مقدمه
از آنجائی که در کشورهای صنعتی و پیشرفته به علت ازدیاد جمعیت، مسافرتهای پی در پی و پیدایش مراکز تفریحی ناسالم و عدم پایبندی به مسائل اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی و مذهبی و از سوی دیگر اضافه شدن مسائل اقتصادی و نیز اعتیاد، بیماریهای آمیزشی ازجمله ایدز شیوع پیدا نموده است و به علت وجود رادیو، تلوزیون، نوارهای ویدئوئی، ماهواره و اینرتنت فرهنگ های غلط این جوانع به کشورهای در حال توسعه رسوخ یافته و جوانان و افراد ضعیف النفس را تحت تاثیر قرار داده، به طوری که امروزه در اکثر کشورها بیماریهای فوق منجمله ایدز در حال شیوع می باشد. مشکل خاصی که در بیماری ایدز وجود دارد ابتلا بیشتر آن، در بین جوانان بوده که زمان فعالیت جسمی و نیز جنسی است، لذا شرکاء جنسی، همسر و نیز نسل بعدی نیز می توانند آلوده شوند لذا هزینه گزاف از نظر آزمایشات پی گیر و درمان دربر خواهد داشت که به وضعیت اقتصادی و سرمایه های آن مملکت نیز لطمه وارد خواهد نمود. و چون بیماری واکسن و نیز درمان قطعی ندارد آسیب اجتماعی و اقتصادی مهمی که می تواند ناشی از آلودگی به HIV باشد روشن می گردد.
چون بیماری ایدز کلیه اعضاء بدن را درگیر می نماید و نیز عوارض روحی روانی فراوانی را در بیمار ایجاد می نماید و نیز عوارض روحی روانی فراوانی را در بیمار ایجاد می نماید کلیه پزشکان در رشته های مختلف و نیز در پرستاری، تزریقات و پانسمان باید آگاهی در زمینه ایدز داشته تا خود و بیماران و مراجعین را در معرض خطر قرار ندهند.
روشن است که رسانه های مختلف چون رادیو تلوزیون روزنامه ها و بولتن ها در فرودگاهها، آرایشگاهها و نیز از طریق دیگر می توانند سطح اخلاقی، فرهنگی، علمی و مذهبی جامعه را ارتقاء داده تا با پایبندی به اصول فوق خطر شیوع این بیماری را کاهش دهند.
اپیدمیولوژی ایدز
سندورم نقص ایمنی اکتسابی (ایدز) اولین بار در آمریکا در تابستان 1981، در 5 بیمار مرد هم جنس باز بود که بدون توجیهی دچار پنومونی پنومو سیتیس کارینی شده بودند و همچنین 26 مرد هم جنس باز که دچار سارکوم کاپوزی شده بودن مشخص شد. بعد از آن بیماری در مردان و زنان معتاد به تزریق و سپس در دریافت کنندگان خون و هموفیلی ها مشاهده شد. در سال 1983، ویروس HIV از یک بیمار مبتلا به لنفادنوپاتی جدا شده و در 1984 مشخص شد که عامل بیماری ایدز می باشد. در سال 1985 تست حساس ELISA برای تشخیص ابداع گردید.
در اواسط دهه ی 1980 یک ویروس HIV دیگر در غرب آفریقا بنام HIV-II کشف شد که منجر به ایدز می شود اما بیماری ناشی از آن کمتر تهاجمی بوده و دوره ی بدون علامت آن طولانی تر است.
در ابتدا (قبل از تشخیص HIV به عنوان عامل ایتولوژیک ایدز) ایدز برای اهداف نظارتی توسط CDC به عنوان وجود یک بیماری فرصت طلب تلقی می شد که این بیماری، حداقل بطور متوسط پیش بینی کننده ی یک نقص زمینه ای در ایمنی سلولی و در غیاب علل شناخته شده نقص ایمنی زمینه ای (مثل بدخیمی) بود. پس از آن تعریفهای دیگری از ایدز صورت گرفت که آخرین آنها در سال 1993 توسط CDC بیان گردید. در این تعریف که برای بزرگسالان و نوجوانان آلوده به HIV ارائه گردیده است افراد بر اساس وضعیتهای بالینی همراه عفونت HIV و تعداد CD4 آنها تقسیم بندی می شوند. این سیستم بر اساس سه طیف تعداد CD4 و سه گروه بالینی می باشد که در نهایت 9 دسته را مشخص می کند. بر اساس این سیستم هر فرد آلوده به HIV در صورتیکه CD4 کمتر از 200 داشته باشد بدون توجه به وضعیت بالینی، ایدز تلقی می شود. وضعیت های بالینی گروه بالینی C در حال حاضر عبارتند از سل ریوی، پنومونی مکرر و سرطان مهاجم دهانه ی رحم. البته با وجود اینکه تعریف ایدز پیچیده می باشد ولی پزشک باید به عفونت HIV فکر کند نه اینکه برروی این مطلب که ایا بیمار ایدز دارد یا خیر متمرکز شود. این تعریف ایدز فقط جهت اهداف نظارتی می باشد و نه جهت مراقبت کاربردی بیماران.
در حال حاضر ایدز تقیربا در تمام نقاط جهان مشاهده می شود. بر اساس آخرین اطلاعات که در ژون سال 2000 ارائه گردیده است تا دسامبر سال 1999 حدود 3/43 میلیون نفر در سراسر دنیا مبتلا به ایدز بودند که 33 میلیون نفر آنها بالغین (که از آنها 7/15 میلیون نفر زن بودند) و 3/1 میلیون نفر زیر 15 سال بودند. تا همین زمان، تعداد کل موارد مرگ و میر ناشی از ایدز، به حدود 8/18 میلیون نفر رسید که 15 میلیون نفر از آنها بالغین (که 7/7 میلیون زن بودند) و 8/3 میلیون نفر آنها کودکان زیر 15 سال بودند. اگرچه اپیدمی ایدز در کشورهایی مانند آمریکا در سالهای اخیر و مشخصا از سال 1993 شروع به کاهش نهاده است (البته مرگ و میرهای ناشی از ایدز در آمریکا از سال 1995 شروع به کاهش نهاد) اما از آنجا که بیماری در سایر کشورهای جهان و مخصوصا کشورهای در حال توسعه انتشار می یابد شیوع کلی ایدز، در جهان روز به روز در حال افزایش است بطوریکه فقط در سال 1999 در سراسر دنیا 4/5 میلیون نفر آلوده به HIV شدند که 7/4 میلیون نفر آنها بالغین (که 3/2 میلیون نفر زن بودند) و 000/620 نفر آنها کودکان زیر 15 سال بودند. در طی همین زمان میزان مرگ و میرز ناشی از ایدز 8/2 میلیون نفر بود که
3/2 میلیون آنها بالغین (2/1 میلیون نفر آنها را زنان تشکیل می دادند) و
000/500 آنها کودکان زیر 15 سال بودند.
مطابق برنامه کمیته ملل متحد در مورد ایدز، در پایان سال 1999، تغییرات زیر در اپیدمی (پاندمی) ایدز مشاهده می شوند:
امروزه تخمین زده می شود 6/33 میلیون نفر در دنیا مبتلا به HIV یا ایدز هستند. از این تعداد 4/32 میلیون نفر بزرگسال هستند، 8/14 میلیون نفر زن و 2/1 میلیون نفر کودکان زیر 15 سال هتسند.
در طی سال 1999، بیماریهای همراه HIV باعث مرگ حدود 6/2 میلیون نفر ازجمله 1/1 میلیون زن و 000/470 کودک زیر 15 سال شده اند.
زنان بطور فزاینده ای مبتلا به HIV می شوند. حدود 46% یا 8/14 میلیون بزرگسال مبتلا به HIV یا ایدز در سراسر دنیا، زنان هستند.
اکثریت غالب افراد آلوده به HIV (حدود 95% از کل مبتلایان) در حال حاضر در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند.
تا پایان سال 1999، اپیدمی ایدز باعث بی مادر شدن 2/11 میلیون کودک گردیده است که بسیاری از این کودکان پدرانشان را نیز از دست داده اند.
روشهای انتقال عفونت HIV
اگرچه ابتدا ایدز در مردان هم جنس باز و معتادان به تزریق در آمریکا دیده شد ولی تماس هتروسکسوال روش اصلی انتقال HIV-I در اکثر مناطق دنیا شناخته شده است که مسئول بیش از 90% موارد عفونت از سال 1990 می باشد. ویروس هم در منی و هم در ترشحات واژن و دهانه ی رحم وجود دارد و می تواند هم از مرد به زن و هم از زن به مرد در طی نزدیکی واژینال منتقل شود؛ البته احتمال انتقال از مرد به زن بیشتر است (25% در برابر 10%). وجود همزمان سایر STD ها مخصوصا انواعی که باعث زخم تناسلی می شوند قویا انتقال جنسی HIV-I را تسهیل می کند.
ویروس آزاد و درون سلول در خون بیماران آلوده وجود دارد. بنابراین قبل از شروع بررسی خون های اهدایی از جهت HIV در اواخر 1985، انتقال عفونت از طریق خون یا محصولات خونی (فاکتور 8 و 9 در هموفیلی) مسئول تقریبا
3% موارد ایدز در آمریکا بود.
از آن زمان تمام خونهای اهدایی از نظر HIV بررسی می شوند و محصولات خونی علاوه بر این ازمایش تحت تأثیر حرارت، عاری از HIV فعل می شوند خطر انتقال از راه خون و محصولات آن در حال حاضر بسیار کم است ولی هنوز وجود دارد مثلا در سال 1999 در آمریکا 1% بیماران از راه تطریق خون آلوده شدند و کمتر از 1% در اثر فرآورده های خونی. افرادیکه اخیرا آلوده به HIV شده اند ممکن است در طی هفته های اول تا زمانیکه آنتی باید در بدن آنها ایجاد شود خون اهدا کنند که آزمایش HIV در آنها هنوز منفی است، البته این موارد نادرند.
به علت دوره مخفی طولانی بین عفونت HIV و بیماری های همراه ایدز، اپیدمی بالینی ایدز با تاخیر 8 تا 10 ساله پس از انتشار ویروس به جمعیت جدید ظاهر می شوند. مردان هم جنس باز و دوجنس باز مسئول سه چهارم موارد ایدز در آمریکای شمالی در سال 1985 بودند. تا سال 1996 این گروه مسئول درصد اندکی از موارد ایدز در آمریکا بودند. در 1985 انتقال هتروسکسوال، کمتر از 1% موارد ایدز را در آمریکا تشکیل می داد ولی در سال 1996 این میزان به بیش از 20% موارد ایدز و میزان بیشتری در بین بیماران بدون علامت رسید. از سال 1981 تا 1985 کمتر از 4% موراد ایدز در زنان رخ می داد (در آمریکا)؛ در حال حاضر سرعت افزایش موارد ایدز در زنان بشتر از همه است و 20% موارد جدید ایدز در 1996 در زنان رخ داد.
مصرف مشترک سوزن جهت تزریق مواد مخدر، ویروس را بطور موثری منقل می کند و هنوز یک راه اصلی انتشار HIV در آمریکای شمالی و اروپای غربی است. به علت تجمع معتادان تزریقی در مناطق فقیر مرکزی شهری، میزان بالایی از زنان آلوده از آمریکای شمالی، آفریقایی یا لاتین هتسند. تفاوتهای الگوهای ناحیه ای مصرف مواد مخدر تزریقی به میزان می تواند تفاوتهای 100 برابری در مناطق مختلف آمریکا را توجیه کند.
انتقال هتروسکسوال نقش بزرگی در افزایش سریع عفونت HIV در نوزادان ایفا می کند. انتقال HIV ممکن است در رحم، در حین زایمان یا با شیوع کمتر پس از زایمان و از طریق شیر مادر باشد. 25 تا 30 درصئ نوزادانیکه از مادران آلوده بدنیا می ایند و درمان ضد ویروسی دریافت می کنند آلوده به HIV می شوند. تحقیقات در آمریکا بر روی زنان حامله نشان داده است که حدود 3% زنان حامله در آمریکا آلوده اند. جالب توجه اینکه بیش از نیمی از این زنان، از آلوده بودن خود اطلاع نداشتند.
همچنین عفونت HIV پس از تماس اتفاقی تزریقی (Parenteral) کارمندان بهداشتی با خون بیمار آلوده به HIV رخ داده است.
خطر انتقال عفونت پس از صدمه ی ناشی از سوزن آلوده به خون یک فرد مبتلا، حدود 3/0 درصد است. احتمال اینکه کارکنان بهداشتی مبتلا که اقدامات تهاجمی پزشکی را انجام می دهد بیماران خود را آلوده کننده بررسی شده است؛ این خطر بسیار کم است. اولین مورد گزارش شده از این دسته یک دندانپزشک بود که 6 بیمار خود را آلوده کرد.
مشاوره و تبادل نظر با روانپزشک
مشاوره چیست؟ مشاوره در زمینه HIV و ایدز عبارتست از بحث بین بیمار یا مراجعه کننده به عنوان تبادل نظر با مشاور. ممکن است این مشاوره، کوتاه مدت یا طولانی باشد اما دو هدف اصلی دارد:
الف: پیشگیری از انتقال HIV به دیگران ب: کمک به فردی که بطور مستقیم یا غیرمستقیم با HIV درگیر است.
در مشاورة پیش گیری باید به بیماران تفهیم نمود که روش زندگی و یا رفتار جنسی آنها سبب مخاطره در زندگی گروهی دیگر و یا افرادی که با آنها سر و کار دارند می شود. لذا به آنها خطر رفتار مخاطره آمیز و بقیه مسائل را آموزش داد و بطریقی تغییر در رفتار آنها وارد نمود و سپس طرز زندگی جدید را آموزش داد و جایگزین نمود.
مشاوره در HIV برای افزایش شناخت شخص بیمار از خودش بوده لذا وی به خود متکی شده تا بتواند تغییرات مطلوب در وضع رفتار خود ایجاد کند. ایجاد یک رابطة همراه اعتماد و حمایت گرانه با مشاور نیز اهمیت زیادی دارد.
مشاوره با این بیماران به این دلیل است که به بیمار کمک شود تا بتوانند در مقابله با حالات استرس و عدم اطمینان خود را سازش دهد. این استرس سبب حملات و یا حالات مداوم اختلالات روانی و عوارض روحی در کسانی که مبتلا هستند و یا افرادی که به این بیماران علاقه دارند می شود. در صورتیکه مشاوره نامناسب و در حد کافلی نباشد اختلالات مزمن روانی ممکت است رخ دهد مثلا در نقاط بدون خدمات مشاوره یا خودکشی صورت می گیرد برای جلوگیری از اشتباه در عمل، مهم است که فرق بین عمل مشاوره و آموزش بهداشت را دانست. بطوریکه در مشاوره با یک فرد بخصوص راجع به مسائل و مشکلات خاص وی برخورد می شود درحالیکه در بهداشت فردی، راجع به مسائل کلی بهداشتی و یا آموزش بهداشت عمومی که برای عموم است بحث می گردد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 29 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
پیامبر و اخلاق
پیامبر اکرم مصداق زیبایی اخلاقی در اسلام هستند و برای آنکه بتوان به خوبی و شایستگی ویژگیها و خصوصیات اخلاقی ایشان را الگو قرار داد، باید به شناختی عمیق از آن حضرت نائل شد . محمد عمومی پژوهشگر پژوهشکده باقرالعلوم در گفتگو با خبرنگار مهر، اظهار داشت: در دین اسلام پیامبر اکرم(ص)، به عنوان الگو، درس های خداوند را برای ما که در کتاب قرآن از طرف خداوند فرستاده شده است، بیان کرد و خود نیز معلم این کتاب آسمانی شد، وظیفه ما این است که از پیامبر)ص) سرمشق بگیریم، هر شخصی که حضرت و خصوصیات اخلاقی ایشان را بشناسد خود را از جهت معرفت و اخلاق کامل کرده است. وی افزود: در گام اول از الگو قرار دادن رفتار پیامبر(ص)، در زندگی این امر مستلزم آن است که همه ابعاد وجودی ایشان برای ما قابل درک باشد و هنگامی که عمق وجودی پیامبر اکرم(ص) شناخته شد به طور ناخودآگاه تمام رفتارها شبیه رفتار پیامبر می شود لذا موضوع شناخت ویژگی های اخلاقی پیامبر(ص) بسیار مهم است. محمد عمومی با تأکید بر ضرورت شناخت پیامبر خوش خلقی را یکی از ویژگیهای بارز و ارزشمند آن حضرت عنوان کرد و یادآور شد: در مرحله بعد از شناخت خصوصیات اخلاقی پیامبر(ص)، ابعاد خوش خلقی از نظر مفهومی باید مورد بررسی قرار گیرند تا مصداقهای آن دچار اشتباه نگردند تا بدانیم که آیا تبسم داشتن بر لب خوش خلقی محسوب می شود یا اینکه معنای عمیق تری دارد. وی با اشاره به اینکه درون زیبا، و سیره و باطن نیک داشتن در بروز حسن خلق مؤثر است، تصریح کرد: با توجه به اینکه پیامبر اکرم(ص) درونی زیبا داشتند و بعد از شناخت این مطلب و روشن شدن قضیه، اراده و عزم مهم است هنگامی که شخص اراده و عزم می کند که پیامبر را الگوی خود قرار دهد آنگاه می تواند موفق باشد در واقع تا زمانی که اراده قوی وجود نداشته باشد کسی قادر نیست پیامبر را به عنوان الگو برای خود در نظر داشته باشد. وی گفت: در زمانی که پیامبر اکرم(ص) زندگی می کردند چه بسیار افرادی بودند که ایشان را به طور کامل می شناختند اما به این دلیل که اراده بهره گیری از حضرت را نداشتند هرگز نتوانستند پیرو بوده و در برخی موارد حتی گمراه نیز شدند و همچنین برعکس این قضیه نیز وجود داشت. وی با اشاره به مرحله بعدی از شناخت خوش خلقی پیامبر(ص)، اظهار داشت: مسئله دیگری که در زمینه شناخت بعد خوش خلقی پیامبر الزامی است مسئله استمرار و یک نوع نظارت و در اصل مراقبت از این ویژگی است که در مراحل بالا بدست آمده است بکارگیری و بهره مندی از این صفت نیازمند استمرار و محافظت از آن است. وی با اشاره به آثار بهره مندی از خوش خلقی، یادآور شد: اگر چنانچه قدم به قدم ویژگی خوش خلقی به کار گرفته شد، آثار فراگیر فراوانی در وجود فرد ظاهر می شود که در درونش آرامش ایجاد کرده، به او وسعت وجود بخشیده و وجودش را دریا دل می کند.
اخلاق نیکو از ویژگی های یک دوست خوب است. ( 3 )
تاریخ و ساعت : ۲۷ آبان ۱۳۸۵ - ۶:۲۳ کد خبر : 4294
7- اخلاق نیکو
حسن خلق آن است که فرد به اخلاق و صفات پسندیده انسانی و اسلامی مزین شده باشد و به خوی خوش و اخلاق نیکو اعمال و کردار خود را تطبیق دهد و نحوه برخورد و روابط خود را با دیگران تنظیم کند. اهمیت این خصیصه به قدری است که خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را چنین توصیف کرده:
وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم ( سوره قلم ، آیه 4 )
ای پیامبر در حقیقت تو به خلقی نیکو و عظیم آراسته ای .
از سوی دیگر آن حضرت نیز هدف از بعثت خود را اتمام مکارم اخلاق معرفی فرموده است که :
بُعِثتُ لِاُتَمَّمَ مَکارِمَ الاَخلاق
و ارزش بشر را به پنج چیز دانسته است : دین ، عقل ، حیا ، حسن خلق و ادب.
یکی از ویژگی های دوستان شایسته ، داشتن اخلاق نیکو است. زیرا آنان که پیمان رفاقت و انس و محبت با دیگران بسته و دست محبت یکدیگر را برای یک دوستی پایدار فشرده اند، تنها با اخلاق نیکو و خوش رفتاری است که می توانند دوستی هایشان را حفظ و تقویت کنند.
مولای آزادگان جهان حضرت علی بن ابیطالب ( ع) فرمود: من در شگفتم از کسانی که اشیاء و بردگان را با مال خویش می خرند ولی افراد آزاده و اشخاص را نمی خرند. پرسیدند یا علی چگونه می شود آزادگان را خرید؟ فرمود: با نیکی و خوش رفتاری. و پیامبر خدا (ص) فرمود:
أَلقِ أخاکَ بِوَجهٍ مُنبَسِط
با گشاده رویی و اخلاق نیکو برادر مؤمنت را ملاقات کن.
8- آزمایش
پس از بیان شرایط دوستی و این که چه کسانی را باید جهت معاشرت و دوستی بپذیریم ، این سؤال مطرح می شود که : چگونه می توان از وجود صفات مورد بحث در شخص مورد نظر اطمینان حاصل کرد و دانست که آیا انتخاب انجام شده انتخاب صحیحی بوده است یا نه ؟
در جواب باید گفت که اسلام برای این منظور، راه را روشن کرده و دستورالعمل لازم را ارائه فرموده است. اسلام یکی از شرایط انتخاب دوست را آزمایش شخص مورد نظر قرار داده و دوستی بدون آزمایش را صحیح ندانسته است.
حضرت علی (ع ) می فرماید :
مَن اِتَّخَذَ إَخاً بَعدَ حُسنِ الاختِبارِ دامَت صُحبَتُهُ وَتَإَکَّدَت مَوَدَّتُهُ وَمَن اِتَّخَذَ مِن غَیرِ اختِبارٍ أَلجَاَهُ الاضطِرارُ إِلی مُرافَقَةِ الأَشرار
کسی که پس از آزمایش ، دوستی برگزیند ، رفاقتش پایدار و موّدتش استوار خواهد ماند و کسی که ناسنجیده و بدون آزمایش با دیگران پیمان دوستی بندد ناچار ، به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در می دهد.
برای آزمودن افراد ، بهترین و مطمئن ترین راه ، بررسی عملکرد آنهاست. از آنجا که ایمان و عقل هر شخص در رفتار و کردار او نمایان می شود، با محک زدن اعمال می توان افراد را مورد آزمایش قرار داد ؛ خصوصاً در مواقعی که امکان ظاهرسازی در کار نباشد.
امام صادق (ع) می فرماید:
شیعیان را در سه مورد امتحان کنید:
1- در موقع نماز که چگونه از آن محافظت می کنند.
2- در مواردی که اسراری در پیش آنهاست چگونه آن را از دشمن ما حفظ می کنند.
3- در مواردی که اموالی دارند ؛ ببینید که آیا برادران خود را در اموالشان سهیم می کنند یا نه .
هر چند در شرایط عادی همواره امکان ظاهرسازی و فریب وجود دارد و نمی توان به صلاحیت اخلاقی یا اعتقادی افراد پی برد ؛ اما در شرایط خاص و بحرانی، خصلت های خوب و بد انسان به طور ناخودآگاه آشکار می شود و در آن موقعیت است که امکان ظاهرسازی و پنهان کردن حقایق از بین می رود.
امام علی (ع) می فرماید: مردم جز با امتحان شناخته نمی شوند. زن و فرزندت را در غیاب خود ، و دوست را در موقع مصیبت و سختی ، و خویشاوندان را در زمان جدایی ، و علاقه مندان را در زمان نیازمندی امتحان کن تا از این طریق قدر و منزلت تو نزد آنان روشن شود.
در پایان این بحث به یک نکته دیگر نیز باید اشاره کرد و آن این که منظور از امتحان این نیست که انسان همواره در حال امتحان کردن دوستان خود به سر ببرد ، بلکه به محض حصول اطمینان ، می توان از ادامه آن دست کشید و اقدام به دوستی کرد. بنابراین وقتی انسان شخصی را در مراحل مختلف آزمود و دست رفاقت و یکدلی به او داد و این دوستی سال های طولانی به درازا انجامید ، دیگر شایسته نیست که تا پایان عمر او را آزمایش نماید. زیرا نتیجه چنین رفتاری این است که به جای دوستی و محبت ، ملامت و کدورت جایگزین خواهد شد و از قدیم گفته اند که آزموده را آزمودن خطاست.
حسن خلق دو معنا دارد: معنای عام ومعنای خاص.[1]
حسن خلق به معنای عام عبارت است از مجموعه خصلت های پسندیده ای که لازم است انسان روح خود را به آنها بیاراید.
حسن خلق به معنای خاص عبارت است از خوشرویی، خوشرفتاری، حسن معاشرت و برخورد پسندیده با دیگران. امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان حسن خلق به معنای خاص فرمود:
«تُلَیِّنُ جانِبَکَ وَ تُطَیِّبُ کَلامَکَ وَ تَلْقی اَخاکَ بِبِِشرٍ حَسَنٍِ»[2]
حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی و سخنت را پاکیزه سازی و برادرت را با خوشرویی دیدار نمایی.
در کتاب های اخلاق و روایات اسلامی هر جا سخن از حسن خلق است، اغلب مراد، همین معنای دوم است.
جایگاه حسن خلق در اسلام
دین مقدس اسلام، همواره پیروان خود را به نرمخویی و ملایمت در رفتار با دیگران دعوت می کند و آنان را از درشتی و تندخویی باز می دارد. قرآن کریم در ستایش پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»[3]
بدرستی که تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای.
حسن خلق و گشاده رویی از بارزترین صفاتی است که در معاشرت های اجتماعی باعث نفوذ محبت شده و در تأثیر سخن اثری شگفت انگیز دارد. به همین جهت خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان هایی عطوف و نرمخو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر گذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند. این مردان بزرگ برای تحقّق بخشیدن به اهداف الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده رویی با مردم رو به رو می شدند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می کردند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می کردند.
مصداق کامل این فضیلت، وجود مقدّس رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ است. قرآن کریم، این مزیّت گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی ذات مقدس خداوند دانسته، می فرماید:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَو کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضوُا مِنْ حَولِکَ»[4]
در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرمخو شده ای و اگر خشن و سنگدل بودی، از گردت پراکنده می شدند.
بسیار اتفاق می افتاد که افراد با قصد دشمنی و به عنوان اهانت و اذیّت به حضور ایشان می رفتند ولی در مراجعت مشاهده می شد که نه تنها اهانت نکرده اند بلکه با کمال صمیمیت اسلام را پذیرفته و پس از آن، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ محبوبترین فرد در نزد آنان به شمار می رفت.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 19 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
یکى از مباحثى که در قرآن و سنتبا اهمیت ویژهاى مطرح گردیده بحث فطرت است. فطرتمندى انسان، فطرى بودن دین، فطرت پسندى، حسن عدل و قبح ظلم، معلوم بودن فجور و تقوا به الهام فطرى، اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى در عالم ذر و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان، از جمله مسائلى است که آیات قرآن و روایات ائمه معصومینعلیهمالسلام بر آن دلالت صریح دارند.
اما مهم آن است که اگر چه در پارهاى آیات، انسان فطرتمند معرفى شده و بحث از الهام فطرى فجور و تقوا به انسان به میان آمده است ولى در بعضى آیات دیگر، خلقت طبیعى انسان به عنوان موجودى ظلوم، جهول، هلوع، کفار و طغیانگر مطرح شده است.
اگر در پارهاى از آیات، دین امرى فطرى معرفى گردیده و یا اقامه عدل هدف رسالت پیامبران بیان شده است (که به دنبال فطرى بودن دین، عدالتخواهى و اقامه قسط و عدل نیز فطرى خواهد بود) اما در پارهاى دیگر از آیات، سبب تشریع دین، بروز اختلاف اولیه بین انسانها و نیاز اضطرارى آنها به دین و قوانین لازم براى رفع اختلافات بیان گردیده است و از آن استنباط مىشود که دین مولودى اجتماعى است که انسانها به حکم اضطرار و به منظور رفع اختلاف به آن پناه بردهاند و نه به حکم فطرت. و این البته با نظریه برخى از جامعهشناسان نزدیکى زیاد دارد.
و نیز اگر در برخى آیات سخن از اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان به میان آمده است در برخى دیگر از آیات خالى بودن ذهن انسان در بدو تولد از هر گونه شناخت و معلومى مطرح شده است و این نیز با نظریههاى برخى از روانشناسان قرابت دارد.
در این مقاله برآنیم تا ضمن بحث از معناى لغوى فطرت با توجه به وزن و صیغه آن در کلام عرب، کاربرد و مشتقات آن در قرآن، و تفاوت آن با طبیعت و غریزه، به تبیین بینش خاص قرآن در مورد فطرت و پیآمدهاى اجتماعى آن بپردازیم و مىکوشیم تا با بهرهجویى و استمداد از نظریه بدیع علامه طباطبائى در تفسیر المیزان، که کمتر به آن توجه شده و یا متاسفانه مورد بىمهرى واقع گردیده استبه زدودن پارهاى از ابهامات بپردازیم.
معنى لغوى فطرت
واژه «فطرة» بر وزن «فعلة» دلالتبر نوع دارد مانند جلسة یعنى نوع خاصى از نشستن، مثلا اگر بگوییم: جلست جلسة زید یعنى مثل زید و به نوع نشستن وى نشستم. بنابر این واژه «فطرة» از ماده «فطر» به معنى نوعى خاص از آفرینش استیعنى خلقت و آفرینشى بىسابقه که از آن به ابداع تعبیر مىشود.
راغب اصفهانى در مفردات در مورد معنى فطرت چنین مىگوید: «و خداوند خلق را فطر نموده است و این فطر یعنى ایجاد کردن شىء به شکلى بدیع و تازه بر کیفیتى که فعلى از افعال از آن صادر گردد». (1)
ابن اثیر نیز در نهایه، در توضیح ماده «فطر» در حدیث نبوى، «کل مولود یولد على الفطرة» (2) مىگوید: «فطر به معنى ابتدا و اختراع است و فطرة حالت آن ابتداء و اختراع را بیان مىکند مانند جلسة و رکبة یعنى نوعى خاص از نشستن و سوار شدن و معنى حدیث این است که: هر فردى بر نوعى خاص از صفات جبلى و طبیعى متولد مىشود به طورى که آماده پذیرش دین الهى مىگردد و اگر او را با همان صفات واگذارند پیوسته بر آن صفات استمرار دارد و از آنها مفارقت نمىکند و همانا علت عدول انسانها از آن، آفتى از آفات بشرى یا تقلیدى است که از غیر در آنها اثر مىگذارد...» (3)
بیان این مقاله درباره فطرت با تعبیر راغب به «و ابداعه على هیئة مترتبة لفعل من الافعال» و نیز با تعبیر ابن اثیر به «انه یولد على نوع من الجبلة والطبع المتهیئ بقبول الدین» هماهنگ است.
استعمال واژه فطرت و مشتقاتش در قرآندر قرآن مجید واژههاى «فطره» (4) ، «فطرکم»، (5) «فطرنا»، (6) «فطرنى»، (7) «فطرهن»، (8) «فطور»، (9) «فطر»، (10) «منفطربه» (11) . انفطرت، (12) و «فاطر» (13) به کار رفته است که همه جا به معنى ابداع و آفرینش بدون سابقه است.
طبیعت، غریزه، فطرت
«طبیعت» یعنى سرشتى که اشیاى مادى بر آن آفریده شدهاند، بیشتر در مورد موجودات بیجان به کار مىرود و اگر در مورد جاندارها به کار رود به آن جنبههایى از جانداران که با بیجانها مشترکند اطلاق مىشود.
«غریزه» بیشتر در مورد حیوانات به کار مىرود و اگر در مورد انسان به کار رود به جنبههاى حیوانى موجود در انسان اطلاق مىشود و عبارت از نوعى حالت تسخیرى و غیر آگاهانه یا نیمه آگاهانه از ناحیه خلقت است که بر خود محورى و یا بقاى نوع استوار است و به عضوى مادى از بدن انسان مربوط مىشود مانند غریزه گرسنگى که با سیستم عصبى هیپوتالاموس و یا غریزه تشنگى که با سیستم عصبى هیپوتالاموس و غده هیپوفیز ارتباط دارد و این دو از نوع گرایشهاى فیزیولوژیک به شمار مىروند که براى ادامه حیات حیوان ضروراند. و نیز مانند غریزه جنسى که از نوع گرایشهاى لازم براى بقاى نسل است و ارضا نشدن آن حیات موجود زنده را به خطر نمىاندازد بلکه بقاى نوع را به خطر مىاندازد.
«فطرت» در مورد انسان و خصلتهاى فرا حیوانى او به کار مىرود، در حد حالتى آگاهانه و حاوى نوعى قداست است. همچون غریزه و طبیعتسیرى تدریجى و ساختارى ثابت دارد اما مرحلهاى تکاملى است که پس از فعلیتیافتن طبیعت و غریزه و نیز پس از شکوفایى حس و خیال یعنى همراه با پیدایش عقل تکون مىیابد و در پرتو آنها، گرایشهاى غریزى نیز مىتوانند از نوعى قداستبرخوردار شوند.
فطریات در انسان به ترتیب در سه ناحیه دانش، ارزش و گرایش شکوفا مىشوند و فعلیت مىیابند. در زمینه دانش، گزارهها به شکل توصیفى و خبرى بیان مىشوند. در زمینه ارزش، گزارههاى حاکى از آنها شکلى دستورى دارند. گرایشها نیز پارهاى حالات نفسانىاند که پس از شکوفایى ارزشها در انسان پدید مىآیند و موجب جهتگیرى وى به سوى هدفى والا و مقدس مىشوند. فعلیت ارزشها و گزارههاى آنها منوط به فعلیت عقل نظرى و استمداد عقل عملى از آن است تا آنجا که اگر عقل نظرى در انسان شکوفا نشود و از مرتبه عقل بالقوه به مرتبه عقل بالفعل نرسد امکان فعلیت و جولان عقل عملى نخواهد بود. (14)
در این جا به این اجمال بسنده مىکنیم و به بررسى دو دسته آیات در این باره مىپردازیم: دسته اول آیاتى که معنایى سلبى از فطرت ارائه مىدهند و دسته دوم آیاتى که معنایى ایجابى دارند.
آیات دسته اول
آیه 78 سوره نحل به خالى بودن لوح نفس از کلیه معلومات در آغاز تولد و پیدایش تدریجى معلومات پس از آن از طریق حواس و فکر مىپردازد: «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا وجعل لکم السمع والابصار والافئدة لعلکم تشکرون» چنان که در تفسیر المیزان (15) ذیل آیه فوق آمده استسیاق آیه، و اشاره آن به مبادى علم حصولى یعنى حس و فکر و نیز پیدایش تدریجى معلومات در آنها، دلالتبر این معنى دارد که آنچه در این آیه از انسان در بدو تولد نفى شده است علم حصولى است. بنابراین، انسان در آغاز به هیچ چیزى که مبدا آن حس یا عقل باشد علم حصولى ندارد.
بدین ترتیب بنا به تصریح کلام وحى، هیچ گزارهاى اعم از گزارههاى بدیهى و فطرى، یا غیر بدیهى و نیز اعم از این که متعلق شناخت آن عالم طبیعت، ماوراى طبیعت، انسان یا ذات احدیت و... باشد در آغاز تولد براى انسان به علم حصولى معلوم نخواهد بود.
و اگر چنین باشد که کودک در بدو تولد واجد هیچ تصور و تصدیقى نباشد در این صورت نه فقط دانش بلکه ارزشها و گرایشهاى انسانى نیز از طفل در آغاز پیدایش نفى مىشود زیرا ارزش، به عنوان ارزش فطرى و نه به عنوان غریزه و میل ناآگاهانه حیوانى، در انسان پس از علم وى به ارزشمندى آن حاصل مىشود و با نفى هر نوع علم و آگاهى، ارزشها نیز منتفى مىشوند. همینطور است گرایشهاى فطرى; زیرا هر گرایشى اعم از فطرى یا غیر فطرى پس از علم نفس به غایت آن و ارزشمندى آن غایت، براى انسان حاصل مىشود. بر این اساس نفس انسانى در آغاز پیدایش، هیچ تصور یا تصدیق فطرى و نیز هیچ ارزش یا گرایش فطرى را واجد نیست. تنها چیزى که انسان در آغاز و نیز به هنگام کهنسالى یعنى پس از ضعف قوا و از دست دادن معلوماتش واجد مىشود علم حضورى نفس به خودش است.
در سوره نحل آیه 70 آمده است: «والله خلقکم ثم یتوفاکم ومنکم من یرد الى ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیئا ان الله علیم قدیر».
علامه طباطبائى نیز در تفسیر این آیه در المیزان (16) به این مطلب تصریح کردهاند و ادعاى خالى بودن ذهن انسان در آغاز پیدایش را همان چیزى مىدانند که روانشناسان بر آن تاکید کردهاند.
اگر چنین است، فطرى بودن دین و ارزشهاى انسانى به چه معنى خواهد بود؟ و نیز چگونه اقرار انسان به ربوبیت الهى در عالم ذرو اعتراف وى به عدم تبعیت از شیطان تفسیرى معقول مىیابند.
2- آیه213 سوره بقره به سبب تشریع دین مىپردازد: «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه وما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ماجاءتهم البینات بغیا بینهم فهدى الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه والله یهدی من یشاء الى صراط مستقیم».
علامه طباطبائى در تفسیر این آیه ابتدا به بیان تاریخ اجمالى حیات اجتماعى و دینى نوع انسان مىپردازند و بنا به مفاد آیه، حکم در مورد انسان به زندگى اجتماعى و نیز لزوم رعایت عدل را از جمله احکامى مىدانند که انسان بنا به اضطرار به سوى آن کشیده شده استیعنى این دو حکم را معلول ضرورى این حکم مىدانند که: «انسان باید هر چیزى را که در طریق کمال او مؤثر استبراى استکمال خود استخدام نماید و به هر طریق ممکن از موجودات دیگر و از جمله از همنوعان خود به نفع خود و براى بقاى حیات خویش استفاده نماید». و به این ترتیب بشر با استناد به این اصل به مسیر خود ادامه مىدهد تا با این مشکل روبرو مىشود که هر فردى از افراد انسان بنا به همین اصل، همان را مىخواهد که دیگران مىخواهند یعنى همانطور که او مىخواهد از طبیعت و دیگران به نفع خود بهرهمند شود دیگران نیز همین را مىخواهند و همین جا است که زندگى اجتماعى را مىپذیرد و دوام اجتماع و در حقیقت دوام زندگى خویش را منوط به پذیرش عدالت اجتماعى و این که هر صاحب حقى به حق خود برسد مىداند و این بدان معناست که حکم بشر به اجتماع مدنى و عدل اجتماعى حکمى است که بشر آن را به اضطرار پذیرفته استبه طورى که اگر اضطرار نمىبود هرگز هیچ انسانى حاضر نمىشد دامنه اختیار و آزادى خود را محدود کند. (17)
شاید مستند نمودن اختلاف دوم یعنى اختلاف پس از عرضه دین به عنوان بغى و عدم استناد اختلاف اول به عنوان بغى، مؤید نظر علامه باشد زیرا بغى آن گاه صدق مىکند که انسان چیزى را بداند ولى به خاطر منافع شخصى برخلاف آن عمل نماید اما اگر چیزى را نداند و اشتباه کند عنوان بغى بر آن صادق نخواهد بود.
اما در این صورت آیا این تفسیر با فطرى بودن عدل منافات ندارد؟ مسلما اگر فطرى بودن را بدین معنا بگیریم که هر انسانى آن را در بدو تولد مىداند و یا قبل از هر میلى به آن متمایل مىشود، گرایش به عدل، بنابر این تفسیر، از گرایشهاى فطرى محسوب نخواهد شد زیرا گرایش به عدل از چنین خاصیتى برخوردار نیست و در این صورت فطرى نبودن عدل مستلزم فطرى نبودن غایت ارسال انبیا است و اگر غایت ارسال انبیا (18) و سبب تشریع دین فطرى نباشد آیا خود دین مىتواند فطرى باشد.
علامه طباطبائى در ادامه به عنوان تاییدى از تاریخ به نفع نظریه ایشان مىفرمایند:
«و به همین جهت هر جائى که انسانى قوت بگیرد و از سایرین نیرومندتر شود در آن جا حکم عدالت اجتماعى سست مىشود و شخص نیرومند مراعات عدالت اجتماعى را در حق ضعیف نمىکند و لذاست که همواره شاهد رنج و محنتى بودهایم که مردم ضعیف از طبقه قوى متحمل مىشوند. جریان تاریخ نیز تا به امروز که عصر تمدن و آزادى استبر همین منوال بوده است و اگر عدالت اجتماعى، اقتضاى اولیه طبیعت انسانى مىبود باید عدالت اجتماعى در شئون اجتماعات غالب مىبود در حالى که مىبینیم دائما خلاف این امر جریان داشته و نیرومندان خواستههاى خود را به منظور نیل به مقاصد خود بر طبقه ضعیف تحمیل مىکردند. (19) »
3 - در آیات 34 سوره ابراهیم، 72 سوره احزاب،19 سوره معارج، و7 سوره علق، انسان طبعا به صفات ظلوم، کفار، جهول، هلوع و طغیانگر توصیف شده است. علامه طباطبائى این آیات را تاییدى بر نظر خود دانستهاند (20) آیا این توصیفات مستلزم نفى فطرى بودن ارزشهاى معنوى در انسان نیست؟ آیا اتصاف طبعى انسان به این صفات، سرانجام نوعى دعوت به رذایل و غلبه شر بر خیر و هلاکت انسان را در پى نخواهد داشت؟
روانشناسان عموما ذهن انسان را در آغاز تولد خالى از هر گونه معلوم بالفعلى مىدانند. (21) برخى از جامعهشناسان نیز خواستههاى معنوى انسان را معلول ضرورتهاى اجتماعى دانستهاند و معتقدند تنها منافع و مصالح مادى بشر است که مقتضى زندگى اجتماعى و وضع مقررات و رعایت عدالت اجتماعى است و علم و دانش اندوزى نیز تنها به این دلیل که بهترین ابزار تحصیل زندگى مادى و کسب قدرت و تسلط بر دیگران است، مطلوب جامعه بشرى است و قداست زندگى اجتماعى، عدالت اجتماعى، دانش اندوزى و... نیز داراى قداست فرضى به منظور نیل زودتر به مقصود است نه این که اینها ذاتا داراى قداست و ارزش باشند. (22)
آیا همچون برخى عالمان جدید منکر فطریات شویم و دلایل فوق از قرآن، تفسیر، سنت تاریخى، روانشناسى و جامعهشناسى را مستمسک قرار دهیم یا با بىمهرى تمام علامه طباطبائى را متهم به ارائه تفسیرى سطحى و همسو با دانشمندان تجربى کنیم و یا به حکم عقل و تجلى عالى و اکمل آن در کلام وحى، ملاک فطریات را در هر حوزه و مقام متناسب با آن معرفى کنیم؟
در ناحیه تصورات از دانشها، فطرى را آن بدانیم که یا عارض ذهن نمىشود - اگر انسان در مرتبهاى نباشد که بتواند آن را تصور کند - و یا اگر عارض ذهن شد به دلیل بساطت آن خالى از هر نوع ابهام و پیچیدگى باشد و در ناحیه تصدیقات از دانشها، فطرى را چنان تعریف کنیم که همین قدر که انسان در مسیر رشدش به مرحلهاى برسد که بتواند طرفین حکم یعنى موضوع و محمول را تصور کند ارتباط آنها را تصدیق نماید. و در این خصوص به آموزش و استدلال، نیاز نداشته باشد و در این صورت پذیرش فطریات با آیه 78 سوره نحل منافاتى نخواهد داشت و روانشناسان نیز متهم به انکار فطریات نخواهند گشت.
در ناحیه ارزشها نیز، پس از شناخت مراحل و مراتب مختلف مقام انسانیت، نیل به ارزشمندى هر ارزش فطرى را مشروط به راهیابى انسان به مقام و مرتبه ویژه آن کنیم تا در آن مقام از مقامات انسانى بدون احتیاج به هر گونه آموزش و استدلال و به صورتى خودجوش، به ارزشمندى و قدسى بودن آن حکم نماید - اگر چه در مراحل پایینتر ممکن است مسائلى از قبیل اختلافات انسانها زمینهساز صعود انسان به مرتبه بالاتر و تصدیق ارزشمندى چیزى (مثل حسن عدل و قبح ظلم) گردد - و پس از آن به سوى آن جهتگیرى کند بدون این که در این جهتگیرى و گرایش خویش به عنوان گرایشى فطرى، دلیلى جز قرار گرفتن وى در مرتبه و مقام انسانى ویژه آن و علم به ارزشمندى آن غایت داشته باشد.
بر این اساس، تفسیر علامه در ذیل آیه213 سوره بقره - در خصوص منفعت طلبى انسان در مرتبهاى، و گرایش وى به زندگى اجتماعى و بروز اختلاف به عنوان امرى طبیعى در مرتبهاى بالاتر و باز حرکت وى به سمت عدالت اجتماعى در مرتبهاى بالاتر از مرتبه قبلى، بیانگر سیر تدریجى او به سمت کمال و التزام تکوینى وى به لوازم هر مرتبه خواهد بود. طبیعى استبه حکم قاعده ضرورت بین علت و معلول، نیل به هر مرتبه پس از تحصیل کلیه شرایط لازم اجتناب ناپذیر خواهد بود و این اجتناب ناپذیرى، نافى فطرى بودن لوازم ذاتى و تکوینى هر مرتبه نخواهد بود چه غیر فطرى و نیز فطرى پس از تحصیل شرایط لازم براى شکوفایى آنها، ضرورة فعلیت مىیابند و در نیازمندى یکى به تامل و نظر، و عدم نیاز دیگرى به تامل و نظر در هر مرتبه متفاوت مىگردند و به عبارتى دیگر، در هر مرتبه، فطریات از لوازم ذاتى آن مرتبه خواهند بود به طورى که خود آن مرتبه و فعلیتیافتنش در شکوفایى آن امر فطرى کافى خواهند بود اما در غیر فطریات، تامل و نظر نیز لازم خواهد بود یعنى شرط شکوفایى آنها محسوب مىشود.
و در این صورت نظریه جامعهشناسان نیز در مورد خاستگاه اجتماعى دین به شرط عدم انحصار آن در اجتماع و نیز به شرط این که دین را ساخته و پرداخته دست انسان در اوضاع اجتماعى ویژه ندانند مقبول خواهد بود; چه با یک تامل منطقى مىتوان فهمید که گزاره «هر اجتماع و بدنبال آن بروز هر اختلافى نیازمند قانون و دستورالعمل است» و منعکس به موجبه کلیه «هر قانون و دستورالعملى مولود ضرورتى اجتماعى است» نمىشود بلکه به موجبه جزئیه منعکس مىگردد و بر این اساس خاستگاه دین صرفا اجتماع و اختلافهاى افراد نخواهد بود بلکه نیازهاى معنوى فردى وى نیز در مسیر رشد و تکامل او را نیازمند دین مىگرداند. همچنین اتصاف انسان به داشتن طبعى ظلوم، جهول، کفار، هلوع و... بیانگر لوازم ذاتى انسان در مرتبه معینى از وجود است که این مرتبه اولا در طول سایر مراتب و مقامات انسانى قرار دارد ثانیا شرط لازم شکوفایى مراتب بعدى است و گذر از آن لازم و حتمى است لذا در آیه 72 و73 سوره احزاب: «انا عرضنا الامانة على السموات والارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» اتصاف انسان به ظلم وجهل مصحح عرضه امانت الهى - یعنى ولایت الهیه و کمال عبودیت از ناحیه تلبس به اعتقاد و عمل صالح و سلوک راه کمال و ارتقاء از ماده دون به اوج اخلاص به انسان معرفى شده است زیرا موضوع قابل ظلم و جهل است که مىتواند متصف به دو وصف عدل و علم شود و در مسیر رشد و تعالى به مرتبهاى نایل گردد که تدبیر امرش را به ستخداوند سپارد و ولایت الهیه شامل حال او گردد. (23) و بر همین اساس در آیات سوره معارج: «ان الانسان خلق هلوعا× اذا مسه الشر جزوعا× واذا مسه الخیر منوعا× الا المصلین× الذین هم على صلاتهم دائمون× والذین فى اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم...» هلوع بودن انسان که توضیح آن در آیات 20 و 21 آمده از جمله صفاتى معرفى شده است که انسان به اقتضاى حکمت الهى و به منظور اهتداى او به سمتخیر و سعادت به آن متصف شده است زیرا این صفت تنها وسیلهاى است که انسان را به سعادت و کمال مىرساند مشروط بر این که از این صفتسوء استفاده نکند و آن را در عداد صفات رذیله قرار ندهد لذا استثناء انسانهاى نمازگزار نه به این معنى است که صفت هلع در این دسته از انسانهاى مؤمن وجود ندارد بلکه به این معنى است که اینان این صفت را در همان جنبه کمالى و مثبت آن یعنى تنها وسیله صعود به مراتب بالاتر و رسیدن به لوازم ذاتى آن مراتب نگه داشتهاند و آن را به یک صفت رذیله تبدیل نکردهاند (24) و این همه بیانگر این معنى است که:
هر مرتبه لوازمى دارد که منفک از آن مرتبه نیست. انسان در حالى که طفل استخیر و شر خویش را به وسیله تجهیزات غریزى تشخیص مىدهد و بر همین حال است تا به مرحله بلوغ و رشد عقلانى بر سد و ادراک حق باطل برایش میسور گردد و در این هنگام، بسیارى از مصادیق خیر و شر در نزد وى تغییر مىیابند و اگر بر همان مسیر قبلى یعنى پیروى از هواهاى نفسانى و پافشارى بر مشتهیات نفسانى اصرار ورزد از اتباع حق غافل مىگردد و تارها بر فطرت فعلیتیافته خود مىتند. پس انسان با رسیدن به بلوغ عقلانى به اولین منزل و مرتبه ویژه انسان مىرسد و از این اولین منزل انسانیت، نسیم روحبخش فطرت وزیدن آغاز مىکند و صفاتى که در مورد فطریات به عنون وجه فارق فطرى از غریزى برشمردیم آشکار مىگردد.
پس فطرى نه آن است که در آغاز تولد همراه انسان است و نه آن است که هر انسانى در هر مرتبهاى آن را تصدیق مىکند بلکه آن است که در مسیر تکوینى انسان به سمت کمال پس از رسیدن وى به مرتبه بلوغ عقلانى در پرتو اعمال صالحه شکوفا مىگردد و از لوازم ذاتى آن مرتبه محسوب مىشود و نماز و راه یافتن به عمق آن و برقرارى ارتباط بین خالق و مخلوق، از زبان خالق آگاه به کلیه عوالم و مراتب وجود اولین شرط این شکوفایى است که نمازگزار بسته به مرتبه و مقامى که در آن قرار دارد نمازش در همان مرتبه و لوازم و مکشوفات وى، خاص همان مرتبه است و در هر صورت نیل به مقصود با «ایاک نعبد» و نه «ایاک اعبد» در اولین خطاب به خداوند آغاز و... با سلام یعنى رجوع به کثرات به شرط سلامت از حجب آنان و بقاى به حق محقق مىشود و این آغاز و این پایان اهمیت و نقش جامعه صالح را در عبادت خداوند و نیل به کمالات انسانى آشکار مىکند. بگذاریم و بگذریم که این شکسته پاى درمانده را در این وادى پاى گام زدن نیست.
آیات دسته دوم
در این جا به بررسى آن دسته از آیات مىپردازیم که معنایى ایجابى درباره فطرت دارند، آیا این دسته آیات درباره فطرت پس از شکوفایى عقل و رسیدن انسان به مرتبه عقلانى سخن مىگویند یا قبل از آن؟
1 - در قرآن در آیات متعددى با عنوان «ذکر» نام برده شده استحتى خود پیامبر اکرم نیز با عنوان «ذکر» خطاب شده است. در سوره غاشیه آیه 21 خداوند، پیامبر اکرم را مورد خطاب قرار مىدهد و مىفرماید «فذکر انما انت مذکر...» یادآورى کن همانا جز این نیست که تو فقط یادآورى کننده هستى. این خطاب قرآن به پیامبر این معنا را القا مىکند که گویى انسانها چیزهایى را در اول تولد و قبل از آن مىدانسته و با آنها متولد شدهاند به طورى که با یادآورى واسطه وحى آنها را به یاد مىآورند.
2 - در بعضى آیات، استفهام تقریرى به کار رفته است و سؤالاتى بلا جواب مطرح شدهاند:
سوره زمر آیه9: «هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون.
سوره ص آیه 28: «ام نجعل الذین آمنوا وعملوا الصالحات کالمفسدین فى الارض ام نجعل المتقین کالفجار».
سوره رعد آیه19: «افمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق کمن هو اعمى.
چنین به نظر مىرسد که این نوع استفهامات بلاجواب بر این مطلب دلالت دارد که جواب آنها بر همگان آشکار و فطرة معلوم است.
3 - در سوره شمس به الهام فطرى فجور و تقوا تصریح فرموده و آن را فعل الهى مىداند سوره شمس آیه7 و 8: «ونفس وماسویها فالهمها فجورها وتقویها».
4 - و بالاخره در سوره روم آیه 30 براى اولین بار واژه «فطرة» را به کار مىبرد و ابتناى دین بر فطرت و سرشت انسانها را یادآور مىشود و خلق و آفرینش را دگرگون ناشدنى معرفى مىنماید: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون».
5 - آیه میثاق و اقرار به ربوبیتخداوند نیز بر نوعى پیمان بین انسان و ذات احدیت دلالت دارد: سوره اعراف آیه 172: «واذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم على انفسهم الستبربکم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین».
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 19 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
چکیده
در مورد معانی اعتباری نفس الأمری (وجوب ،امکان،امتناع) همیشه ظرف اتصاف جهان خارج است،اگر چه ظرف عروض را عالم اندیشه تشکیل می دهد.
ممکن برای موجود شدن هم محتاج به علت ایجادی و هم نیاز به علت ایجابی دارد-ماهیت ممکن به گونه ای است که تا وقتی که از ناحیه علت خود به سر حد وجوب و لزوم نرسد هرگز موجود نخواهد شد و علت نیز در مقام ترجیح وجود معلول ،تا زمانی که ترجیح خود را به سرحد ایجاب و الزام نرساند علت نخواهد بود. یعنی اینکه شیء تا زمانی که به مرحله ی وجوب و ضرورت نرسد،موجود نمی گردد. و مناط نیاز ممکن به علت نه حدوث است و نه چیزی دیگری بلکه امکان است. و اما ضرورت ،ضرورت اقسامی دارد و از میان اقسام ضرورت آنچه در فلسفه اسلامی و در برهان وجوب و امکان اهمیت دارد ضرورت ازلی است.همچنین در مقابل هر یک از معانی امکان سلبی یکی از ضرورتها قرار دارد.
معانی مختلف امکان را می توان دردو دسته قرار دارد یک دسته از معانی امکان فقط محدود به ذهن است و آن عبارت است از امکان خاص و امکان عام و دسته ی دیگر هم مربوط به عالم خارج از ذهن است مانند امکان فقری،استقبالی ،امکان وقوعی و امکان استعدادی.
برهان وجوب و امکان از براهین مهم و متقن در اثبات وجود خداست که اکثر فلاسفه به آن توجه داشته اند.و هر یک از فلاسفه با توجه به شیوه و مسلکشان ،تقریرهای متفاوت از این برهان دارند.عده ای براساس امکان ماهوی وعده ای دیگر براساس اصالت وجودی ، هریک تقریرهای خاص خود را از این برهان درکتب فلسفی خودشان بیان نموده اند .
مقدمه
یکی از دغدغه های مهم بشر در طول تاریخ چگونگی اعتقاد به خدا بوده است.و اساسا این سئوال مطرح بوده که آیا خدا وجود دارد یا نه؟ و سئوالی دیگر انسان این است که اگر وجود دارد چگونه آن را اثبات نماید؟ در جواب باید گفت که این مسائل و دغده ها درازایی به بلندای تاریخ بشر دارد و اساسا کسی را نمی توان پیدا کرده که بگوید من به این مسئله فکر نمی کنم.و لذا با توجه به اهمیت اثبات یگانه عالم، موضوع تحقیق خود را که به نوعی با این موضوع ارتباط دارد انتخاب نمودم.و با جمع کردن تقریرهای مختلف فلاسفه ی اسلامی در این تحقیق، امیدوارم که توانسته باشم در این راه کمک ناچیزی به اهل تفکر کرده باشم.
همانطور که می دانیم،بشر برای اثبات واجب تعالی به راههای مختلفی تمسک می جوید یکی از آن طرق که شیوه خاص فلاسفه است برهان وجوب و امکان است. و لذا این گروه (فلاسفه )توانسته اند با دلیل و برهان و با استفاده از مفاهیم وجوب و امکان، وجود خداوند را به عنوان تنها واجب الوجود به اثبات برسانند.در تحقیق حاضر با مطالعه ی کتابهای فلسفی فلاسفه ی اسلامی،به جمع آوری مهمترین تقریرهای این برهان،اقدام شده است. درباره این برهان می توان گفت که مهمترین برهان در اثبات واجب نیست ولی می تواند یک از براهین متقن و محکم در اثبات خدا به شمار آید.در تحقیق حاضر،ترتیب فصول به گونه ای است که ابتدا تمام مباحث و مطالبی که می تواند به عنوان پیش نیاز برهان باشد در فصول اولیه این تحقیق به طور مبسوط مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
هدف تحقیق
بحث و کنکاش در هر مساله ای و موضوعی ،شرح و بسط و ارائه توضیحات مفید در مورد آن می باشد.بحث و موضوع مور نظر ما هم درباره ی برهان وجوب و امکان درفلسفه اسلامی است.هدف تحقیق بررسی برهان وجوب و امکان در فلسفه ی است. اما آنچه که مدنظر ما می باشد بیان و بررسی تقریرهای مختلف این برهان از دیدگاه فلاسفه اسلامی است.
ما در این نوشتار قصد داریم که با روشی متفاوت و جدید مهمترین دیدگاهها و تقریرهای مختلف این برهان را در فلسفه ی اسلامی،در این نوشتار جمع آوری و بررسی نماییم.
به نظر می رسد که تا کنون، کسی به این شیوه توجه نداشته است.و لذا از این جهت کاری بدیع است .و امیدوارم که در این کار موفق شده باشم.
فرضیه ی اصلی تحقیق:
فلاسفه ی اسلامی هر یک تقریرهای مختلف و متفاوت از هم ،از این برهان در اثبات واجب الوجود بیان نموده اند. اما بررسی توصیفی هر یک از تقریرها موضوع رساله ی نگارنده می باشد که مشائین از جمله ابن سینا و فارابی... براهینشان را با این گونه که ،موجود یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود ،مطرح می کنند.
پیشینه برهان وجوب و امکان
پیشینه این موضوع (برهان وجوب و امکان)از فارابی که یکی از بزرگترین فلاسفه ی مسلمان است می باشد.چنانکه می دانیم او این برهان را به صورت اجمالی و موردی در کتابهایش به عنوان یکی از موضوعات مندرج در کتابش مطرح کرده است. بعد از ایشان ابن سینا به این برهان توجه کافی نمودند.و آن را بسط و گسترش داد و تقریرهای مختلفی از آن در کتبش نقل کرده است،و دیگر فلاسفه اسلامی متاخر هم هر یک تقریرهای مختلف از این برهان ارائه داده اند. و نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که با تحقیقی که در این زمینه انجام دادم به کتابی و یا تحقیقی که درآن مهمترین تقریرهای برهان وجوب و امکان در آن موجود باشد مواجه نشدم و همین موجبات رغبت و علاقه ام را بیشتر کرد.درباره این تحقیق می توان ادعا نمود که چنین ویژگی را دارد یعنی تلاش شده است که اکثر تقاریر مهم برهان وجوب و امکان در آن مطرح شود.و از این جهت ،به نظر می رسد این تحقیق کاری بدیع باشد ،و کسی تا به حال به این امر توجه نداشه است و امیدوارم که به این هدف ارزشمند رسیده باشم.
سئوالات تحقیق
در رساله نگارنده سئوالات زیادی مطرح شده که تعدادی از آنها جز سئوالهای اصلی تحقیق محسوب می شوند تعدادی از سئوالات نیز فرعی محسوب می شوند.
مهمترین سوالات اصلی مطرح شده عبارتند از:
o آیا مواد ثاث تعریف حقیقی دارند؟
o مواد ثلاث اختصاص به هلیات مرکبه داند یا بسیطه؟
o آیا ممکن الوجود محتاج به علت ایجادی و ایجابی است؟
o مناط احتیا ممکن به علت وجود است یا حدوث و یا امکان؟
o آیا امکان خاص لازم ماهیت؟
و سئوالات فرعی این سئوالات می تواند باشد:
o آیا ممکن حدوثاً و بقائاً نیازمند به علت است؟
o وجود ممکن آیا امکان آن را از بین می برد؟
o کدامیک از اقسام ضرورت مورد توجه است؟
o چرا امکان خاص لازم ماهیت است نه حدوث؟
o چرا همه ضرورتها از امکان استقبالی سلب می شود؟
جواب هر یک از این سئوالات در رساله به طور کامل و مبسوط مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
روش کار تحقیق:
روش استفاده شده در این تحقیق، روش کتابخانه ای و توصیفی است و از اهم کتب فلسفی که مطلبی و یا موضوعی در رابطه ی با برهان وجوب و امکان در آن باشد استفاده شده است.لذا اولین موضوع،مواد ثلاث (وجوب ،امکان ،امتناع)است که بطور مبسوط در تحقیق به آن پرداخته شده است. همچنین تعریف جهت و تفاوت آن با ماده،سیر تاریخی و تحولی هر یک از مواد وجوب و امکان و امتناع ،ذکر نظریه های مختلف در این خصوص، اینکه آیا مواد ثلاث تعریف حقیقی دارند یا نه،نظر خاص فلاسفه در این باره ذکر شده است.و نیز معانی هر یک از مواد وجوب،امکان ،امتناع و تقسیمات آنها،و دلایل قائلین به وجود عین مواد مذکور به صورت کامل بیان می شود. بعضی از نظریه ها می گویند که هر یک از مواد وجوب، امکان ،امتناع خاصیت برخی از ماهیات هستند و نظریه ی دوم این است که چون فلاسفه اندکی دقیق شدند گفتند چگونه ممکن است یک چیز وجود دهنده یا معدوم کننده ی خودش باشد. و در نهایت به این نتیجه رسیدند که موا ثلاث یعنی وجوب، (ضرورت)امتناع و امکان، به ترتیب با وجود و عدم و ماهیت مساوق خواهند بود.و در جواب این سئوال که آیا مواد ثلاث تعریف حقیقی دارند یا نه گفتند این مفاهیم در زمره معانی بدیهی هستند،تعریف کردن آن به دورو تسلسل می انجامد.
و لذا کسانی که برای هر یک از این مواد تعریفاتی را ذکر می کنند،تعریفاتشان دوری بوده و بریکدیگر متوقف می باشد. و هر یک از مواد ثلاث به اقسامی تقسیم می شود.از میان آن اقسام امکان بالغیر محال است.عده ای مواد ثلاث (وجوب، امکان ،امتناع) را دارای حقیقتی خارج از ذهن می دانند. و برای سخن خود دلایلی را ذکر می کنند: می گویند که اگر امکان امر محصل و وجودی نباشد،پس چه فرقی می ماند میان اینکه بگوییم امکانی هست و یا بگوییم امکانی نیست ولی امکان امر عدمی و اعتباری است. دلیل دیگری که ذکر می کنند این است که اگر وجوب و امکان از اموری اعتباری باشد،لازم می آید وجوب واجب الوجود هم اعتباری باشد در حالیکه می دانیم چنین نیست.و عده ای دیگر هم رد دلایل قائلین به وجود عینی هر یک از مواد ثلاث می گویند وجوب شیء و امکان او و امتناع او ،اموری معقوله است و خارجی نیستند،اگر چه زایدند در عقل برآن چیزی که متصف است به این سه مفهوم وجوب، امکان ،امتناع .و بطور کلی گفته اند این مواد سه گانه اعتباری نفس الأمری ظرف اتصافشان جهان خارج است،اگر چه ظرف عروض را عالم اندیشه تشکیل می دهد.
سئوال دیگری که مطرح می شود این است که ایا ممکن الوجود محتاج به علت و ایجاب است. در جواب این پرسش می گویند ممکن الوجود هم محتاج به علت ایجادی وهم محتاج به علت ایجابی است به دلیل آنکه ممکن الوجود نه ضرورت وجود دارد و نه ضرورت عدم،لذا نیازی به علتی دارد که آن را موجود سازد و بطور کلی در این درباره می گویند الشیء مالم یجب لم یوجد که ناظر به همین سئوال ماست.
و در فصل بعدی سئوال می شود مناط احتیاج ممکن به علت چه می تواند باشد و ای اساس و پایه این امر می تواند باشد برای اصل برهان که جواب آن خیلی از مسائل دیگر را برای ما آشکار می کند . در این خصوص چند نظریه موجود است. اولین نظریه ،نظریه حسی است و معتقدند که ملاک احتیاج معلول به علت وجود داشتن است یعنی هر چیزی که وجود دارد علتی دارد. و نظریه ی دوم معتقدان به حدوث است و به طور عموم می گویند شیء از آن جهت که موجود است محتاج به علت نیست،بلکه از آن جهت که حادث زمانی است نیازمند به علت یعنی قبلا نبوده و بعدا موجود شده است و این نظریه ،نظریه ی متکلمان است. نظریه سوم ،نظریه امکان ماهوی است. طرفداران این نظریه می گویند شیء از آن جهت نیازمند به علت است که در ذات خود ممکن الوجود است به عبارتی، شیء از آن جهت نیازمند به علت است که ذاتش و ماهیتش اقتضاء موجودیت ندارد،همانطور که اقتضای معدومیت هم ندارد. نظریه ی بعدی،نظریه ی امکان فقری است که از نتایج اصول حکمت متعالیه است و نکته ای را که نباید فراموش کرد این است که این نظریه و نظریه امکان ذاتی به لحاظ نتیجه یکی اند. و ملاک نیاز به علت را فقر وجودی یا وابستگی وجودی است یعنی وجود ضعیف عین نیاز به مرتبه ی بالاتر است. و مساله بعدی که مطرح می شود این است که آیا ممکن حدوثا و بقائا نیازمند علت است.در ین خصوص یک عده معتقدند (طرفداران نظریه ی حدوث) که شیء بعد از آنکه حادث شد دیگر بی نیاز از علت می گردد. ولی فلاسفه و حکماء نظری مخالف با متکلمان دارند می گویند که شیء هم در حدوث محتاج به علت است و هم در بقاء خود محتاج به علت است. مبحث بعدی که در اتباط با بررسی برهان وجوب و امکان است، بحث ضرورت و اقسام آن است. ضرورت اقسامی دارد،اولین قسم آن ضرورت ازلی است که در آن به ضرورت ثبوت محمول برای ذات موضوع حکم می شود بدون هیچگونه قید و شرطی ،و این ضرورت خاص واجب تعالی است. قسم دیگر ضرورت ذاتی است،که در آن به ضرورت ثبوت محمول یا سلب محمول برای موضوع حکم می شود به شرط آنکه ذات موضوع موجود باشد.ضرورت وصفی هم عبارت است از اینکه محمول برای موضوع به خاطر وصفی متصف به آن است ضروری باشد، و ضرورت وقتی که در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع به شرط وقت معین حکم می شود.و اما قضیه ی بشرط المحمول قضیه ای است که در آن به ضرورت محمول برای موضوع به شرط وجود محمول حکم می شود.و علت ذکر معانی مختلف ضرورت این است که چون در مقابل هر یک از معانی امکان سلب یکی از ضرورتهاست یعنی در مقابل هر کدام از ضرورتها معنایی از امکان قرار دارد.معانی مختلف امکان هم جزء مطالب اصلی این تحقیق است که در این تحقیق به طور مبسوط شرح و توضیح داده می شود. اولین معنای امکان که در این تحقیق به آن اشاره شده است امکان عام است که این امکان بندرت در فلسفه و منطق به کار برده می شودپس امکان عام یعنی سلب ضرورت از طرف مخالف حکم و سکوت از طرف موافق . امکان خاص هم از دیگر معانی امکان است،امکان خاص یعنی سلب ضرورت از طرفین مخالف و موافق حکم است. که در این مورد نظرات اکثر فلاسفه در تحقیق بیان شده است.و سئوالی مهم که در اینجا مطرح است این است که امکان خاص لازم ماهیت است یا نه. و جواب این است که امکان از احکام ماهیت ،آن هم از احکام لازم غیر قابل انفکاک ماهیت به شمار می رود. و وقتی که می گوییم امکان لازم ماهیت است یعنی برای اتصاف ماهیت به امکان کافی است ماهیت را فی نفسها در نظر بگیریم.
و سئوال دیگری که مطرح می شود این است که چرا مکان خاص لازم ماهیت است نه وجود.و دلیل آن این است که امکان تقدم رتبی و عقلی دارد بر وجود. یعنی شیء چون ممکن است موجود است،نه اینکه چون موجود است ممکن است.و بررسی نظر کسانی که برای امکان خاص،وجود مستقلی قائلند از دیگر مباحث مطرح شده در تحقیق حاضر است. عده ای از حکماء مشاء امکان خاصی را صفت موجودات خارجیه می دانند و براساس نظر آنها امکان خاص مانند ،موجودات خارجیه در خارج موجود است و دلایل متعددی به طور مبسوط در این باره در این تحقیق موجود است.
و نیز امکان اخص به عنوان یک از معانی دیگر امکان مطرح است و بعضی معتقدند که این امکان از منطق به فلسفه آمده است. و بعضی حکما آن را چنین تعریف کرده اند که امکان اخص عبارت است از سلب ضرورت ذاتی، وصفی و وقتی چه از ا طرف ایجاب و چه از طرف سلب، و عده ای دیگر هم معتقد شدند که امکان یک اعتبار عقلی صرف می دانند برای سخن خودشان دلایلی ذکر می کنند زیرا وصف ماهیتی است که عقل آن را من حیث هی هی و جدا از هستی و نیستی مورد توجه قرار می دهد . چون خود ماهیت از این دیدگاه اعتباری است پس اوصافی هم که به آن متصف می شود بی تردید اعتبار می شود. معنای دیگر امکان،امکان به معنی احتمال است که امکانی است که فقط در ذهن اشخاص حاصل می شود. و اما امکان وقوعی، درباره آن نظرات و دیدگاههای مختلف وجود دارد به طور کلی می توان گفت که امکانی است که از فرض وقوع آن محالی لازم نیاید.
امکان استقبالی از مباحث مطرح شده دیگر در این تحقیق است.نظرات و عقیده اکثر فیلسوفان مسلمان درباره آن ذکر شده که بعضی ها منکر امکان استقبالی شده اند و بعضی دیگر هم وجود آن را به اثبات رسانده اند و در این خصوص باید گفت که امکان استقبالی اختصاص به امور آینده دارد چرا که ایجاب و سلب در آن هنوز تعیین نشده است.
اما بحث مهم بعدی و از دیگر معانی امکان است،بررسی امکان فقری است. در امکان فقری عمده بحث این است که امکان (فقری)همان لاضرورت ازلی است که در مقابل ضرورت ازلی قرار دارد. ضرورت ازلی یا به قول ابن سینا ضرورت مطلقه، متعلق به وجود حق تعالی است و فارغ از هر قید و بندی است. امکان به معنای فقر از پیشنهادات و نبوغ صدرالمتالهین است. ضرورت ازلیه یعنی ،ضرورتی که هیچ نظارت به مفهوم ندارد. و از آن وجود است. و این امکان رابطه ای با امکان عام،امکان خاص و امکان اخص ندارد. بلکه منظور از امکان فقری همان وجود است ولی امکانات دیگر همگی متعلق به ماهیات هستند و این کلیاتی از مبادی برهان بود. اصل وجوب و امکان از فارابی است. و توانست با تقسیم موجود به واجب الوجود و ممکن الوجود شیوه ای بدیع در اثبات واجب تعالی در فلسفه ایجاد نماید و لذا به نظر می رسد که وی اولین فیلسوف مسلمان باشد که به این امر توجه داشته است. و اما فیلسوف بعدی شیخ الرئیس ابوعلی سینا است که وی با مهارت خاص خود و همچنین نبوغ بالای خود توانست این برهان را به طور کامل وارد مباحث فلسفی کند. وی با استفاده از نفس وجود توانست برهان کاملتری از برهان فارابی ارائه دهد و آن را صدیقین نامید. چرا که وی در این برهان در اثبات واجب از هیچ مخلوقی و موجودی دیگر غیر از نفس وجود استفاده نمی کند.
تقریر دیگر برهان وجوب و امکان از غزالی است که او هم ماند فلاسفه ی مشاء تقریر خود را مطرح می کنند هر چند که وی مشایی نبود حتی مخالف مشائیان بود.
امام فخررازی هم در این راه همت گماشت وی نیز فیلسوفی متکلم بود او برهان وجوب و امکان را به عنوان یکی از براهین اثبات خدا مورد توجه قرار داده است. و نیز شیخ اشراقی که ،به دو روش مختلف، یکی با استفاده از روش اشراق که بر قاعده اصالت نور استوار است برهانش را بیان می کند و در دیگر تقادیرش به شیوه و روش فلاسفه ی مشایی به تقریر برهان وجوب و امکان می پردازند.
خواجه نصیر و علامه حلی از دیگر فیلسوفانی هستند که برهان وجوب و امکان را در اثبات خدا مورد توجه قرار داده اند. رابطه ی برهان وجوب و امکان بابرهان صدیقین نیز به عنوان یکی از فصول این رساله، مورد بررسی قرار می گیرد.
تقریرات مختلف صدرالمتالهین نیز در این رساله بیان می گردد. روش او کاملا متفاوت از دیگر فلاسفه است. سبزواری نیز از دیگر فیلسوفان است که تقریرهای متفاوت از هم،از برهان مذکور ارائه می دهند. که این تقریرها به طور کامل و مبسوط در این تحقیق، مور بررسی قرار می گیرد. و طباطبای به عنوان آخرین حکیم پیرو حکمت متعالیه محسوب می گردند،که به تقاریر او هم اشاره می گردد. فیلسوف بعدی،محقق اصفهانی است که تقریری متفاوت از تمام فیلسوفان مسلمان از برهان،وجوب و امکان دارند.و این مطالب و موضوعات به عنوان کلیات تحقیق نگارنده می باشد.
تعریف جهت در قضیه:
در بخش قضایای منطق ، بحثی تحت عنوان موجهات داریم که در آن از جهت قضیه گفتگو به میان می آید . مقصود از جهت قضیه ، کیفیتی است که از نسبت الفاظ و عبارات قضیه به ذهن می آید ، به عبارت دیگر ، نسبت میان محمول و موضوع در هر قضیه ای ، در واقع نفس الأمر دارای کیفیتی مخصوص است ، و آن کیفیت مخصوص را درمنطق ماده قضیه می گویند .
“ بنابراین نسبت در هر قضیه ای ، خواه موجبه یا سالبه ، شرطیه یا حملیه ، در واقع و نفس الأمر مکیف به کیفیتی است ، چنان چه این کیفیت درک گردد و در قالب الفاظ یا کتابت بیاید قضیه موجهه نامیده می شود ، و آن لفظ جهت قضیه خواهد بود ، و بر کیفیت نفس الأمریه دلالت می کند . یعنی ، ماده مدلول و جهت دال بر آن خواهد بود . مثلاً در قضیه : “ هر B A است بالضروره الذاتی “ کیفیت نسبت B به A در واقع و نفس الأمر ضرورت ذاتیه است ، و لفظ مذکور “ بالضروره الذاتی “ جهت قضیه نامیده می شود . “
تفاوت جهت با ماده :
جهت و ماده هر دو کیفیت نسبت قضیه اند ، اما فرق آنها در این است که ، ماده کیفیت نسبت واقعی و نفس الدمری قضیه است که عبارت است از ، وجوب ، امکان و امتناع .
این ماده لازم نیست که در جهت نظر و تصور ادراک شود ، ممکن است ماده ، در عبارات و الفاظ قضیه ذکر شود و ممکن است ذکر نشود “ اما واقعیت عینی و خارجی آن در هر حال به جای خود باقی است “ ، اما جهت همان خاصیت قضیه است که ادراک می شود .
خواجه نصیرالدین طوسی در تعریف جهت و ماده چنین می فرمایند :
““ لکل محمول الی کل موضوع نسبه اما با لوجوب ، أو بالامکان ، أو کما فی قولناً : الانسان حیوان أو کاتب ، أو حجر ، فتلک النسبه فی نفس الامر ماده و ما یتلفظ به منها او یفهم من القضیه و ان لم یتلفظ با لنسبه جهه ““ .
یعنی ، جهت چگونگی نسبتی است که بین محمول و موضوع در هر قضیه ای وجود دارد و کیفیت نسبت گاهی به ضرورت گاهی به امتناع و گاهی به امکان موصوف می شود .
این کیفیت در واقع و نفس الأمر به حصر عقلی از سه حالت خارج نیست :
1” ضرورت الف “ ضرورت وجود = وجوب
ب “ ضرورت عدم = امتناع
2 “ لا ضرورت = امکان خاص “ لا ضرورت وجود و لا ضرورت عدم “
1 “ وجوب = عبارت است از ضرورت ثبوت و لزوم محمول برای ذات موضوع به نحوی که سلب محمول از موضوع ممتنع باشد . مانند : ““ زوجیت برای عدد چهار ““ زیرا عدد چهار ذاتاً متصف به زوجیت است .
قید ذات موضوع برای این است که آنچه امتناعش به علت امری خارج از ذات موضوع باشد از حکم خارج گردد ، مثلا سلب تفکر از شخص خوابیده زیرا تفکر برای شخص خوابیده ممتنع است ولی این امتناع نه معلول یک امر ذاتی است ، بلکه معلول این است که شخص در حالت خواب فاقد هوشیاری است .
3 “ امکان : یعنی ، ثبوت محمول برای ذات نه واجب است نه ممتنع . یعنی ، دو ضرورت “ ضرورت ایجاب و ضرورت سلب “ هر دو با هم از آن “ موضوع “ سلب می شوند . بنابراین امکان نسبت به ضرورتین “ایجاب و سلب “ یک معنای عدمی است یعنی ، سلب هر دو ضرورت ایجاب و سلب است . لذا منطقین از آن چنین تعبیر کرده اند :
امکان ، سلب ضرورت از دو طرف ایجاب و سلب قضیه می باشد . مانند ، امکان کتابت برای انسان . این امکان را امکان خاص یا امکان حقیقی نامیده اند . انشاء الله در بخش معانی امکان به طور مبسوط توضیح داده خواهد شد .
تفاوت های ماده و جهت به صورت ذیل است :
1” ماده اصل و جهت متفرع بر آن است ، زیرا جهت حکایت از ماده می کند و جهت وجود ذهنی ماده است .
2 “ ماده در همه قضایا وجود دارد ؛ ولی ممکن است جهت در قضیه ذکر نشود ، زیرا وجود ذهنی وقتی پیدا می شود که کسی به امور خارجی توجه پیدا کند ، همچنین کسی که درک نکرده انسان حیوان است و این قضیه جهت ندارد ، چون علم حصولی برای ما حاصل نشده است .
3 “ در ماده امکان خطا وجود ندارد چون ماده ربطی به ما ندارد ، و کیفیت نفس الأمری است و این کیفیت نفس الأمری چون جاعلش خداوند است ، امکان خطا در آن وجود ندارد . اما جهت که وجود ذهنی است خالقش انسان است ، انسان جایز الخطا است و چون انسان جایزالخطا است در جهت امکان خطا وجود دارد .
4 “ ماده در هر قضیه ای معین است که کدام یک از سه حالت “ وجوب ، امکان ، امتناع “ است یعنی ، مواد سه گونه اند ولی جهات متعدد است چون کار ذهنی بشر است و چون جهات بر اساس ذهن بشر است در آن تصرف می کند . مثلاً در نظر می گیرد یک قضیه را به صورت دوام در حالی که ماده دوام نداریم .
5 “ ماده مقیاس صدق و کذب قضیه ذهنیه و لفظیه است ، و قضایای خارجیه عین حقیقت است از این رو نمی توان گفت راست اند یا دروغ ، اما جهت در قضیه گاهی با ماده مطابق است و گاهی مخالف ، و اگر جهت با ماده مطابق باشد قضیه راست است و اگر مخالف با ماده باشد قضیه دروغ است .
در اینجا لازم است به نظر شیخ اشراق در مورد جهت قضایا که دیدگاهی مخالف با فلاسفه ی اسلامی دارد اشاره شود .
شیخ اشراق می فرمایند :
چون ممکن را امکان و ممتنع را امتناع و واجب را وجوب ضروری است ، بنابراین شایسته این است که جهات قضیه یعنی وجوب ، امتناع و امکان را جزء محمولات آن ها قرار دهیم ، تا آنکه در جمیع احوال قضایا به صورت ضروریه در آید . از نظر شیخ اشراق جهت قضایا یکی است و آن هم ضرورت است ؛ و منظور از ضرورت این است که امری بر حسب وجود برای چیزی ضروری و حتمی باشد و در این صورت می توانیم بگوییم که ممکن را امکان ضروری است ، و ممتنع را امتناع ضروری است ، و واجب را وجوب ، در نتیجه حق داریم که ، وجوب ، امکان و امتناع را جزء محمول قرار دهیم و قضایا را در همه احوال به ضروریه برگردانین مثلاً ، بگوییم : " هر انسانی بالضروره ممکن است که نویسنده باشد " یعنی این که ، امکان کتابت برای او ضروری است ، و یا وجوب حیوانیت برای او “ انسان “ ضروری است ، و یا امتناع سنگ بودن برای او ضروری است و این همان ضروریه بتاته است . البته اگر قضیه بالذات و در نفس الأمر ضروری باشد آن را تنها جهت ربط کافی است مانند : کل انسان با لضروره حیوان .
ماده قضیه چون حاکی از رابطه نفس الأمری میامن محمول و موضوع است ، صدق و کذب در آن معنا ندارد . چون بحث از صدق و کذب در جایی پیش آید که علمی و معلومی داشته باشیم تا در صورت مطابقت علم “ معلوم با لذات “ با معلوم “ معلوم بالعرض “ اذعان به صدق کنیم ، بنابرین همانگونه که نمی توان گفت عالم واقع و نفس الأمر صادق یا کاذب است نمی توان ماده قضیه را به صدق یا کذب ، متصف کرد . اما گاهی انسان با استفاده از قرائن عقلی و حسی به تحلیل پرداخته در صدد کشف ماده قضیه بر می آید و در نهایت به یافته اش در قضیه تصریح می کند که به آن جهت قضیه گویند ، در این صورت جای بحث از صدق و کذب پیش می آید ؛ و اگر جهت مطابق با ماده باشد قضیه ما صادق است و گرنه کاذب است ؛ و صدق جهت وابسته به درستی قرائن و صحت سیر تحلیل و تفکر است .
ابن سینا می فرماید گاهی ممکن است میان جهت و ماده تخالف پیدا شود مانند ، اینکه گفته شود : " زید حیوان است بالامکان " در این قضیه جهت امکان است اما ماده آن" وجوب " است . و زید و حیوان دارای یک نسبت ضروری دائم الصدقند .
البته هم ماده درست است هم جهت اما چون مراد از امکان ، امکان عام است تعارضی با وجوب پیدا نمی کند .
بهمنیار در مقام بیان فرق ماده با جهت می فرماید :
« ممکن بود که قضیت را به حسب جهت نقل کنی از صدق سوی کذب و از کذب سوی صدق ، چنانچه گویی : زید واجب بود که کاتب بود و دروغ گفته باشی ، پیش گویی : ممکن بود که کاتب بود ور است گفته باشی و این نقل در مادت ، ممکن نبود .»
مواد ثلاث اختصاص به هلیات مرکبه دارند یا هلیات بسیطه ؟
“ الجهات الثلاث المذکوره لا تختصی بالقضایا الّتی محمولها الوجود ........ “
جهات سه گانه “ وجوب ، امکان ، امتناع “ اختصاص به هلیات بسیطه یعنی ، قضایایی که محمول در آن ها وجود است ندارد . “ بلکه ماده و جهت بین کلیه موضوعات و محمولات موجود است چه محمول خود وجود یا چیز دیگری می باشد “ .
دلیل اینکه جهات سه گانه اختصاص به هلیات سه گانه ندارند این است که ، هر محمولی به هر موضوعی نسبت داده شود آن نسبت از سه حال بیرون نیست یا به نحو وجوب ، یا به نحو امتناع و یا به نحو امکان است .
علامه طباطبایی در بدایه الحکمه می فرمایند :
“ هذا کله بالنظر إلی اعتبار العقل الماهیات و المفاهیم موضوعات للاحکام ؛ و أما بالنظر إلی کون الوجود هو الموضوع لها حقیقه لِأصالته فا لوجوب ..... “ .
آنچه تاکنون گفته شد با توجه به آن بود که در ذهن ما ماهیات و مفاهیم موضوع احکام واقع شوند و به عنوان اصل در نظر گرفته شوند یعنی ، اگر ماهیت و مفاهیم موضوع احکام باشد و وجود محمول ، نسبت محمول به موضوع از سه حال بیرون نیست ، یا وجود برای موضوع ضروری است یا سلبش از موضوع ضروری است “ امتناع “ ، و یا نه ثبوتش ضرورت دارد و نه سلبش “ امکان “ ، پس با توجه به اصالت ماهیت مواد ثلاث اختصاص به هلیات بسیطه دارند .
اما با نظر به آنکه ، وجود به دلیل اصالتش موضوع واقعی احکام می باشد . بحث به گونه ای دیگر مطرح می شود ، از این دیدگاه وجوب بدین معناست که در نهایت شدت و قائم به خود و مستقل است ذاتاً ؛ و ممکن آن وجودی است که فقر و وابستگی محض عین ربط به علت است . بنابراین تحلیل وجوب و امکان منتزع از وجود خارجی است ، نه آنکه نسبتی بین میان وجود و ماهیت باشد .
بنابراین مواد ثلاث اختصاص به هلیات بسیطه یا مرکبه ندارد بلکه در همه قضایا وجود دارد ، یعنی اگر اصالت وجودی یا ماهیتی باشیم تغییری در این اصل ایجاد نمی شود ، بلکه هر کسی از دیدگاهع خود آن “ مواد ثلاث “ را در بین قضایا می یابد .
سیر و تحول تاریخی مسأله :
1 “ اولین نظریه در این باب این است که هر یک از ضرورت ، امکان و امتناع خاصیت مخصوص برخی از ماهیات هستند . یعنی خاصیت برخی از ماهیات ضرورت وجود و خاصیت برخی دیگر امتناع وجود و خاصیت برخی دیگر ، امکان وجود است . لهذا ماهیات از این لحاظ بر سه قسم اند : واجب الوجود ، ممکن الوجود ، و ممتنع الوجود .
طبق این نظریه واجب : آن است که ذات و ماهیتش مقتضی وجودش است و ممتنع : آن است که ذات و ماهیتش مقتضی عدمش است ، و ممکن : آن است که ذات و ماهیتش نسبت به وجود و عدم لااقتضاء است .
« و قد تؤخذ تلک الثلاثه بحسب الذات فتکون القسمه حقیقه و ذلک لأن نسبه کل محمول سواء کان وجوداً او غیر إلی موضوعه لایخلو ذات الموضوع ، اما ان یقتضی تلک النسبه أو و لا ؛ و علی الثانی اما دن یقتضی نقیض تلک النسبه اولاً ، و الأول هو الوجوب و الثانی هو الأمتناع و الثلاث هو الأمکان» .
یعنی ، اگر ماهیت ذاتاً مقتضی وجوب باشد واجب الوجود و اگر مقتضی عدم باشد ممتنع الوجود و اگر نسبت به وجود و عدم لااقتضا باشد ممکن الوجود است .
اما در نقد بیان بالا می توان گفت : یک ذات چگونه می تواند مقتضی وجود یا عدم به خود باشد .
2 “ بعداً فلاسفه اندکی دقیق شدند و بیان ذکر شده را خیلی ناقص دیدند و گفتند : چگونه ممکن است یک چیز خودش وجود دهنده یا معدوم کننده خودش باشند و گفتند : واجب الوجود ذاتی است که اگر عقل آنرا تصور کند وجودیت را از حاق ذات آن ماهیت انتزاع می کند ، و و معدومیت را از حاق ذات ممتنع الوجود انتزاع می کند و ممکن الوجود : ذاتی است که عقل از ذات وی نه موجودیت را و نه معدومیت را انتزاع می کند ؛ و شاهد نظریه دوم گفتاری از ملاصدرا در کتاب مبدأ و معاد است که می فرمایند :
“ و اما الثانیه فتقول إن الموجود فی نفس الأمر لا یخلو أما ان یکون موجوداً فی مرتبه نفس ذاته من حیث “ هی هی “ ای کما أنه موجود فی نفس الأمر فکذالک موجود عند ملاحظه الذات من حیث هی الذات مع قطع النظر عن اعتبار شیء آخر معه حتی یکون موجوداً بجمیع الأعتبارات الواقعه فی نفس الأمر ، منشأ لصحه الحکم علیه با لموجودیه و مصداقاً لحمل الموجود فیکون وجوده واجباً لذاته بذاته و هو المطلوب .
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 194 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
نکاتی در مورد تمرین های استقامتی
• بدون در نظر گرفتن برنامه تناسب اندام باید در ورزش های هفته ای خود انواع مختلف تمرین های قدرتی را بگنجانید. اینگونه تمرینات برای حفظ سلامت فرد از اهمیت بالایی برخوردار می باشند. در همین سایت مقالاتی وجود دارند که بیشتر بر روی فواید اینگونه تمرینات متمرکز هستند. در صورت تمایل می توانید مرور کوتاهی بر روی آنها داشته باشید.
• از نگرش "یا همه چیز یا هیچ چیز" استفاده نکنید. حتی میزان کمی ورزش و نرمش خیلی بهتر از انجام ندادن آن است. بنابراین حتی اگر فقط می توانید به طور هفتگی تنها یکی از تمرین های مقاومتی را انجام دهید، باز هم می توانید از فواید آن بهرمند شوید.
• اگر خانم هستید نباید این تصور غلط را در ذهن خود پرورش دهید که ورزش های قدرتی به درد خانم ها نمی خورند. مطمئن باشید که با انجام این تمرینات بدن شما پر حجم نخواهد شد. انجام این حرکات بسیار آسان می باشد؛ با کمی کمک از جانب یک مربی حرفه ای به راحتی می توانید با نحوه صحیح انجام تمرینات آشنا شوید.
• مقدار وزنه ها را به درستی انتخاب کنید. اندازه وزنه ها باید طوری انتخاب شود که پس از 10 تا 12 تکرار فشار محسوسی را در عضلات ایجاد نماید.
• باید سعی کنید که حرکات را به درستی انجام دهید. اگر احساس می کنید مقدار وزنه ها آنقدر زیاد است که شما را از انجام دادن صحیح حرکات باز میدارد، باید از تعداد وزنه ها کم کنید تا بتوانید حرکت را به درستی انجام دهید. یک حرکت صحیح تاثیر بیشتری از چندین حرکت اشتباه دارد.
• وقتی که حرکت خاصی را کار می کنید، ذهن خود را بر روی ماهیچه ای که تحت تمرین قرار می گیرد، مترکز کنید و اجازه ندهید که سایر ماهیچه های دیگر در این تمرین شرکت کنند.
• مدت زمان استراحت میان دو ست تمرین از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد. برای ماهیچه آوردن و حجیم تر شدن عضلات وقفه میان دو تمرین باید طولانی تر گردد. برای داشتن عضلاتی نازک تر و مقاوم تر، استراحت میان دو ست تمرین را باید حتی الامکان به کوتاه ترین میزان کاهش پیدا کند.
• تعداد تکرار تمرین های قدرتی بستگی به هدف شما از بدن سازی دارد. اگر میخواهید عضلاتی تنومند، حجیم و بزرگ تر داشته باشید، باید این تمرینات را به صورت هر چند وقت یکبار انجام دهید، اما اگر می خواهید عضلات شما شکل بگیرند و تناسب پیدا کنند، باید این نوع تمرینات رابه صورت مداوم تکرار کنید.
• بهتر است از برنامه ورزشی تناوبی استفاده کنید به این صورت که هر هفته مقدار تمرین ها را افزایش دهید. به این ترتیب که در یک دوره زمان بندی شده 4 ماهه هر هفته به میزان مناسب مقدار تمرین ها را افزایش دهید. با وزنه های سبک تر و ست های بیشتر شروع کنید، هر هفته مقدار وزنه ها را به میزان مناسب بیشتر کنید و تعداد دفعات تکرار را نیز به مثابه آن کاهش دهید.
نکاتی در مورد پیاده روی
• دست های خود را از آرنج خم کنید. این امر سبب می شود که دست ها راحت تر تاب بخورند که در نتیجه به شما کمک می کند تا پاهای خود را سریعتر حرکت دهید.
• گام های خود را کوتاهتر و سریعتر بردارید. از گام های بلند و غیر حرفه ای خودداری کنید.
• هنگام گام برداشتن باید به پاشنه تا پنجه فکر کنید. ابتدا پاشنه را از روی زمین بردارید و در آخر پنجه ها را از روی زمین بلند کنید.
• ماهیچه های شکم را منقبض کرده و آنها را تو نگه دارید.
• از انواع پیاده روی های تاکتیکی استفاده کنید، به این ترتیب که ابتدا یک مسافت معین را به تندی بپیمایید و سپس سرعت خود را کم کنید و ادامه مسیر را به آرمی طی نمایید.
نکاتی پیرامون ورزش و نرمش
• کفش های ورزشی خود را به طور مکرر تعویض کنید. به طور تقریبی می توان گفت که پس از پیمودن 250 تا 500 کیلومتر باید آنها را تعویض نمایید.
• بالا رفتن از پله ها نمی تواند جایگزین مناسبی برای دویدن باشد.
• تمرین هایی را انتخاب کنید که از انجام دادن آنها لذت می برید. اگر از کاری که انجام می دهید لذت ببرید احتمال اینکه آنرا به صورت مکرر انجام دهی، افزایش پیدا می کند.
• برای جلوگیری از ایجاد یکنواختی باید هر 4 تا 6 هفته در برنامه ورزشی خود تغییراتی را ایجاد نمایید.
• سعی کنید که در طی تمرینات تمام نقاط بدن خود را تحت تمرین قرار دهید، از جمله: تمرین های قلبی عروقی، تمرین های قدرتی (هم برای نیم تنه بالایی و هم برای نیم تنه پایینی)، تمرینات روتین، حرکات کششی.
• شدت تمرین های خود را اندازه گیری کنید. برای انجام این کار روش های متعددی وجود دارد: ضربان قلب، اندازه گیری میزان جنب و جوش و تحرک، تست گفتگو.
• در صورت امکان هر جایی که می توانستید به جای استفاده از آسانسور از پلکان استفاده کنید.
• تمرین های کششی یکی از مهمترین بخش تناسب اندام را به خود اختصاص می دهند. همیشه این نوع تمرینات را در برنامه ورزشی خود بگنجانید و نسبت به انجام آنها بی توجهی نکنید. برای بدست آوردن بهترین نتیجه بهتر است حرکات کششی را پیش از شروع سایر تمرین ها بگنجانید و آنها را دو مرتبه پس از اتمام تمرینات نیز تکرار کنید. اگر نمی توانید این کار را انجام دهید، آنوقت فقط پس از اتمام تمرینات این گونه حرکات را مجدداً تکرار کنید.
• اگر می خواهید پیش از شروع تمرینات حرکات کششی را انجام دهید، بهتر است این کار را 5 دقیقه پس از اینکه بدن خود را گرم کردید انجام دهید. در آن زمان ماهیچه های شما از انعطاف پذیری بالاتری برخردار هستند.
• زمانیکه با دستگاه مشغول تمرین هستید، برای حفظ تعادل خود بیش از اندازه به دستگاه های بدنسازی تکیه ندهید، این مر سبب می شود که کالری کمتری بسوزانید.
نکاتی در مورد رژیم غذایی و کاهش وزن
• ورزش کردن به تنهایی کافی نسیت. در کنار آن باید از رژیم های سالم غذایی نیز استفاده کنید.
• لیستی از تمام فوایدی که ورزش کردن می تواند برای شما با خود به همراه داشته باشد، تهیه کنید: راحت تر خوابیدن، احساس سلامتی و قدرت بیشتر کردن، جلوگیری از بروز اضطراب و افسردگی. سپس آنرا در محلی نصب کنید که هر روز صبح آنرا مشاهده کنید، این امر می تواند خود به عنوان انگیزه خوبی برای شما قلمداد شود و به این ترتیب هیچ وقت فراموش نمی کنید که چرا باید ورزش کنید.
• هر روز صبحانه را به طور کامل میل کنید، افرادیکه صبحانه می خورند در طول روز کالری بیشتری نسبت به افرادیکه وعده غذایی صبح را حذف می کنند، مصرف می نمایند.
• کالری خود را با خوردن نوشیدنی ها هدر ندهید. به جای آن از نوشیدنی های کم کالری یا بدون کالری استفاده کنید. در این میان آب بهترین انتخاب است.
• برای خوردن هر وعده غذایی حداقل 20 دقیقه وقت بگذارید. این مدت درست همان مقدار زمانی است که مغز شما نیاز دارد تا احساس سیری کند.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 12 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید