافته و نزدیک فکور سر کانونی می شود سپس با چشمی تقویت میگردد در قسمت آخر با چشم رویت می شود. معمولاً چشمی بدون هیچ حرکتی به انتهای فکو سیر متصل می شود شکل مقابل.
ما می توانیم با چرخاندن فکور سرکانون چشمی را با کانون آینه اصلی منطبق کنیم تا تصویری واضح ایجاد شود از آنجایی که می دانیم بزرگ نمایی تلسکوپ با تعویض چشمی تغییر می کند می توانیم چشمی ها را از فکو سر جدا کرده و چشمی های دلخواه دیگری به آن متصل کنیم البته برخی از چشمها به نام باربو وجود دارند که وظیفه اصلی آنها زیاد کردن ضریب بزرگنمائی است که از مجموعه چند عدسی تشکیل شده است که ممکن است تصویر را معکوس کنند.
برای بدست آوردن بزرگ نمایی و مردمک خروجی تلسکوپ حتماً باید قطر آینه ی اصلی و فاصله کانونی آینه ی اصلی را بدانیم.
مردمک خروجی = بزرگ نمایی =
نکته 1: هر چه فاصله کانونی چشمی را برای تلسکوپ کمتر انتخاب کنیم بزرک نمایی زیاد می شود و برعکس هر چه فاصله کانونی چشمی را زیاد انتخاب کنیم بزرگ نمایی کم می شود.
نکته 2: منظور از مردمک خروجی تلسکوپ این است که در شب ، هنگام رصد، چون مردمک چشم انسان درتاریکی افزایش می یابد. میتوانیم جهت رویت بهتر از کهکشانها و سهاجی های کم نور با قرار دادن چشمی های با فاصله کانونی زیاد جهت بزرگ نمایی کم، طوری مر دمک خروجی را تنظیم کیم که درست مطابق مردمک چشمان در همان تاریکی باشد.
مثال: چشم شخصی در هنگام شب فقط شش میلیمتر باز می شود فاصله کانون آینه اصلی تلسکوپ 2000 میلی متر و قطر آن 300 میلی متر می باشد فاصله کانونی چشمی را چه قدر اختیار کند تا حداکثر روشنایی از یک ستاره کم نور را رصد کند.
میلی متر 40= فاصله کانونی چشمی
یعنی باید فاصله کانونی چشمی 40 میلی متر باشد تا قطر مردمک خروجی تلسکوپ با قطر مردک چشم او یکسان شود. نکته:
مادر مثال بالا به بزرگ نمایی کاری نداشتیم فقط هدف این است که نور ضعیف را تقویت کنیم البته بسته به نیاز و نوع کاربرد شما منجمین دارد اگر فرضاً بخواهید جزئیات و تفکیک اجسام مثل ماه و سیارات که نباز به بزرگ نمایی زیاد دارد یا رصد کنید حتماً باید با چشمی پرقدرت با فاصله کانونی کم جهت بزرگ نمایی بالا استفاده کنید که دراین صورت مردمک خروجی کوچک میشود. اما بدانید که اگر از مردمک چشم شما کوچکتر شود قدرت و روشنایی نور به همان نسبت ذکر شده کم می شود ولی جزئیات را بیشتر می کند .
نکته:
ممکن است چشم شما در هنگام رصد غیرمسلح از ماه یا اجرام پرنور دیگر به همان اندازه زیاد باز نشود مثلاً 3 میلی متر بنابراین باید قطر مردمک خروجی را با 3 میلی متر محاسبه نماییم معمولاً بهترین کاربرد تجربی و حدود مردمک به این شرح می باشد
میلی متر 7 مردمک 4/0
اضافه یا کمتر از این معمولاً نور را از بین می برد. و هدر می دهد ضمناٌ این حد می تواند محدودیت بزرگنمایی تلسکوپتان را هم تحت پوشش قرار می دهد.
آینه اصلی: قطعه اصلی تلسکوپ به شمار می آید که وظیفه جمع آوری نور را به عهده می گیرد سطح آن اندود آلومینیوم و گاهاٌ نقره و با لایه های محافظ فلوئورید، منیزیم قرار می گیرد و باید مراقبت ویژهای از آن داشته باشیم بهتر است روی دهانه تلسکوپ یک درپوش قرار دهیم تا گرد و غبار به روی سطح آینه نفوذ نکند همچنین روی آینه است و یا انگشت یا هر شیء دیگری نمالید اگر در مواقعی احساس نمودید که آینه چرب و یا کشف شده است باید جهت تمیز نگه داشتن آن موارد زیر را رعایت کنیم.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 11 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
حوزه علمیه قم یکی از حوزههای علمیه مهم شیعیان است که در شهر قم قرار دارد.
تاریخچه
شهر قم در سال ۲۳ هـ .ق در آخرین سال زندگی عمر به دست مسلمانان فتح شد.[۱] و طبق نظر بعضی از نویسندگان، آغاز تشیع در میان مردم قم به تاریخ پس از ورود «اشعریها» به قم (سال ۸۳ هـ .ق) برمیگردد.
یکی از فرزندان «مالک بن عامر اشعری» عبدالله نام داشت و عبدالله پسری به نام «سعد» داشت، سعد دارای دوازده پسر بود و آنها از راویان امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان در کوفه بودند و فرزندان و نوادگان آنها بیش از صد نفر جزو راویان حدیث از امامان دیگر بودند که پنج نفر از پسران سعد در زمان حجاج همزمان با شکست عبدالرحمان بن محمد بن اشعث، در برابر سپاه حجاج، وارد قم شدند و نقش به سزایی در گسترش تشیع در قم ایفا نمودند.[۲] شیخ محمد رازی مینویسد: «اغلب مورخین قم نوشتهاند قم با ورود «اشعریها» دگرگون شده و مرکز علماء و محدثان و راویان و فقها گردید...»در نیمه دوّم قرن اوّل زمینه برای پیریزی حوزه علمیه در قم به وجود آمد و امامان اهل بیت شیعیان از چنین حوزهای خبر میدادند، از امام صادق نقل شدهاست که«به زودی کوفه از مؤمنان خالی میگردد، و علم از آن همچون ماری که در لانهاش جمع میشود، جمع و برچیده میگردد و سپس در شهری که آن را «قم» میگویند آشکار میشود و آنجا مرکز علم و فضیلت خواهد شد...» حوزه علمیه قم در سالهای بعدی رو به تکامل گذاشت، عباس فیض مینویسد:
در زمان قیام ابومسلم خراسانی قم پایگاه شیعه امامیه شد... و برای نخستین بار مکتب امامیه، توسط اعراب اشعری در قم افتتاح گردید که فقه شیعه به طور رسمی در آن تدریس میشد. که از این مکتب اساتید بلند آوازهای مثل «دیلمی» برخاستند که متوکل (دهمین خلیفه عباسی) او را معلم فرزندان خود نمود که در اثر تربیت شیعی یکی از فرزندانش و به خاطر جسارتی که به فاطمه زهرانموده بود او را کشت.[۵]
ورود امام رضا امام هشتم شیعیان در سال ۲۰۰ هجری به قم، و استقبال مردم از او بیانگر وجود زمینههای مناسب برای اشاعه فرهنگ تشیع و فقه آل محمد و به تبع آن پدیدار شدن حوزه علمیه شیعی و پررونق بودهاست. سید ابن طاوس مینویسد: «خانهای که رضا در آن جا میهمان شد در زمان حاضر (قرن هفتم) مدرسهای است که محل بحث طلّاب میباشد.»[۶]در سال ۲۰۱ هـ .ق به دنبال ورود امام رضا به خراسان معصومه دختر امام موسی کاظم از مدینه به سوی خراسان حرکت کرد و در راه در اثر بیماری درگذشت و در شهر قم به خاک سپرده شد. ورود معصومه به قم، و مرقد او، و سپس ورود امامزادگان بسیار به قم، موجب تحولات تازه در گسترش تشیع گردید، و در کنار آن نقش به سزایی در تحکیم و گسترش حوزه علمیه و رفت و آمد و ارتباط علما و راویان و شاگردان برجسته صادق، کاظم و رضا داشت.در قرنهای پنجم و ششم (در دوره سلجوقیان) قم، مرکزی بزرگ برای فقهای شیعه بوده و عدّهای برای تحصیل به این شهر میآمدند و مدارس دایری داشت. شیخ عبدالجلیل رازی وضع علمی قم را در قرن ششم شرح داده و میگوید:
مدارس دینی قم، دارای وسایل کافی و علما و مدرسان و مفسران بزرگ میباشد و کتابخانههایی پر از کتب فرقههای مختلف در آن وجود دارد. مدارسی مانند سعد صلت، اثیر الملک، زین الدین، ظهیرالدین و... پر رونق بودند.[۷][۸]حوزه علمیه قم در دوره صفویه مورد توجه همگان مخصوصاً دولتمداران شیعه مذهب آنزمان قرار گرفت و مدارس آباد گردید و مدارس دیگر از نو بنا گردید و علمای بزرگ شیعی چون ملا صدرا، ملا محسن فیض، علامه لاهیجی، شیخ بهائی در آن جا مشغول تحصیل و تدریس شدند.[۹] قم در آن عصر، دارای حوزه علمیّه فعال، مدارس و طلاب بسیار بوده، و علوم مختلف اسلامی تحصیل و تدریس میشد. مدرسه فیضیه یکی از آثار دوره صفویه میباشد.
در عصر قاجاریه هم علمای بزرگی در حوزه علمیه قم به تحصیل و تدریس اشتغال داشتند و در این سالها حوزه علمیه وارد مرحله تازهای از حیات خود شد.
حوزه علمیه همچنان در نوسانات مختلف ادامه حیات میداد ولی دارای تشکل و انسجامی نبود. با ورود آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری حوزه آن چنان تجدید حیات شد که او را «مؤسس حوزه علمیه قم» نامیدند.
بعد از مرگ آیتالله حائری، با ورود آیتالله بروجردی به قم و بر اثر توجهات ایشان رونق کامل یافت، و در اندک زمانی دارای تحولات عظیم گردید. مدارس، کتابخانهها، درس و بحثها، نشریات، و علوم مختلف اسلامی در سطح عمیق و گستردهای فعال شد و در زمان تصدی ایشان عده علمای ساکن در قم بالغ بر شش هزار نفر شد.پس از پیروزی انقلاب، حوزه به مرحله تازه سیاسی، اقتصادی وارد شد و گسترش چشمگیری یافت. هم اکنون بالغ بر چهل هزار نفر از طلاب ایرانی و خارجی در آن به درس و بحث مشغول هستند و تشکیلات حوزه با مجهز بودن به فن آوری روز به روند تکاملی خود ادامه میدهد.
آیتالله محقق داماد در آستانه سالروز درگذشت موسس حوزه علمیه قم به تشریح نحوه تشکیل حوزه علمیه قم و تلاشهای انجام شده در این راه پرداخت و همچنین با توجه به گذشت یکسال از بیانات مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم اهتمام به کرسیهای آزاداندیشی و ضرورت تحول در حوزههای علمیه، دیدگاههای خود را در این زمینه مطرح کرد و گفت که مقام معظم رهبری جای نظریهپردازی را در حوزههای علمیه خالی دیده بودند.
این استاد دانشگاه تاکید کرد که حوزههای علمیه باید پرورشدهنده فیلسوف، مجتهد، خطیب و نویسنده باشند.
وی همچنین با گرامیداشت یاد آیتالله حائری یزدی و فضلای حوزه تاکید کرد که مردمیبودن آیتالله حائری و نزدیک شدن روحانیت و مردم باعث رشد و شکوفایی حوزه علمیه قم شد. آیتالله دکتر سیدمصطفی محقق داماد در گفتوگو با خبرنگار تاریخ و اندیشه ایسنا درباره آیتالله حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم اظهار کرد: مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دو بار توسط علمای اراک برای اقامات در شهر اراک دعوت میشوند. یک بار چند سالی میمانند و بعد آنجا را ترک میکنند، مجددا به عتبات عالیات برمیگردند و در کربلا مسکن میگزینند. در آنجا در شان و مرتبهای بودند که مقلد پیدا کردند، مرجعیت ایشان با داشتن رسالهای شروع شده بود. بار دوم که با فشار علمای اراک به اراک رفتند درسی را شروع کردند که کتاب البیعی که توسط آیتالله العظمی محمدعلی اراکی تقریر شده از نظر تاریخی مربوط به دورهی تدریس آن زمان است.
اعدام شیخ فضلالله حالتی بسیار زشت و کریه در جامعه به وجود آورد
رییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ادامه داد: در مورد سفر دوم ایشان به اراک باید به چند نکته تاریخی توجه کرد تا آن مقطع را شناخت. آن ایام چند سالی از اعدام مرحوم شیخ فضلالله نوری توسط طرفداران مشروطه نگذشته بود. شیخ فضلالله نوری یکی از فقهای بسیار بزرگی بودند که شاگرد مبرز میزای شیرازی بوده است و مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری نیز مقداری نزد ایشان درس خوانده بودند و سابقه تحصیلی نزد ایشان داشته است. اعدام شیخ فضلالله حالتی بسیار زشت و کریه در جامعه به وجود آورد. طرفداران مشروطه از تندرویهایی که کردند پشیمان بودند زیرا پیشبینی نمیکردند کار به آنجا برسد. وی ادامه داد: مرحوم شیخ فضلالله نوری درس مهم خود را نزد میرزای شیرازی خوانده بود، فقیه بسیار بزرگی بود که در ایران زندگی میکرد. شیخ فضلالله از اولین تئوریسینهای مشروطه بود اما وقتی دید مسیر مشروطه تغییر کرد با مشروطه مخالفت کرد. موافقین و مخالفین مشروطه بسیار تندروی و همدیگر را تکفیر کرده بودند
محقق داماد گفت: با اعدام شیخ فضلالله حالت ناراحتی و اندوه در سراسر کشور به خصوص جامعه دینی ایجاد شده بود و به طور کلی احساسی علیه روحانیت شکل گرفته بود. بهدلیل اینکه موافقین و مخالفین مشروطه بسیار تندروی کرده و همدیگر را تکفیر کرده بودند و در این میان مرجع تقلید بزرگی به دار کشیده شد و انفعال عجیبی در میان مردم ایجاد شد. از طرفی حرکت دینزدایی در منطقه از سوی موج فرهنگ غربی و دینزدایی توسط قدرتها و دولتهای منطقه آغاز شده بود. این مدرس حوزه و دانشگاه خاطر نشان کرد: در ترکیه در آن مقطع آتاتورک موفق شده بود حرکت ضد دین انجام دهد. در ایران هم جریان به این سو میرفت. حکومت مشروطه تشکیل شده بود اما درست است که دولت قاجار در مقابل مشروطیت تسلیم شده بود و فرمان مشروطه را مظفرالدین شاه صادر کرده بود اما در عین حال حکومت قاجار آخرین ایام خود را سپری میکرد. دولت و حکومت بسیار ضعیف و ناتوان بود و پیشبینی میشد که در این میان، دیکتاتوری ظهور کند که از یک طرف با استفاده از مشروطیت، دینزدایی را در سایه دیکتاتوری پیاده کند و در عین حال در صورت ظاهر شعار مشروطیت بدهد در حالی که هیچگاه روح مشروطه اولیه وجود نداشته باشد و در این میان آنچه قربانی میشد، دین بود.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 23 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
مقدمه
هیپوفیز یا pituitary gland ، غده کوچکی است در زیر مغز و درون حفره استخوان شب پره که 0.5 تا 1.5 گرم وزن دارد. از نظر جنینی دارای منشا دو گانه عصبی و اکتودومی است. این غده شامل دو قسمت است: نوروهیپوفیز یا هیپوفیز عصبی که در ارتباط با بطن سوم مغزی است و آدنوهیپوفیز یا هیپوفیز غدهای.
آدنوهیپوفیز
این قسمت از هیپوفیز دارای بخشهای زیر است:
بخش دور یا لوب قدامی
این بخش که بزرگترین قسمت آدنوهیپوفیز را تشکیل میدهد از بیرون بوسیله کپسولی از بافت همبند متراکم احاطه شده است که استطالههای ظریفی از آن به درون بافت نفوذ میکند. سلولهای پارانشیمی لوب قدامی براساس خصوصیات رنگپذیری خود به دو دسته کروموفیل و کروموفوب تقسیم میشوند. کروموفیلها خود شامل سلولهای اسیدوفیل و بازوفیل است. سلولهای اسیدوفیل بر اساس هورمونهای مترشحه خود به دو دسته سوماتوتروفها و ماموتروفها تقسیم میشوند. سلولهای بازوفیل به سه دسته کورتیکوتروفها ، تیروتروفها و گونادوتروفها تقسیم میشوند.
بخش لولهای
سلولهای این ناحیه از آدنوهیپوفیز عمدتا از نوع گونادوتروپینها هستند.
لوب میانی
لوب میانی حاوی فولیکولهایی است که بقایای بنبست راتکه میباشند و به کیستهای راتکه معروفند. سلولهای موجود در این ناحیه عمدتا از نوع بازوفیل هستند و پرواپیوملانوکورتین سنتز میکنند. سلولهای اسیدوفیل نیز در لوب میانی دیده میشوند. عملکرد این قسمت در انسان مشخص نشده است.
ساختار هورمون رشد
هورمونهای آدنوهیپوفیز
هورمون رشد: این هورمون توسط سوماتوتروفها ترشح میشود. هورمون رشد باعث افزایش متابولیسم سلولهای بدن و رشد طولی و قطری استخوانها و باعث افزایش قد میشود.
هورمون پرولاکتین: این هورمون توسط ماموتروفها ترشح میشود و سبب رشد پستانها طی حاملگی و ترشح شیر پس از زایمان میگردد.
کورتیکوتروپین: این هورمون توسط کورتیکوتروفها ترشح میشود و باعث افزایش ترشح هورمونهای مترشحه از قشر غدد فوق کلیوی میگردد.
هورمون محرک فولیکول (FSH) و هورمون لوتئینزا (LH) که هر دو توسط گونادوتروفها ترشح میشوند.
نوروهیپوفیز
این بخش شامل ساقه عصبی ، برجستگی میانی و بخش عصبی یا لوب خلفی است. بخش عصبی فاقد سلولهای ترشحی است وعمدتا از آکسون نورونهایی تشکیل شده که جسم سلولی آنها در هیپوتالاموس قرار گرفته است. این نورونهای مترشحه هستهای سوپرابتیک و پاراونتریکولار هیپوتالاموس را تشکیل میدهند. نورونهای واقع در این هستهها ، دو هورمون به نامهای آنتیدیورتیک هورمون یا وازوپرسین و اکسیتوسین و پروتئین حامل برای هر کدام از هورمونها به نام نوروفیزین سنتز میکنند. هورمونهای سنتز شده توسط این نورونها به صورت گرانولهای ترشحی از طریق آکسون به بخش عصبی انتقال مییابد.
اجتماع این گرانولها ، در انتهاهای متسع شده آکسونها اجسام هرینگ نامیده میشوند که با میکروسکوپ نوری قابل مشاهده هستند. این اجسام که در واقع هورمونهای ذخیره شده محسوب میشوند در مواقع لازم آزاد شده و وارد گردش خون میشوند. در بخش عصبی علاوه بر اجسام هرینگ ، سلولهایی موسوم به پیتوویسیت دیده میشوند که شبیه سلولهای گلیال بافت عصبی ، آکسونها و انتهاهای آکسونی را احاطه کرده و پشتیبانی از آنها را عهدهدار میباشند. هورمون وازپرسین افزاینده فشار خون است. اکسیتوسین هورمونی است که بر عضلات صاف جدار رحم اثر کرده و با منقبض کردن آنها به عمل زایمان کمک میکند.
خونگیری هیپوفیز
دو شریان مشتق از کاروتید داخلی ، هیپوفیز را تغذیه میکنند. بخش لولهای و ساقه عصبی توسط شرائین هیپوفیز فوقانی راست و چپ تغذیه میشوند و این شرائین ، شبکه مویرگی وسیعی را در ناحیه برجستگی میانی بوجود میآورند. ورید حاصل از این شبکه مویرگی به نام ورید پورتال وارد بخش قدامی شده و در آنجا شبکه مویرگی ثانویه را بوجود میآورد (سیستم پورت هیپوفیزی). لوب خلفی یا بخش عصبی توسط شرائین هیپوفیزی تحتانی راست و چپ تغذیه میگردد. با وجود این ، بخش قدامی نیز شاخههایی از شرائین هیپوفیزی تحتانی را دریافت میکند.
ارتباط هیپوفیز و هیپوتالاموس
گرچه هورمونهای مترشحه از لوب قدامی هیپوفیز فعالیت اکثر غدد داخلی را کنترل میکنند ولی خود این سلولها نیز توسط فاکتورهای آزاد کننده و مهارکننده که عمدتا از بخش هیپوتالاموس ترشح میشوند، کنترل میشوند. این فاکتورها توسط نورونهای ترشحی هیپوتالاموس ترشح و در برجستگی میانی آزاد میشوند و سپس توسط سیستم پورت هیپوفیزی به لوب قدامی میرسند.
اختلالات هیپوفیزی
افزایش ترشح هورمون رشد در سنین رشد باعث رشد بیش از حد میشود که ژیگانتیسم یا غول آسایی نامیده میشود و در بزرگسالان باعث افزایش رشد قطری استخوانها میشود که آکرومگالی نام دارد. کاهش ترشح هورمون رشد در سنین رشد موجب کوتولگی هیپوفیزی میشود.
اختلالات غده هیپوفیز
غدهٔ هیپوفیز عضوى به اندازهٔ یک انگشتانه است که درست زیر مغز قرار دارد. این غده ”غدهٔ غالب“ خوانده شده است زیرا ترشحات آن فعالیت سایر غدد درونریز را تنظیم مىکند و همچنین باعث رشد و تکامل مىشود. فعالیت غدهٔ هیپوفیز به نوبهٔ خود توسط بخشى از مغز که هیپوتالاموس خوانده مىشود تنظیم مىگردد. اکثر اختلالات غدهٔ هیپوفیز از تولید بسیار زیاد یاد بسیار کم یکى از شش هورمون آن ناشى مىشود. چند نمونه عبارتند از:
کوتولگی
غول پیکری
درشت انتهائی (آکرومگالی)
دیابت بیمزه
کوتولگى
کوتولگى هنگامى بروز مىکند که هیپوفیز قادر به تولید مقدار کافى هورمون رشد در دوران کودکى نباشد. این مسئله باعث تأخیر در رشد یا کوتولگى مىشود. تکامل جنسى نیز معمولاً به تأخیر مىافتد. این اختلال نسبتاً نادر است و سوءتغذیه و بیمارىهاى مادرزادى قلب از علل شایعتر توقف رشد هستند. اگر کودک شما از میزان رشد پیشبینى شده در جدول راهنماى رشد برخوردار نیست پزشک علاوه بر بررسى علل شایعتر، میزان هورمون رشد خون کودک را اندازهگیرى خواهد کرد. در صورت کشف زودرس مىتوان کوتولگى هیپوفیزى را با تزریق هورمون رشد انسانى که توسط مهندسى زیستى (bioengineering)، تولید مىشود، درمان کرد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 10 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
حوزه علمیه قم یکی از حوزههای علمیه مهم شیعیان است که در شهر قم قرار دارد.
تاریخچه
شهر قم در سال ۲۳ هـ .ق در آخرین سال زندگی عمر به دست مسلمانان فتح شد.[۱] و طبق نظر بعضی از نویسندگان، آغاز تشیع در میان مردم قم به تاریخ پس از ورود «اشعریها» به قم (سال ۸۳ هـ .ق) برمیگردد.
یکی از فرزندان «مالک بن عامر اشعری» عبدالله نام داشت و عبدالله پسری به نام «سعد» داشت، سعد دارای دوازده پسر بود و آنها از راویان امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان در کوفه بودند و فرزندان و نوادگان آنها بیش از صد نفر جزو راویان حدیث از امامان دیگر بودند که پنج نفر از پسران سعد در زمان حجاج همزمان با شکست عبدالرحمان بن محمد بن اشعث، در برابر سپاه حجاج، وارد قم شدند و نقش به سزایی در گسترش تشیع در قم ایفا نمودند.[۲] شیخ محمد رازی مینویسد: «اغلب مورخین قم نوشتهاند قم با ورود «اشعریها» دگرگون شده و مرکز علماء و محدثان و راویان و فقها گردید...»در نیمه دوّم قرن اوّل زمینه برای پیریزی حوزه علمیه در قم به وجود آمد و امامان اهل بیت شیعیان از چنین حوزهای خبر میدادند، از امام صادق نقل شدهاست که«به زودی کوفه از مؤمنان خالی میگردد، و علم از آن همچون ماری که در لانهاش جمع میشود، جمع و برچیده میگردد و سپس در شهری که آن را «قم» میگویند آشکار میشود و آنجا مرکز علم و فضیلت خواهد شد...» حوزه علمیه قم در سالهای بعدی رو به تکامل گذاشت، عباس فیض مینویسد:
در زمان قیام ابومسلم خراسانی قم پایگاه شیعه امامیه شد... و برای نخستین بار مکتب امامیه، توسط اعراب اشعری در قم افتتاح گردید که فقه شیعه به طور رسمی در آن تدریس میشد. که از این مکتب اساتید بلند آوازهای مثل «دیلمی» برخاستند که متوکل (دهمین خلیفه عباسی) او را معلم فرزندان خود نمود که در اثر تربیت شیعی یکی از فرزندانش و به خاطر جسارتی که به فاطمه زهرانموده بود او را کشت.[۵]
ورود امام رضا امام هشتم شیعیان در سال ۲۰۰ هجری به قم، و استقبال مردم از او بیانگر وجود زمینههای مناسب برای اشاعه فرهنگ تشیع و فقه آل محمد و به تبع آن پدیدار شدن حوزه علمیه شیعی و پررونق بودهاست. سید ابن طاوس مینویسد: «خانهای که رضا در آن جا میهمان شد در زمان حاضر (قرن هفتم) مدرسهای است که محل بحث طلّاب میباشد.»[۶]در سال ۲۰۱ هـ .ق به دنبال ورود امام رضا به خراسان معصومه دختر امام موسی کاظم از مدینه به سوی خراسان حرکت کرد و در راه در اثر بیماری درگذشت و در شهر قم به خاک سپرده شد. ورود معصومه به قم، و مرقد او، و سپس ورود امامزادگان بسیار به قم، موجب تحولات تازه در گسترش تشیع گردید، و در کنار آن نقش به سزایی در تحکیم و گسترش حوزه علمیه و رفت و آمد و ارتباط علما و راویان و شاگردان برجسته صادق، کاظم و رضا داشت.در قرنهای پنجم و ششم (در دوره سلجوقیان) قم، مرکزی بزرگ برای فقهای شیعه بوده و عدّهای برای تحصیل به این شهر میآمدند و مدارس دایری داشت. شیخ عبدالجلیل رازی وضع علمی قم را در قرن ششم شرح داده و میگوید:
مدارس دینی قم، دارای وسایل کافی و علما و مدرسان و مفسران بزرگ میباشد و کتابخانههایی پر از کتب فرقههای مختلف در آن وجود دارد. مدارسی مانند سعد صلت، اثیر الملک، زین الدین، ظهیرالدین و... پر رونق بودند.[۷][۸]حوزه علمیه قم در دوره صفویه مورد توجه همگان مخصوصاً دولتمداران شیعه مذهب آنزمان قرار گرفت و مدارس آباد گردید و مدارس دیگر از نو بنا گردید و علمای بزرگ شیعی چون ملا صدرا، ملا محسن فیض، علامه لاهیجی، شیخ بهائی در آن جا مشغول تحصیل و تدریس شدند.[۹] قم در آن عصر، دارای حوزه علمیّه فعال، مدارس و طلاب بسیار بوده، و علوم مختلف اسلامی تحصیل و تدریس میشد. مدرسه فیضیه یکی از آثار دوره صفویه میباشد.
در عصر قاجاریه هم علمای بزرگی در حوزه علمیه قم به تحصیل و تدریس اشتغال داشتند و در این سالها حوزه علمیه وارد مرحله تازهای از حیات خود شد.
حوزه علمیه همچنان در نوسانات مختلف ادامه حیات میداد ولی دارای تشکل و انسجامی نبود. با ورود آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری حوزه آن چنان تجدید حیات شد که او را «مؤسس حوزه علمیه قم» نامیدند.
بعد از مرگ آیتالله حائری، با ورود آیتالله بروجردی به قم و بر اثر توجهات ایشان رونق کامل یافت، و در اندک زمانی دارای تحولات عظیم گردید. مدارس، کتابخانهها، درس و بحثها، نشریات، و علوم مختلف اسلامی در سطح عمیق و گستردهای فعال شد و در زمان تصدی ایشان عده علمای ساکن در قم بالغ بر شش هزار نفر شد.پس از پیروزی انقلاب، حوزه به مرحله تازه سیاسی، اقتصادی وارد شد و گسترش چشمگیری یافت. هم اکنون بالغ بر چهل هزار نفر از طلاب ایرانی و خارجی در آن به درس و بحث مشغول هستند و تشکیلات حوزه با مجهز بودن به فن آوری روز به روند تکاملی خود ادامه میدهد.
آیتالله محقق داماد در آستانه سالروز درگذشت موسس حوزه علمیه قم به تشریح نحوه تشکیل حوزه علمیه قم و تلاشهای انجام شده در این راه پرداخت و همچنین با توجه به گذشت یکسال از بیانات مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم اهتمام به کرسیهای آزاداندیشی و ضرورت تحول در حوزههای علمیه، دیدگاههای خود را در این زمینه مطرح کرد و گفت که مقام معظم رهبری جای نظریهپردازی را در حوزههای علمیه خالی دیده بودند.
این استاد دانشگاه تاکید کرد که حوزههای علمیه باید پرورشدهنده فیلسوف، مجتهد، خطیب و نویسنده باشند.
وی همچنین با گرامیداشت یاد آیتالله حائری یزدی و فضلای حوزه تاکید کرد که مردمیبودن آیتالله حائری و نزدیک شدن روحانیت و مردم باعث رشد و شکوفایی حوزه علمیه قم شد. آیتالله دکتر سیدمصطفی محقق داماد در گفتوگو با خبرنگار تاریخ و اندیشه ایسنا درباره آیتالله حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم اظهار کرد: مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دو بار توسط علمای اراک برای اقامات در شهر اراک دعوت میشوند. یک بار چند سالی میمانند و بعد آنجا را ترک میکنند، مجددا به عتبات عالیات برمیگردند و در کربلا مسکن میگزینند. در آنجا در شان و مرتبهای بودند که مقلد پیدا کردند، مرجعیت ایشان با داشتن رسالهای شروع شده بود. بار دوم که با فشار علمای اراک به اراک رفتند درسی را شروع کردند که کتاب البیعی که توسط آیتالله العظمی محمدعلی اراکی تقریر شده از نظر تاریخی مربوط به دورهی تدریس آن زمان است.
اعدام شیخ فضلالله حالتی بسیار زشت و کریه در جامعه به وجود آورد
رییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ادامه داد: در مورد سفر دوم ایشان به اراک باید به چند نکته تاریخی توجه کرد تا آن مقطع را شناخت. آن ایام چند سالی از اعدام مرحوم شیخ فضلالله نوری توسط طرفداران مشروطه نگذشته بود. شیخ فضلالله نوری یکی از فقهای بسیار بزرگی بودند که شاگرد مبرز میزای شیرازی بوده است و مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری نیز مقداری نزد ایشان درس خوانده بودند و سابقه تحصیلی نزد ایشان داشته است. اعدام شیخ فضلالله حالتی بسیار زشت و کریه در جامعه به وجود آورد. طرفداران مشروطه از تندرویهایی که کردند پشیمان بودند زیرا پیشبینی نمیکردند کار به آنجا برسد. وی ادامه داد: مرحوم شیخ فضلالله نوری درس مهم خود را نزد میرزای شیرازی خوانده بود، فقیه بسیار بزرگی بود که در ایران زندگی میکرد. شیخ فضلالله از اولین تئوریسینهای مشروطه بود اما وقتی دید مسیر مشروطه تغییر کرد با مشروطه مخالفت کرد. موافقین و مخالفین مشروطه بسیار تندروی و همدیگر را تکفیر کرده بودند
محقق داماد گفت: با اعدام شیخ فضلالله حالت ناراحتی و اندوه در سراسر کشور به خصوص جامعه دینی ایجاد شده بود و به طور کلی احساسی علیه روحانیت شکل گرفته بود. بهدلیل اینکه موافقین و مخالفین مشروطه بسیار تندروی کرده و همدیگر را تکفیر کرده بودند و در این میان مرجع تقلید بزرگی به دار کشیده شد و انفعال عجیبی در میان مردم ایجاد شد. از طرفی حرکت دینزدایی در منطقه از سوی موج فرهنگ غربی و دینزدایی توسط قدرتها و دولتهای منطقه آغاز شده بود. این مدرس حوزه و دانشگاه خاطر نشان کرد: در ترکیه در آن مقطع آتاتورک موفق شده بود حرکت ضد دین انجام دهد. در ایران هم جریان به این سو میرفت. حکومت مشروطه تشکیل شده بود اما درست است که دولت قاجار در مقابل مشروطیت تسلیم شده بود و فرمان مشروطه را مظفرالدین شاه صادر کرده بود اما در عین حال حکومت قاجار آخرین ایام خود را سپری میکرد. دولت و حکومت بسیار ضعیف و ناتوان بود و پیشبینی میشد که در این میان، دیکتاتوری ظهور کند که از یک طرف با استفاده از مشروطیت، دینزدایی را در سایه دیکتاتوری پیاده کند و در عین حال در صورت ظاهر شعار مشروطیت بدهد در حالی که هیچگاه روح مشروطه اولیه وجود نداشته باشد و در این میان آنچه قربانی میشد، دین بود.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 23 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
«حضرافریقا»
افریقای سیاه که هنر سیاهان در آن به اوج شکوفایی خود رسیده است، حاشیه غربی تا مرکز قاره آفریقا را دربرمی گیرد. این سرمزین گذشته ای با اساطیر کهن و افسانه های جادویی دارد که بیانگر واسطه خدایان با قدرت طبیعی است. قدرتی که همه از او یاری می طلبند و خدایان دیگر با او در ارتباسط هستند. در واقع هنر افریقای سیاه که از نظر یک افریقایی فقط تنها بدان گرایش های شخصی و موقعیت های اجتماعی و سیاسی و معتقدات و آیین های مذهبی است در اوایل قرن بیستم بوسیلهی اروپایینان به عنوان یک هنر شناخته شد و مورد مطالعه قرار گرفت. با بازشدن پای مجسمه های افریقایی در سال های اول 1900 روحی تازه د فضای هنری اروپا دمیده شد. هنرمندان که بیشتر از هر گروه دیگری شیفته و شیدای این مجسمه ها بودند با دیدن آنها جرأت بیشتری برای بیان عقایدشان می یافتند. پیدایش هر مجسمه تازهای سرآغاز به وجود آمدن بحث های هیجانانگیز و منبع الهام برای پیشروان مکاتب و مفاهیم جدید بود. در سال 1905 یک ماسک فانک به دست ولافنگ افتاد. آندره دورن که با دیدن این ماسک از ادای کلام بازمانده بود آن را از ولامنگ خرید و به پیکاسو براک نشان داد و تحسین هر دو را برانگیخت. با پیدا شدن مکاتب جدید مثل کوبیسم، سورئالیبسم و سمبولیسم در اروپا و رونق موسیقی جاز در آمریکا ناگهان، نگاهها به طرف افریقا دوخته شد و تأثیرپذیری ها و بهره گیری هایی که هنرمندان به نام زمان از هنر سیاهان می کردند به زودی پای این هنر را به موزه ها و نگارخانه ها کشاند.
به این ترتیب تاریخ کشف مجسمه های افریقای سیاه را به عنوان نوعی از هنر باید اوایل همین قرن دانست. و به حق افتخار آن به هنرمندان آن زمانه داد. هنر افریقا اعم از مذهبی و غیرمذهبی تحت تأییر گروه قومی، ملیت، شرایط زنددگی، آب و هوا و فرهنگ هر منطقه است. و با این عوامل ارتباط مستقیم دارد. در افریقای سیاه هر اثری که به وجود می آد، آمیخته ای است از تفکر و اعتقاد مردم و تأثیر عمیقی یا سطحی که هر اسطوره در زندگی روزانه آنها می گذارد. در این هنر زیبایی به مفهوم آنچه ما یم شناسیم وجود ندارد. در واقع زیبایی، تجسم سیرت نیک است. به همین دلیل شکلی که آفریده می شود، نماینده صفات باطنی شخصی است، نه چهره ظاهری او.
بنابراین افریقالی سیاه، اسطوره زبان سنت است و نفس بیان بر اهمیت اساطیر و مسبولها در افریقا به درجه ای است که بسیاری از جامعه شناسان، جوامع و فرهنگ های افریقاییان را به نوعی تظاهر مادی که از این مفاهیم ناشی می شدند تعبیر کرده اند. به طور کلی اسطوره به شکل ثابت وجود ندارد و تحت تأثیر تحولات تاریخی قرار گرفته و به وسیله ادبیات شفاهی سینه به سینه از نسلی به نسل نسل دیگر منتقل شده است.
افسانه های اساطیری بیشتر بیانگر رویدادهای کلی هستند مثل آفرینش دنیا، جدا شدن خدای خالق از مخلوق، تولد قهرمانان و بنیانگذارن سرزمین ها و امپراطوری ها، پیدایش مرگ و آمرزش.
سهم خدایان در زندگی و مراسم افریقاییان بی نهایت است و در هر قومی نقش متفاوتی دارد. در افریقای سیاه، هنر به گونه های مختلف جلب توجه می کند. این اشکال را می توان در قالب مجسمه، چوب، سنگ، آهن، مفرغ، سفال – معماری، موسیقی، رقص، ادبیات شفاهی، مراسم آیینی و غریه جستجو کرد.
از ماسک ها و مجسمه ها در مراسم نیایش خدایان و تجلیل نیاکان، مراسم عزاداری، جشنهای آیینی، رازآموزی، مراسم تقدیس و نیایش به مناسبت حاصلخیزی زمین یا باروری زن و نیز در مراسم غیرمذهبی استفاده یم شود. انسانی که حامل ماسک است، فردی است عادی و منتقل کننده قدرت پنهانی، با بدنی پوشیده از الیاف گیاهی، پر پرندگان و گاهی پارچه.
او از قالب جسمانی اش خارج می شود و هویت و فردیت خود را کاملاً فراتموش می کند. و به آنچنان قداستی دست پیدا می کند که در او قدرت فوق طبیعی یا روح نیاکان که بوسیله ماسک نشان داده می شود، حلول می کند.
موسیقی و رقص از عوامل مهم و مؤثر این تحول است. که حرکات هماهنگ به آن را کامل می کند. و به آنچنان قداستی دست پیدا می کند که در او قدرت فوق طبیعی یا روح نیاکان که بوسیله ماسک نشان داده می شود، حلول می کند.
موسیقی و رقص از عوامل مهم و مؤثر این تحول است. که حرکات هماهنگ به آن را کامل می کند. در سنت های افریقایی، عقیده بر این است که روح جاودانه است و پس از مرگ در قالب مجسمه حلول می کند. کمال هنری مجسمه در این است که روح یکی از نیاکان در جسم کودکی از همان خون و طایفه دمیده شود مجسمه هایی که به این منظور ساخته می شوند، الزاماً چهرهای خاص را نمایان نمیسازند بلکه به صورت مجسمه هیا مذکر و مونث هستند کمه تنها وجود نیاکان را ثابت می کنند. و برخی هم حاصل تخیل هنرمند بوده و جنبه انتزاعی دارند. در این مجسمه ها چهره آرام و با وقار است و حرکت بیشتر در قسمت زانوها و دستها نمایان شده است. اغلب سر مجسمه به نسبت بدن بزرگتر ساخته می شود که نشانه اهمیت این عضو است. زیرا به اعتقاد افریقائیان سر انسان نخستین جایگاه حلول روح و مجموعه ای از نیروهای اصلی و حیاتی است.
سازندگان ماسکها و مجسمه ها افراد عاید اجتماع هستنمد، با الهام جوئی از روح مشترک جماد و نبات و حیوان و ترکیب اشکال طبیعی بیشتر از نیروی ذهنی و تخیلی خود بهره می گیرند.
در افریقای سیاه هنگامی که از نیروی زندگی در زمان حیات یا پس از نرگ سخن به میان می آید انسان و حیوان و گیاه و زمین و آب را دربرمی گیرد. و در استحاله هنرمند، اشکال با ابعادی هنذسی و خطوطی محکم و قوی نمایان می گردد. و گاهی نیز برای تزیین ماسک ها از رنگ های تنه گیاهی یا قدرت استفاده می شود. که دربرخی موارد دارای مفاهیم تمثیلی است.
یکی از مراسم مهم افریقاییان، رازآموزی می باشد. که به روش ها و سنن مختلف اجرا می شود و به منظور آمکاده کردن دختران و پسران نوجوان برای ورود به اجتماع انجام می شود. این مراسم به طور محرمانه و در محلی دور از اجتماع انجام می شود. و در طی آن، آموزش های حرفه ای و اجتماعی و جنسی داده می شود. که با نظم کامل و آزمایش هیا دشوار بدنی همراه است. در پایان، مراسم به کشیدن خط و خطوط برروی چره و بدن دختران و پسران و انجام رقص و پایکوبی با ماسک های مخصوص به اتمام می رسد.
هنر سیاهان مجموعه ای از نیروی نخیل، تصور، تنوع سبک ها و مظاهر زندگی اقوانم این سرزمین است. این هنر بیانی است مستقیم با امکانات ساده که در آن، اندیشه و تخیل و غریزه های درونی سازنده با دریافت ازر الهامات ذهنی و تبجر در شناخت کسی به هم می آمیزد و قدرتی جادویی پدید می آورد. در واقع هنر به معنی خاص برای ارائهی پیوند میان تفکرات و غرائز شخصی هنرمند با سنن و معتقدات مذهبی در افریقای سیاه مطرح نیست. بدین ترتیب ماسک، مجسمه نیاکان و طلسم که از علائم تمثیلی، جادوئی و مذهبی فراوان برخوردارند از طرف نیرویی مرموز و پنهانی برای ارتباط با ماوراء الطبیعه پشتیبانی می شدند.
هنگام مراسم مذهبی یا غیرمذهبی، نوای موسیقی، چنان جسم و روح رقاصان را دربر می گیرد که حرکت آنان جلوه دیگری از آفرینش پیکره تراش را در بستره القا می کند. در این گردهمایی سنتی ماسک، جزئی از کل این پدیده است که همراه با پوشش و علائم نقوش روی بدن ترکیب مراسم را تکمیل می کند.
مجسمه های نیاکان بعد از پایان مراسم خاص خود تا آغاز تشریفات بعدی در گنجینه های خانوادگی پنهان می گردد.
هنر غیرمذهبی به دلیل اجتماعی و سیاسی راه دیگری را پیش می گرد و در قالب تزیین های شاهانه و یا آلات و ابزار عامیانه خودنمایی می کند و ارتباط خود را از دنیای تقدس می گسلد. نیرویی که در اشیاء هنری، از هر دو نوه مذهبی و غیرمذهبی، پنهان است در تصویر بیننده تفوذ می کند و او را به دنیای تخیلی دیگری رهنمون می شود و این بهترین شاهد این معنی است که آثار و افکار گذشتگان تنها هنگامی برای معاصران جالب است که آنان را به افق و ابعاد دور دست رهنمون سازد.
در اوایل قرن بیستم چند هنرمند معروف اروپایی که در مسیر تحول فکری خویش آماده پذیرش هنری با هویت تازه شده بودند، به آثار آفریقاییان که ادراکی جدید و ابعادی هندسی و انتزاعی داشت برخورد کردند و آنچه بعداً با الهام جویی از اشکال احجام افریقایی در قاره اروپا پدید آمد و «هنر سیاه» خوانده شد، از مفاهیم اساطیری و قبیله ای خالی بود و بیشتر به شباهت ظاهری با آن اشکال و احجام تکیه داشت. برخورد اروپائیان با این هویت تازه، عامل تحول مهمی در هنر امروز و موجب پدید آمدن چند مکتب اساسی در تاریخ هنر جهان و باعث گشودن دریچه ای تازه بر جهانیان بوده است.
«ماسک»
«ماسک چیست؟» ساده ترینم تعریف ماسک این است: ماسک شکلی است برای تغییر قیافه. شیی است که می پوشند و بر سر می گذارند و یا در جلو صورت می گیرند تا هویت خود را پنهان کنند و در شخصیت دیگری ظاهر شوند. این پنهان کردن شخصیت و ارائه شخصیت جدید خصوصیت همه ماسکهاست ماسم به عنوان یم مشحصه فرهنگی در تمام جهان و در تمام دوره ها از عصر حجر تا به حال حضور داشته و تنوعش به موارد استعمال و سمبولهایی نماینده اش است، بستگی دارد. انسان ماسکهایی ساخته که سرشار از سمبولیسم هستند و همه آنها به قدرت های روحجی و معنوی نسبت داده شدهاند بیشترین تنوع ماسک ها و کاربردشان را می توان در افریقا، اقیانوسیه مشاهده کرد.
شناخت یک ماسک نیاز به شناخت روح ویژه ای دارد که آن ماسم نشان دهندة آن است و شناخت آن روح محتاج تعیین جایگاه و قبیله ای است که خاستگاه ابتدایی آن بوده است. در اغلب موارد سنتی و حدود قبیله ای و محرمات تابویی هستند که طرح یک ماسک را به طراح آن دیکته می کنند. روحی که ماسک حامل آن است همان تصور و فکری است که از وجود آن روح در ذخنیت قبیله نیز وجود دارد. به همین دلیل است که سازنده ماسک موظف است به شکلهای مرسوم و مسبولیک وفادار باشد. بنابراین از آنجا که صورتک ها دارای اشکال سنتی و قراردادی هستند، هنرمندان صورتک ساز از بوجود آوردن صورتک های دلخواه و زیبایی شناسانه خود منع شده اند و اگر هنرمندان چنین قاعده ای را رعایت نکنند، شدیداً زیر سانسور و یا عدم رغبت گروه اجتماعی خود قرار می گیرند و یا حتی خشم روح ساکن در صورتک بر سرشان نازل می شود.
با وجود تصورات سنتی و مرسوم از یک ماسک، صورتک ساز می تواند قدرت و مهارت خود را به عنوان یک هنرمند بالا ببرد و به خلاقیت هایی در حد و حدود فرمهای تثبیت شده قبیله ای دست بزند. بنابراین نیاز به چنین دقتی مانمع از بیان هنری نمی شود و صورتک ساز می تواند تفسیر و خلاقیت خویش را برروی اشکال عمومی و نشان ها و طرح ها اجرا کند.
در برخی فرهنگ ها اعتقاد بر این است که به خاطر اتحاد و همبستگی نزدیک بین صورتک ساز و روح صورتک، هنرمند برخی از قدرتهای جادویی را از آن کسب می کند بر این اساس، تعدادی از قبایل افریقای غربی واقع در مالی Mali بر این اعتقاداند که صورتک سازان بالقوه قادر به دراختیار گرفتن قدرت های مافوق طبیعی برای آزار و اذیت دیگران اند.
«تأثیرگذاری ماسک بر پوشنده و بیننده آن»
تصور می شود که پوشنده ی ماسک نیز در ارتباط مستقیم با جان صورتک قرار دارد و در نتیجه در معرض مبتلا شدن توسط آن می باشد. چرا که اعتقاد بر این است گاهی روح صورتک وارد روح پوشنده می شود در جسمش جلول می کند. بنابراین از نظر ایمنی پوشنده نیز هنگام استفاده از صورتک مانند صورتک ساز ملزم به رعایت مقررات عرفی و شرعی است. و در تشریک مساعی و همکاری با ماسک نقش یک بازیگر را ایفا می کند. بدون اجرای رقص توسط او و اجرای اعمال عادی زندگی که غالباً با موسیقی همراه است، ماسک، قالبی بدون نیروی کامل زندگی باقی خواهد ماند. نقش واقعی و قدرتمند ماسک در مشارکت مهم پوشنده نهفته است. با پوشیدن صورتک، هنگام از کف دادن هویت پیشین و فرض هویت نوین فرا می رسد. گاهی اوقاتن پوشنده صورتک زیر نفوذ شخصیت روح، تغییرات جسمانی را نیز تحمل می کند. با این وجود پوشنده به صورت همزاد یا Partner شخصیتی درمی آید که در حال ایفای نقش او است. پوشنده نه تنها با نور چشمانش جرقه ای از حیات به آن یم دهد، بلکه یا حرکات و اطوار خودش نیز آن را زندگی می بخشد.
پوشنده ماسک مثل یک هنرمند هویت خود را فراموش می کند و هویت ماسک در وجودش جاری می شود. برای فرهنگ هایی که فاقد تاریخ مکتوب هستند، ماسک ها اغلب یک احساس تداوم از گذشته تا حال را تداعی می کنند. و به صورت تصور و سمبول ها به زمان های گذشته و دور بازگشت می کنند و ماسک ها و دستاویزی هستند برای این بازگشت.
و اما از نظر روانی، بیننده از طریق روح قدرتمند ماسک با گذشته پیوند می یابد و این حالت گاهی اوقات حاضرین را به حالت جذبه کامل یا شبه جنون فرو می برد. با این وجود نمی توان گفت چنین واکنشی به طور ثابت در تمام مراسم مشابه وجود دارد. ون بیشتر مربوط می شود به کاراکتری که با ماسک، حضورش را ارائه داده اند. در واقع ماسک، بخشی از مناسک و شعائر سنتی که تماشاگر را به صورت روانشناسانه با گذشته مرتبط می سازد، شکل می بخشد.
در مواردی هم روح یا موجود مافوق طبیعی پیام آور شادی است و بیننده را به وجد می آورد. در واقع چون ماسک محتوی روح است تکریم می شود و بهآن حرمت نهاده می شود. تمام این اشکال، دارای روج کیفیتی جادویی هستند و عامل اجرای حرکاتی فراتر از قدرت انسان تصور می شدند. ماسک ها موجب تحریک خشمگینانه بیننده از لذت به وحشت می شود و روی طیف روانی تماشاگر اثر می کند، چرا که ارواح نمایش داده شده به وسیله صورتک ها ممکن است از مورد احترام، یاری کننده، حذاب یا شیطانی و خبیث باشد.
«پیکره سازی»
هنرمندان افریقا پیشه ها و اشتغالات مختلفی داشته اند. برخی، بر پایه یک سنت خانوادگی به تولید و آفرینش می پرداختند. صناعت از پدر به پسر ارث می رسید. در برخی از «مکاتبات جنگل» در افریقا، هنرمندان متخصص به پسرها صنعت می آموختند و همچنین برای گروه قبیله ای تولید آثار هنری می کردند. علاوه بر اینها اصنافی وجود داشتند که از هنرمندان ماهری که همچنین کشاور و معمار و غیره بودند، تشکیل شده بود. هنر هنرمندی که صورتک ها و مجسمه های گروه را می ساخت، نگرش عاطفی و معنوی خود را بیان می کرد.
نیاز به ایمنی و پناه، افریقایی ها را به آفرینش اشکال گوناگون پیکره تراشی رهنمون می شود مادران باردار از یک پیکره برای حفاظت کودک زاده نشده خود یاری می گرفتند و از پیکره ای دیگر برای زایمان بی خطر و از پیکره ای دیگر برای کودک نوزاد.
افریقاییان بدوی معتقد معتقد بودند که ارواح از یمک جابه جایی دیگر سرگردانند. برای سکنی در یک جای ثابت، هنرمند محفظه ای می شاخت که صورت یک پیکره داشت. زیرا برای شادمانی روح داشتن مسکم دلپذیر، ضروری بود. بنابراین شکل کنده کاری شده را به دقت و زیبایی می ساختند، این پیکره برای کل قبیله به صورت واقعیت زنده یا بدل می گشت، که با او مشورت می کردند و به مهربانی از او مواظبت می شد.
در مورد اعتقاد افریقاییان به تداوم حیات دلایل متعدید در دست است. نوشته اند که در دوره معینی، موجودات زنده را با فرمانروایان خاک می کردند تا در زندگی پس از مرگ همراه و مصاحب او باشند. و خدمات ضروری برایش انجام دهند. زنان، نگهبانان و خدمتکاران وی به این ترتیب می مردند سرانجام پیکره ها را جانشین انسان ها کردند. درنتیجه حفاری های باستان شناسی، بعضی از این پیکره ها کشف شده اند. در بعضی از دهکده های افریقا، پیکره یکی از نیاکان در اقامتگاه خانوادگی یا در کلبه نزدیک آن در جای مخصوصی نگهداری می شود تا اعضای خانواده و بتوانند از او کمک بگیرند.
مجسمه ها غالباً چهره نیاکان را نشان می دهد و قربانی دریافت می کنند. علاوه بر مجسمه های نیاکان مجسمه حیوانات هم دیده می شود و معمولاً 4 حیوان اصلی: لاک پشت، مار، بوقلمون و آنتیلوپ، اشیاء کاربردی نیز گاهی به صورت مجسمه درمی آیند: قفل ها و کلون های کلبه ها که شخصیت صابخانه را نشان می دهند و یا صندلی روسای قبایل که به مجسمه های بزرگ شباهت دارند.
در حیطه هنرهای سیاهد، هرگونه ماحقاتی که غرضشان فقط زیبایی باشد تا آنجا که جلوی کاربرد درست شی را بگیرد، حذف می شوند، اگر زیبایی در کار باشد، پیش از هرچیز برای یاری دادن است و از آن برای شرمکت در اثربخشی شی در تحقق کارکردش استفاده می کند. زیبایی اثر، تأثیر مطلوب آفرینئده اش را نشان می دهد. اما پیکره نیا نباید تا حد امکان زیبا باشد تا روح را بفریبد و به دام بیندازد. روح زنده در مجسمه حاضر است و در آن باقی می ماند. مجسمه همان شخصی است و پاکترین و نابترین قسمت شخصی است بعنی «جوهر» آن می باشد. همان وجود است که پاک و روشن شده و از عوارض خود گذشته و به کلی ترین شکل خود درآمده استن و به طریقی به اساس خود آگاه شده.
تلاش پیکره ساز افریقایی بیش از هرچیز متوجه آن است که در هر موضوع آنچه را آنقدر قوی و بنیادی است که پایدار می ماند بیابد و آنچه را که ناپایدار و گریزان و بیگانه است دوربریزد. هدف او آن نیست که کورکورانهع از صورت ظاهری طبیعت اطاعت کند. بلکه تجربه زیسته قویا ناپیدا اسا کار و نقطه شروع کار خود قرار می دهد.
مهمولترین ابزار پیکرتراشی. تیشه است یا چیزی شبیه آن. هئف خنرمند بیشتر پدیدآوردن احساس شدید است تا آفرینش صورت. افرینش برخی تندیس ها به تندیس سازان ماهر واگذار می شود. که تنها در رشته کنده کاری برروی چوب کارآموزی کرده اند، بلکه خواص گیاهان، استخوان بندی جانوران، انسان و غیره را بررسی کرده اند و از این رو، قدرت بیشتری به کار خود می بخشند پیکره های بزرگ معمولاً متعلق به همه دهکده یا یک خانواده اند. مرد جادوگر از آنها مراقبت می کند و فقط در مراسم مهمی که به خاطر مصلحت عمومی برگزار می شود مورد پرستش قرار می گیرد. پیکره های کوچک به اشخاص تعلق دارند و ارواح مراقبت شخص به شمار می روند. آنها را در جای شایسته ای قرار می دهند و در جشن های آیینی ادواری از آنها استفاده می شود.
پیکره تراش آفریقایی، برای تراشیدن چوب، آن را بین پاهایش می گذاشته، با یکدست آن را نگه می داشته و با دست دیگر آن را می تراشیده و این کار را آنقدر ادامه می داده تا خاطرش خرسند می شده. آنها، به جای طراحی کردن طرح کار پیش از شروع به ساخت، ابتدا شروع به ساخت می کردند و در طول کار، طرح آن را تکمیل می نمودند. آنها عقیده داشتند که درخت، مسکن روح است. به همین دلیل بریدن درخت همراه با مراسم و شعائر خاص بوده است. آنها معتقد بودند که روح درخت آنها را از نیروهای پلید حفظ می کند. در افریقا، تیرک ها و سردرهایی یافت یم شود که بسیار استادانه تراشیده شده اند. که در واقع اینها، ارواح محافظ خانه یا یادبودهای گذشتگان به شمار می آمده است.
به گفتهی اروین کریستین سن Ervin Christensen هنر سیاهپوستان دارای خصوصیات کلی زیر است:
1-عدم رعایت تناسب های طبیعی پیکره
2-تأکید روی سردر بعضی از سبک ها
3-نشان دادن پیکره از روبرو
4-بیمیلی به پوییدن حرکت به هر اندازهی معین
5-ترجیح به یک رنگی – مونوکرومی –
«موسیقی»
در خارج قاره پس از پیکرتراشی، موسیقی مشهورترین هنر افریقاست. هنری که در افریقای سیاه حضورش همواره حس می شود. موسیقی، آمیخته ای با رقص و کلام به هنگام شادی، سوگواری و کار این ضرباهنگ زندگی است که افریقاییان بدان نیاز دارند. این ضرباهنگ و ریتم در حرکت بدن انسان به تنهایی متجلی نیست بلکه از طریق خطوط و رنگ ها و سطح ها و حجم ها و پیکرتراشی، ماسکسازی و از طریق وزن و قافیه در کلام و شعر نیز احساس می شود.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 22 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید