مقدمه
مبنا و محور بنیادین نظریه های سیاسی شهید آیت اللّه سید محمدباقر صدر «ره» را «نگرش و جهان بینی توحیدی» و «ربّانی بودن نظام هستی» شکل می دهد.2 اگر این موضوع صحیح باشد که: «هر کس آن چنان عمل می کند که جهان را می بیند; یعنی تصوری که از هستی در ذهن ما نقش بسته است، در عمل، عقیده و رفتار اجتماعی ما تأثیر مستقیم دارد ….»3 آن گاه نظریه های سیاسی اندیشمندان و متفکران عالم سیاست نیز بر مبنای جهان بینی و نوع نگرش آن ها از وجود شکل می گیرد. البته در این جا نمی توان نقش مقتضیات زمانی، تأثیرات اندیشه ها و اندیشمندان دیگر را انکار نمود. امّا آن چه در این میان از اهمیت اساسی تری برخوردار است همان معرفت شناسی، جهان نگری و انسان نگری است و به قول سارتر: «هر کس آن چنان زندگی می کند که جهان را می شناسد.»4
بر اساس نگرش و بینش توحیدی، جهان نه مجموعه ای از عناصر، نیروها و قوانین کور که سازمانی از نیروها، مقررات و قوانین «سنن»، عناصر و اجزایی مرتبط، منظم، هم آهنگ، هدف دار و با معنا است و بر این اساس «انسان» نیز موجودی معنادار، با هدف و مسئولیت مجسم می گردد. در چنین بینشی توحید به ژانوسی دو چهره می ماند که ربوبیت بیانگر یک چهره اش و عبودیت نشان دهنده دیگر چهره اش می باشد; به عبارت دیگر، توحید یک رابطه فراگیر و حیاتی است میان ربّ و تدبیرگر وجود و مربوب یا نظام هستی. بدین معنا مبنای جهان را ربّانی بودن و عبودیت تشکیل می دهد. جهان در مدار توحید و ربانیت قرار دارد.
بنابراین جهان مبتنی بر ربوبیت و عبودیت که از علم و حکمت مطلقه الهی نشأت گرفته است و تحت تدبیر ازلی و لاینقطع او قرار دارد، عبث و بیهوده نیست و انسان نیز ـ به عنوان بخشی از هستی و بلکه سر آمد آن ـ موجودی رها، عبث و بی هدف نیست:
«افحسبتم انّما خلقناکم عبثا و انّکم الینا لاترجعون;5
آیا می پندارید که همانا شما را بیهوده آفریده ایم و شما را به سوی ما بازگشتی نیست.»
وجود رابطه اقتداری رب ـ عبد یا ربوبیت ـ عبودیت، بیانگر اصل اساسی «حاکمیت مطلقه» خداوند بر جهان و انسان است.
جهان، هدف دار و با معنا بر اساس قوانین و سنت هایی اداره می شود که از آن ها تحت عنوان «سنن الهی» یاد می گردد. بر این اساس، دومین اصل بنیادین در اندیشه سیاسی صدر، وجود سنت های الهی حاکم بر جهان هستی است.
هم چنین خداوند بر مبنای حکمت خود انسان را آفرید و او را به دلیل دارا بودن گوهر عقل و نیروی تعقل و تدبر، کرامت و فضیلتی ذاتی و فطری بخشید.
این برتری و کرامت ذاتی و تکوینی نوع انسان حاصل وجود عقل، اندیشه، درک، تعقل و شعور ذدر اوست:
«ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای.»6
این جاست که در این نگرش نقش عظیم و سازنده توحید آشکار می گردد و آن ارائه بهترین نگرش ها نسبت به وجود است. نگرشی جامع و مانع. نگرشی مبتنی بر هدف و سازنده. نگرشی که راه، هدف و جهت حرکت انسان و جامعه را مشخص می کند:
«نقش توحید در این است که «دید فکری» و «ایدئولوژی روشنی» به ما می دهد. توحید همه آرمان ها و هدف های انسان را یک جا در یک ایده آل برتر یگانه، یعنی خداوند سبحان جمع می کند.»7
از سوی دیگر آدمی به اعتبار «عقل» و «نیروی تعقل» و «اندیشه» و قدرت «تشخیص» و «استنباط» در طی طریق و اداره امور زندگانی خود، از «آزادی» و «اختیار» برخوردار است و هیچ کس بر او سلطه و نفوذ ندارد. آزادی انسان چونان عقل و خردش ذاتی و تکوینی است نه اکتسابی و تصنعی. بر این مبنا قوانین و سنن الهی نیز آن گاه که با سرنوشت بشر پیوند و ارتباط می یابند، جنبه بشری به خود می گیرند و لذا توسط انسان قابل بررسی، شناسایی و کشف بوده و از زیر دست انسان می گذرند. بنابراین تعارضی با عقل یا آزادی او ندارند.
حاکمیت انسان
بر مبنای آن چه گذشت از نگرش توحیدی سیاست، سه اصل اساسی نشأت می گیرد:
1» اصل حاکمیت مطلقه خدا بر وجود;
2» اصل در وجود سنن الهی حاکم بر جهان;
3» اصل آزادی و اختیار انسان.
از دیدگاه صدر«ره»، حاکمیت و ولایت مطلق بر جهان و انسان، اصالتا و حقیقتا از آن خدای متعال است:
«لا سیّد و لا مالک و لا اله للکون و للحیاة الاّ اللّه سبحانه و تعالی….»8
و خداوند بر اساس حاکمیت مطلقه خویش وسنن تکوینی حاکم بر وجود، انسان عاقل مختار را به دلیل توانایی تشخیص و استنباط و نیروی اخذ تصمیم و اراده بر سرنوشت خود حاکم کرده است; یعنی اساس خلقت انسان را ـ نسبت به موجودات دیگر ـ به گونه ای طرح ریزی نموده که «توانایی و استعداد» اداره جامعه خود را داشته باشد. این توانایی، استعداد و علایق ذاتی و بالقوه بشری، آدمیان را واجد حقّی می سازد که «حق حاکمیت» یا «حق ولایت» نام دارد; به عبارت دیگر، همان گونه که غرایز و استعدادهای ذاتی انسان او را واجد «حقوق ذاتی»9 نظیر «حیات»10، «آزادی»11 و «مالکیت خصوصی»12 می سازند.13 ویژگی های فطری و استعدادهای ذاتی به او حق تعیین سرنوشت خویش را نیز می دهد.
شهید صدر از این حاکمیت یا ولایت اعطایی خداوند به بشر به صورت جعل تکوینی تحت عناوین «خلافة العام»، «خلافة الانسان»، «استخلاف»، «استئمام» و «استئمان» یاد می کند که مبنای ایجاد دولت14و نظام سیاسی و تشکیل حکومت می باشد.
«… از همین رو مسئله خلافت انسان، از دیدگاه قرآن، در حقیقت شالوده حکومت انسان بر هستی است… وعلی هذا الاساس تقوم نظریة حکم الناس لانفسهم….»15
از دیدگاه صدر، چنین حاکمیتی به صورت تکوینی و فطری از جانب خدا و مدیر و مدبر هستی بر بشر عرضه شده است. بنابراین جعل و عرضه خلافت عمومی بر بشر جنبه تکوینی دارد نه اکتسابی یا تشریعی. از سوی دیگر، انسان نیز به دلیل این که ذاتا زمینه و شرایط لازم را برای تحقق این حاکمیت داشت، تکوینا و فطرتا ـ به صورت طبیعی و ذاتی ـ مسئولیت آن را بر دوش گرفت. بر این اساس خلافت عمومی انسان از بعد بشری «امانتی عمومی» است.
در واقع می توان خلافت عمومی انسان را دارای دو چهره دانست که چهره الهی آن «استخلاف» یا «استئمام» که همان عرضه یا جعل تکوینی و فطری است و چهره انسانی آن «استئمان» یا «امانت عمومی» که همان پذیرش بشر است که ذاتی اوست. بنابراین، عرضه و پذیرش خلافت عمومی انسان هر دو، جنبه تکوینی دارند. با توجه به نقش بنیادین این نظریه در شکل گیری دولت و نیز ایجاد تشکیلات حکومتی در این نوشتار به بررسی مفهوم و ماهیت خلافت انسان و مبانی و نتایج پذیرش آن می پردازیم.
1. مفهوم و ماهیت خلافت انسان
شهید صدر برای بیان منظور خود در تبیین این نظریه از مفاهیم و اصطلاحاتی چون «خلافة الانسان «جانشینی انسان» یا خلافة العام«جانشینی عمومی»، استخلاف «جانشین دادن»، استئمام«امامت دادن» و استئمان «امانت دادن» استفاده می کند. که در این جا هر یک را جداگانه بررسی می کنیم.
1ـ 1ـ «خلافة الانسان» و «خلافة العام»
برای آشنایی با مفاهیم «خلافة الانسان» و «خلافة العام» ابتدا باید به بررسی واژه «خلافت» در زبان عربی پرداخت:
الف ـ خلافت:
این واژه در قرآن نیامده است ولی برخی از مشتقاتش نظیر: «خلیفه» «دو مرتبه»، «خلائف» «چهار مرتبه»، خلفا «سه مرتبه»، خلف و … در کتاب خدا ذکر شده است. در زبان عربی خلافت به معنای «جانشینی» و «نیابت» و به اصطلاح امروز «قائم مقامی» آمده است و «خلف یخلف: جانشین شد، جای [کسی یا چیزی] را گرفت» و «خلیفه: جانشین، نایب، قائم مقام و … می باشد». برای نمونه راغب اصفهانی در کتاب مفردات خود می نویسد:
«و الخلافة: النیابة عن الغیر اما لغیبة المنوب عنه و اما لموته و اما لعجزه و اما لتشریف المستخلف و علی هذا الوجه الاخیر استخلف الله اولیاءه فی الارض;16
خلافت عبارت است از نیابت و جانشینی دیگری در یکی از این موارد:
ـ جانشینی به علت غیبت دیگری «جانشین کننده»،
ـ جانشینی به علت مرگ دیگری «جانشین کننده»،
ـ جانشینی و نیابت به علت عجز و ناتوانی دیگری «جانشین کننده»،
ـ جانشینی به خاطر ترفیع و بزرگداشت جانشین و رساندن او به شرافت و کمال.
و بر اساس مورد چهارم است که خداوند اولیای خودش را در زمین خلافت داده است.»
ب ـ خلافة الانسان:
هنگامی که واژه خلافت که به مفهوم جانشینی است به اسمی اضافه می گردد به معنای جانشینی و قائم مقامی همان اسم است به نیابت از جانشین کننده. بنابراین در این جا منظور از خلافة الانسان جانشینی انسان در زمین به نیابت از خداست. به علاوه «ال» «الف و لام» در «الانسان» را می توان دارای یکی از معانی ذیل دانست:
1 ـ برای استغراق افراد جنس باشد; در این صورت به معنای کلّ و بیانگر شمول، فراگیری و کلیت است یعنی «خلافت تمام افراد بشر» یا «جانشینی تمام انسان ها» به نیابت از پروردگار جهانیان.
2 ـ برای بیان نوع و جنس باشد; در این صورت به معنای نوع انسان و بازهم بیانگر «جانشینی برای نوع بشر» به نیابت از خداوند عالمیان است. و در هر دو حال معنای آن، این است که «انسان نوعا» و یا «تمام انسان ها» ـ به صورت بالقوه ـ خلیفه و جانشین خدا در زمین هستند و لذا «خلافة الانسان» به مفهوم جانشینی و نیابت نوع انسان و یا کل آدمیان است. و این موضوع بیانگر جعل تکوینی خلافت برای نوع بشر در تمام ابعاد زندگانی خود در کره زمین می باشد.
ج ـ خلافة العام:
منظور از خلافة العام، جانشینی عمومی انسان بر روی زمین است. این واژ ه را می توان معادل جانشینی عموم نوع بشر دانست زیرا «العام» یا صفت خلافت است که منظور خلافت عمومی است و یا مضاف الیه می باشد که در آن صورت به معنای عموم افراد بشر و در واقع نوع بشر است. شهید صدر آن را مترادف با «خلافة الانسان» می گیرد. به همین جهت ما نیز در ترجمه این دو اصطلاح، عبارت «خلافت عمومی انسان» را برگزیده ایم.
بنابراین «خلافت انسان» یا «خلافت عمومی» یعنی جانشینی انسان ها یا مردم در زمین به نیابت از پروردگار عالم. علت این جانشینی نیز غیبت، مرگ، عجز و ناتوانی جانشین کننده نیست بلکه به خاطر ترفیع، بزرگداشت، کرامت و رساندن انسان به کمالات شایسته اجتماعی و فردی می باشد و علت آن نیز این است که انسان به دلیل دارا بودن «عقل»، آزادی، اراده، کمال طلبی و … چنین شایستگی را داشته است:
«و لقد کرمنا بنی آدم… و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا.»
علامه شهید سید محمّدباقر صدر از خلافت انسان چنین تعبیری دارد:
«خداوند سبحان انسان را به خلافت خود بر روی زمین مشرف ساخت. پس انسان از این نظر که خلیفه خدا در زمین است از سایر موجودات جهان متمایز می باشد.»17
شهیدصدر در ادامه می افزاید:
«بر اثر این خلافت است که انسان شایستگی آن را یافت که فرشتگان بر او سجده کنند و همه نیروهای ظاهری و پنهانی جهان از او پیروی نمایند.»18
1 ـ 2ـ استخلاف
این واژه نیز مصدر باب استفعال و از ریشه «خلافت» می باشد و به مفهوم جانشین کردن، به خلافت فراخواندن، نیابت دادن و … آمده است:
«استخلف فلانا»: جعله خلیفة له و فلانا «من فلان: جعله مکانا»19 «استخلف فلانا او را جانشین و قائم مقام خود قرار داد، و استخلف فلانا من فلان: او دیگری را جانشین خود ساخت». شهید صدر در تحلیل عناصر جامعه یکی از این عناصر را «استخلاف» می داند. وی با استناد به آیه:
«و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة …»20
می نویسد:
«وقتی این آیه را مورد مطالعه قرار می دهیم، ملاحظه می شود خداوند تعالی فرشتگان را آگاه می سازد که بنیاد جامعه ای را روی زمین پی افکنده است، می خواهیم بدانیم با توجه به این عبارت قرآنی عناصر این جامعه کدام است، از تعبیر قرآن می توان سه عنصر اصلی استخراج نمود. این عناصر عبارت اند از:
1 ـ انسان; «الانسان»،
2 ـ زمین یا به طور کلی طبیعت; «الارض او الطبیعة علی وجه عام …»،
3 ـ پیوند معنوی که انسان را با زمین و با طبیعت از یک سو و انسان را با انسان های دیگر، به عنوان برادر از دیگر سوی مرتبط می سازد. این پیوند معنوی را قرآن «استخلاف» می نامد.»21
بنابراین بر اساس برداشت شهیدصدر جامعه زمینی از سه عنصر: «زمین»، «انسان» و «استخلاف» به وجود می آید. رابطه استخلاف نیز به سه صورت قابل تجلی است; رابطه انسان با انسان «خودش»، انسان با دیگران «جامعه» و انسان با طبیعت:
انسان انسان با خود
جامعه زمینی رابطه و پیوند انسان با دیگران = استخلاف
زمین انسان با طبیعت
این رابطه بیانگر این است که انسان در برابر سه سرنوشت مسئول و امانت دار است: «سرنوشت خویش، سرنوشت اجتماع و سرنوشت طبیعت». به علاوه هر چند استخلاف پیوندی است اجتماعی اما یک سر آن در بیرون از این جامعه قرار دارد، زیرا عاملی خارج از اجتماعی که به وجود آمده، بنیان آن را گذاشته است و او یکی از بنیادهای اساسی این پیوند اجتماعی است. لذا این پیوند دارای چهار جنبه یا چهار رکن است و از این چهار رکن، رکن بیرونی از همه مهم تر می باشد، زیرا مبنا و اساس «استخلاف» اوست. طبیعتا پیوند استخلاف به گونه ای است که در برگیرنده این رکن خارجی نیز می باشد. به بیان شهیدصدر بر این اساس عناصر یا ارکان «استخلاف» عبارت اند از:
1 ـ مستخلف ـ که خداوند سبحان است «خلیفه گرداننده»،
2 ـ مستخلف ـ که انسان های روی زمین هستند «خلیفه شده»،
4و3 ـ مستخلف علیه ـ «آن چه خلافت بر آن صورت گرفته است»، که شامل انسان، جامعه و زمین «طبیعت» می باشد. پیوند چهار بعدی استخلاف را می توانیم به شکل هرمی نشان دهیم:
مستخلف«خدا»
مستخلف علیه«جامعه» مستخلف علیه«طبیعت»
شهید صدر بعد از بیان عناصر چهارگانه «استخلاف» می نویسد:
«… نقش انسان در برخورد با زندگی اش نقش استخلاف و استئمام است یعنی خداوند انسان را در زمین جانشین خود ساخته و به او مقام امامت بخشیده است. «در این جامعه زمینی» رابطه انسان با طبیعت رابطه مالک و مملوک نیست، بلکه رابطه «امین» با مورد امانت است. و رابطه انسان با برادرش «انسان دیگر» در هر پایگاه اجتماعی، رابطه دو همکار در انجام وظیفه خلافت الهی است. نه اینکه رابطه حاکم و محکوم، مالک و مملوک یا خدایی و بندگی باشد.»22
به زعم شهید صدر اگر بعد یا رکن چهارم این پیوند اجتماعی «استخلاف» یعنی «اللّه» را برداریم تمام پیوند دگرگون می گردد و ساختمان حیات اجتماعی به صورتی دیگر در می آید. «حاکمیت و مالکیت به رنگ های گوناگون پدید می آید، حاکمیت انسان نسبت به انسان دیگر به صورت هایی در می آید که تاریخ ـ بعد از نادیده گرفتن بعد چهارم ـ گرفتار انواع و اقسام آن شده است….»23
بنابراین آن چه محتوای روابط اجتماعی را تغییر می دهد بودن یا نبودن «مستخلف» در ارکان تشکیل دهنده آن است.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 30 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
مقدمه
در جامعه انسانی، ارتباطات می تواند نقش مهمی در زندگی داشته باشد.مزایای زبان لغات سروده ها و خط ها و غیره بر ما روشن است . گذشته از این، ما احساسات خود را می توانیم با حالات چهره، دستها و غیره بیان کنیم . از طریق ارتباطات است که یک فرد خود را به دیگران می شناساند. یک فرد کرولال می تواند با استفاده از علائم و اشارات ارتباط برقرار نماید . هدف ارتباطات انتقال یا تبادل ایده ها و افکار می باشد . ارتباطات یک بخش مهم از فرایند آموزشی را تشکیل می دهد . وقتی که هدف از یادگیری تغییر در آگاهی، گرایش و رفتار می باشد نشانگر این است که نتیجه ارتباطات نیز به تغییر در آنها منجر می گردد . در جریان ارتباطهای آموزشی عامل مهم را
می توان کلید و عامل اصلی کنترل و هدایت رفتار دانش آموزان و نیروی مؤثر در برقراری ارتباط و سودمندی آن در کلاس درس دانست .
ارتباط چیست ؟
ارتباط عبارت است از : فرایند مبادله اطلاعات و احساسات .مبادله بر وزن مفاعله .امری است طرفینی و دو جانبه .پس ارتباط جریانی است متقابل .
ارتباط سالم کدام است؟
ارتباط سالم و صحیح آن است که، طرفین در امر مبادله ی اطلاعات
و احساسات در فضایی مناسب شرکت کرده و با یکدیگر هماهنگی داشته و در این ارتباط، هر دو احساس ارزشمندی کنند .به طور کلی ارتباط انسانها با یکدیگر بر اساس دو بینش برقرار می گردد .
((کرامت)) و ((امانت)) یعنی یا براساس تکریم شخصیت است و یا بر اساس تحقیر شخصیت . ما در برخوردها و ارتباطاتمان با دیگران، هر گونه انسان را تلقی کنیم، همانگونه با او برخورد می کنیم . اگر انسان را موجودی با شخصیت و با عزت بدانیم تلاش می کنیم که این کرامت را در او تقویت کنیم
و اگر او را فاقد کرامت نفس بدانیم سعی در تحقیر او داریم .
از دیدگاه اسلام ارتباطی سالم است که بر پایه تکریم شخصیت و عزت
و احترام متقابل افراد انسانی استوار باشد .
مهم ترین وسیله ی ارتباط :
یکی از روشهای برقراری ارتباط انسانها با یکدیگر طریقه ی گفت وشنود
و مکالمه است .
کلمات، مبین عواطف و احساسات انسانهاست . از طریق رد وبدل کردن کلمات اهداف و مقاصد و نیتها آشکار می شود، در حقیقت، شخصیت انسانها در زیر زبانشان و بین سخنانشان نهفته است .
انواع ارتباط:
1- ارتباط کلامی
با تحقیقاتی که به عمل آمده، در جامعه ما تقریبا نزدیک به 85% ارتباطات افراد از طریق حرف زدن و گوش دادن ( گفت و شنود ) و نزدیک به 15% از طریق خواندن و نوشتن است. پس در این مورد واژه ها و کلمات و جملات نقش ویژه ای رادر نقل وانتقال مفاهیم و احساسات انسانها بازی می کند. واژه ها در نقل وانتقال اطلاعات و ارتباط دو انسان از بار احساسی مهمی برخوردارند و از نظر عاطفی، کلمات تأثیر فوق العاده ای در روحیه ی افراد انسانی دارد .
بیان و گفت وگو که برای ایجاد ارتباط در قالب کلمات و الفاظ رد وبدل
می شود، از اهمیت خاصی برخوردار است و به همین سبب، خداوند متعال در قرآن کریم اولین ویژگی مهم انسان را پس از خلقت او بیان ذکر می نماید:
((خلق الانسان علمه البیان)) انسان را بیافرید. به او سخن گفتن آموخت .
بیان و گفتار، مهم ترین وسیله ارتباط انسانها با یکدیگر است و چون ارتباط فرایندی است دو طرفه، بخش اعظم ارتباط انسانها از طریق گفت و شنود
و همین مکالمات عادی و روزمره صورت می گیرد و لذا در ارتباط صحیح
و سالم، باید هم گوینده خوبی بود و هم شنونده ی خوبی، یعنی در تبادل اطلاعات و احساسات و عواطف باید از نقش و تأثیر عاطفی و روانی واژه ها
و کلمات آگاه بود . باید توجه داشت که چگونه بعضی از کلمات و واژه ها در ایجاد و برقراری ارتباط سالم نقش سازنده داشته و همواره در ایجاد صمیمیت و دوستی مؤثرند . همچنین باید به موقعیت و فضای ارتباط که این واژه ها و کلمات در آن رد و بدل می گردد، آشنایی داشت . گاهی گفتن یک کلمه مثبت در شرایط و فضای نامناسب و نامساعد بار منفی القاء می کند .
بنابراین باید هم به نقش کلمات و واژه ها و هم شرایط القاء و مبادله کلمات آشنایی ودقت کامل داشت، چرا که ارتباط سالم در فضایی حاکی از صمیمیت و محبت و احترام متقابل با شناخت و در نظر گرفتن معنا و نقش عاطفی کلمات امکان پذیر است و رعایت آنها موجب استحکام آن روابط خواهد شد. متأسفانه ما توجهی به سخنان و واژه هایی که در مکالمات و گفت وگوهای روزانه مان رد و بدل می کنیم، نداریم به خصوص اگر در نقش اولیاء و مربیان در مقام تعلیم و تربیت هم باشیم.
2- ارتباط معنوی :
گفتارو تئوری نمی تواند افراد را جذب سازد تنها تجسم رفتار است که انسانها را به خضوع در می آورد و هر انسانی در دوران زندگی خود با بسیاری از دانشمندان و بزرگان برخورد می کند، تنها کسانی که دارای جاذبه اخلاقی هستند موجب تغییر رفتار می شوند .
در اهمیت و برجستگی عامل اخلاقی همین مقدار بس که حضرت محمد (ص) می فرمایند((افکم لن تسعوا الناس باموالکم فالقوهم بطالقه الوجه ))
یعنی انسانها نمی توانند به وسیله اموالشان دلهای مردم را متوجه سازند بلکه
خوش خویی و گشاده رویی عامل جذب و شیفتگی است .
بنابراین معلمان و مربیان تنها در پرتو تجسم اخلاق می توانند دلهای شاگردان
را جذب کنند و از همین رهگذر به ساختن و پرداختن آنان بپردازند .
3- ارتباط بصری:
ارتباط بصری با شاگردان از اهمیت خاصی برخوردار است معلمی که قادر
باشد در حفظ عدالت با همه شاگردان خود ارتباط بصری برقرار کرده
به طور طبیعی به تمامی آنان به تناوب و تناسب نظر کند همانند آن است
که با تارهای نامرئی، اذهان شاگردان خود را تسخیر خویش سازد . در
نتیجه یک ارتباط بصری متقابل ،دانش آموزان کمتر دچار بی حوصلگی
می شوند و نه تنها رفتار زاید ایشان فوق العاده کاهش می یابد و با
کوچکترین محرک بیرونی حواس ایشان پرت نمی شود بلکه با افزایش دامنه
توجه اشان از دقت و تمرکز ذهنی بیشتری برخوردار می شوند و بالطبع
با یاد گیری بهتر مواد آموزشی ،پیشرفت تحصیلی مطلوبی نیز خواهند داشت. بعضی از معلمان به دلایل مختلف از جمله توجه بیشتر به یک یا چند
دانش آموز خاص و یا به دلیل کم رویی، اضطراب و یا ضعف مهارتهای اجتماعی، به گونه ای که انتظار می رود نمی توانند به طور طبیعی با همه شاگردان ارتباط بصری داشته باشند . در نتیجه نه تنها شاگردان این چنین کلاسی زودتر خسته شده بیشتر دچار حواس پرتی می گردند بلکه بعضا در آنها نگرش منفی و احساسی ناخوشایند نسبت به شخصیت معلم به وجود
می آید . اگر چنانچه دانش آموزان بر این باور باشند که معلم عمدتا به هنگام تدریس به دانش آموز یا دانش آموزان خاصی نگاه می کند احساس تبعیض دامنگیرشان می شود و تقویت چنین احساسی عواقب ناخوشایندی از
بی رغبتی نسبت به درس و گریز از کلاس همراه خواهد داشت .
این مسأله در مدارس، آنجا که کودکان و نونهالان به الگوهای رفتاری بزرگسالان بیشترین توجه را دارند و هر لحظه در انتظار نگاه محبت آمیز معلم هستند از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
4- ارتباط معلم با دانش آموزان :
مدرسه روابط انسانی را که موجب ایجاد تعادل فکری در کودک می شود ترغیب می کند و به او این احساس را می بخشد که متعلق به گروه معینی
می باشد و در این گروه نقش مفیدی دارد و می تواند در داخل آن محیط دوستی و تأمینی به دست آورد .
((کلاس هایی که در آنها روابط انسانی نیکو وجود دارد محیط مطبوعی ایجاد می کند که کودک در داخل آن شکفته می شود .))
آموزگار که بیش از هر شخص دیگری در ایجاد روابط انسانی نیکو مؤثر است باید از لحاظ تعادل احساساتی چنان باشد که مسایل شخصی وی در روابط او با شاگردان اختلال ایجاد نکنند. وی با شاگردان تفاهم پیدا می کند
و نسبت به آنها محبت صمیمانه ای دارد و خود را نسبت به آنها منصف و
بی غرض نشان می دهد و می تواند جانب شخصیت و مزاح را حفظ کند و همراه شاگردان و نه به خود آنها بخندد.
شخصیت خاص آنها را محترم می دارد و در کلاس محیط گذشت و مسالمت به وجود می آورد روابط حسنه ی مابین معلم و شاگردان در آهنگ صدای او در نحوه ی نامیدن هر شاگرد و در روش اظهار علاقه ی او به حوادث زندگی شاگرد آشکار می شود.
وی با شاگردان از مطالبی که به آنها مربوط است گفتگو می دارد و برخی از تجارب شخصی خود را برای آنها حکایت می کند . این احساسات دوستی هر قدر که معلم وشاگرد بیشتر با هم کار و تفریح و بازی کنند مستحکم تر
می شود.
معلم احتیاجات عاطفی هر شاگرد را مطالعه می کند و در رفع آنها کوشش
می نماید. و علامات هر نوع اختلال روانی و احساساتی را در آنها مورد توجه قرار می دهد. معلمین نباید تصور کنند که ارتباط همیشه به سادگی برقرار
می گردد عوامل بی شمار برونی و درونی ممکن است موجب جلوگیری از برقراری ارتباط مطلوب گردند. این گونه عوامل را پارازیت یا موانع ارتباط گویند. مهم ترین این عوامل عبارتند از :
موانع ارتباط مطلوب بین معلم و دانش آموزان :
1- اهنگ گفتار :
از نظر روانی و عاطفی آهنگ کلام در ارتباطات تأثیر مطلوب و نامطلوب دارد . انسان به طور خود کار در برابر محرک های آزار دهنده حالت تدافعی به خود می گیرد و مثلا در بین صداهای گوناگون می تواند به صدای مورد علاقه اش گوش دهد . وقتی صدای معلم هنگام تدریس به صورت مفاهیم تکراری و خسته کننده و غیر جذاب دراید دانش آموزان می توانند صدای او را همچون صدای رادیو خاموش کنند.
معلمان با تجربه معتقدند که استفاده مداوم از یک وسیله یا محرک باعث کاهش کارایی تدریس و یادگیری می شود.
2- جالب نبودن پیام :
انسان از میان پیام های مختلف آن دسته را دریافت می کند که زمینه پذیرش آنها را دارد اگر فعالیت های آموزشی معلم در کلاس درس برای شاگردان تازه نباشد مورد توجه آنها واقع نخواهد شد درنتیجه ارتباط مطلوب برای یادگیری صورت نخواهد گرفت.
برای کاهش اثر این محدودیت و ایجاد علاقه و انگیزه معلم باید ابتدا مخاطبین خود را شناسایی کند تا از گرایش ها اطلاعات و نیازهای آنان مطلع گردد و بر اساس این اطلاع تدریس خود را آغاز کند تا بتواند رابطه مؤثری با آنها برقرار نماید.
3- رؤیایی شدن یا در خود فرو رفتن:
یکی دیگر از موانع بسیار متداول ارتباط مؤثر(( رؤیایی شدن)) است در چنین حالتی شاگرد ناگهان از مدار ارتباط کلاس خارج می شود و با یک حالت رؤیایی وارد تجارب شخصی خود می گرددو اگر تجارب و مفاهیم شخصی او قوی تر، قابل فهم تر و با ارزش تر از مفاهیم ارائه شده توسط معلم باشد مفاهیم معلم را کناری می زنند و جایگزین آن می شوند در واقع رؤیایی شدن یک وسیله تدافعی است که دانش آموز در برابر محیط خشک و بی روح کلاس از خود نشان می دهد .
در رؤیا فرو رفتن شاگرد سبب می شود تا کاملا از محیط کلاس و فعالیتهای یادگیری علیرغم حضور فیزیکی دور شود . معلم اگاه و با تجربه باید چنین شاگردان را شناسایی کرده و به جای تنبیه و سرزنش سعی کند علل چنین حالتی را در نحوه ی تدریس و محیط کلاس خود جستجو کند این حالت را بدون شک می توان با افزایش سطح درک شاگرد و جذابیت موضوع و به کارگیری تکنیک های مختلف ارتباطی به نحو شایسته ای کاهش داد.
4- فضای فیزیکی ارتباط:
وضعیت فیزیکی کلاس می تواند سبب احساس ناراحتی فراگیر آن گردد . زیرا اگر شاگرد در اثر یکی از عوامل فیزیکی کلاس ناراحت شود این ناراحتی سبب قطع ارتباط او با معلم خواهد شد. برعکس هر چه محیط آموزشی مناسب تر و دلپذیر تر باشد موضوع درس بیشترمورد علاقه شاگردان خواهد بود و یادگیری پرثمرتری انجام خواهد گرفت.
بنابراین لازم است محیط کلاس از نظر نور، راحتی صندلی ،رنگ دیوارها سردی و گرمی و سایر عوامل فیزیکی مناسب و حداقل ناراحت کننده نباشد.
5- انتقال منفی :
هنگامی که با موضوع و شکل جدیدی مواجه می شویم اگر درباره ی آن موضوع زمینه ی قبلی کافی نداشته باشیم سعی می کنیم در ذهن خود از تجارب قبلی نزدیک به آن، برای درک مطلب جدید و یا حل مشکل جدید کمک بگیریم.
هرگاه تجارب ما بتواند ما را در درک مطلب جدید یاری دهد انتقال صحیح یا انتقال مثبت انجام گرفته است. اما اگر اطلاعات و تجارب گذشته سبب ایجاد مشکلات جدید و سردرگمی و آشفتگی در حل مسأله شوند یعنی تجارب گذشته ما را در حل مشکل جدید به اشتباه بیندازد . چنین وضع خاصی را (انتقال منفی نامند.)) انتقال منفی ممکن است در یک فعالیت ارتباطی به دفعات اتفاق افتد. انتقال منفی غالبا در ارتباط کلامی ایجاد می شود هر چه موضوع مورد بحث دور ازذهن و مجرد باشد تشابه کمتری بین درک معلم و شاگردان وجود خواهد داشت.
مناسب ترین راه برای از بین بردن اثر انتقال منفی ایجاد ارتباط از کانال های مختلف به ویژه استفاده از عکس اسلاید و فیلم و آموزش می باشد.
ارتباط والدین با یکدیگر:
در حال حاضر در جوامع صنعتی ارتباط بیشتر اعضای خانواده با یکدیگر رو به کاهش گذاشته و اگر ارتباطی هم وجود دارد در بسیاری از موارد ارتباط کاری و فیزیکی است ، نه عاطفی وقلبی . این امر به علت نفوذ فرهنگ غربی به تدریج به جوامع دیگر هم سرایت کرده است به طوری که در جامعه ی ما در شهرهای بزرگ ارتباط اعضای خانواده ها با یکدیگر رو به ضعف نهاده و گفتگو ها بعضا یک طرفه و روابط خانوادگی بسته است. تفهیم و تفاهم به دشواری صورت می پذیرد،پدر،مادرواعضای خانواده هریک به کاری مشغول
وگرفتارند و فرصت حضور در جمع دوستانه ی خانواده را کمتر پیدا می کنند
وازطرفی دیگر تلویزیون با برنامه های متنوع در کاهش ارتباط بین اعضای خانواده تأثیر زیادی داشته ودرموقعیت ها و فرصت های کوتاهی هم که اعضای خانواده پیدا می کنند، به علت عدم درک احساسات یکدیگر،ارتباط ناقصی صورت می گیرد و لذا ارتباط یک طرفه بوده و زن وشوهر دچاربریدگی عاطفی می گردند.ظاهرا باهم هستند ،ولی این ارتباط بیشتر
ارتباط فیزیکی است تا ارتباط قلبی و احساسی،بطوری که هر کدام درلاک
خود فرو رفته و به دنبال جل معضلات خود دست وپا می زنند : مردها که
در کار ومشاغل روزانه تحت انواع فشارهای روحی وروانی قرار می گیرند
و زمانی که فراغت حاصل کرده و به خانه روی می آورند دیگر حال وحوصله
سخن گفتن و فرصت گوش دادن را ندارند . وبرای برآوردن احتیاجات خود،حتی حال استفاده ی از جملات وبه کاربردن کلام کامل را ندارند به طوری که در گفتار خود ، تنها از کلمات مقطع بهره می برند،مثلا می گویند :نهار……(لطفا نهار بیاور).چای……(لطفا چای بیاور)در این هنگام،زن که اوقاتی از روز را گذرانیده و منتظر بوده تا شوهر بیاید و گفتنی های خود را برای او تعریف کند . مواجه بابی حوصلگی شوهر می شود. سخنش ر ادر پیش خود نگه می دارد و حتی از بازگو کردن مسائل ابتدایی و احتیاجات اولیه ی زندگی روزمره ی خود ، خودداری می کند از طرفی شوهر برای گرفتاری ها
خستگی ها و فشارهای زندگی ،دیگر حوصله شنیدن سخنان طرف مقابل را ندارد و از این سو زن می خواهد با حرف زدن احساسات خود را تخلیه کند تا شاید شوهر با شنیدن سخنان او بر زخم وی مرهمی بگذارد و از دردها و
غم های او بکاهد و به او امید و شادی بدهد ، ولی شوهر دیگر آمادگی پذیرش این اظهارات را ندارد و همین عدم پذیرش سخنان یکدیگر منجر به عدم درک وتفاهم شده و در نهایت ، ناسازگاری را به دنبال خواهد داشت . گاهی این تعارض ها موجب درگیری های لفظی شدیدی می شود و همین پرخاشگری های اختلا لات شدید روانی در شبکه ی ارتباطی خانواده به وجود می آورد این مشکل به سایر اعضای خانواده، یعنی فرزندان نیز منتقل
می شود و تأثیر نامطلوبی در شبکه ی ارتباطی و رفتاری آنان به جای
می گذارد.
((در پی مطالعات و بررسی هایی که به عمل آمده، روشن گردیده است در این گونه خانواده ها، نارضایتی ها و برخوردهای نامناسب و ناسالم موجب بروز بیماری های جسمانی، افسردگی ها، اضطراب ها وکاهش سلامت روانی گردیده به طوری که بسیاری از فرزندان این خانواده ها از اعتماد به نفس کمتری برخوردارند.)) و با احساس تنهایی و بی تفاوتی، تمایل دارند که در کارها شکست خود را به دیگران استناد دهند و همواره با عدم موفقیت و پیشرفت تحصیلی مواجه می شوند بر خلاف ((خانواده هایی که دامنه ی ارتباطات متقابل والدین ، وسیع و صمیمانه است و در نتیجه مبادله ی اطلاعات و احساسات در اثر فرصت های حاصل شده، موجب صمیمیت بیشتر اعضای خانواده، زمینه ی رشد اخلاقی و موفقیت تحصیلی فرزندان می گردد.))
نقش روانی و عاطفی کلمات:
در ارتباطات بین دو انسان واژه ها و کلمات گاهی نقش سازنده یا مخرب دارند بعضی از کلمات روح انسانی را خراش می دهند و موجب شیارها و زخم هایی در دل انسان می گردند این زخم ها گاهی کاری تر از زخم شمشیر و ماندگار تر از آن است و همواره مثل خوره روح آدمی را می خورد و منجر به بیماری های عمیق روانی می گردد کلمات و جملات ناسالم موجب ارتباط ناسالم و کلمات خوب و شاد موجب ارتباط سالم میگردد. گاهی کلمات ناسالم به طور ناخود آگاه در گفتار متداول والدین پیام های نامناسب و پیامدهای مخربی به بار خواهد آورد و سبب تضعیف و تحقیر شخصیت و آزرده شدن روح یکدیگر می گردد.
اظهار نظرها و کلمات ناهنجاری که در برخوردهای ارتباطی روزانه ی والدین رد وبدل می شود عزت نفس آنان را جریحه دار می سازد و تهدیدی برای ارتباط سالم خود و فرزندانشان خواهد بود . غرولندهای مادر به دنبال پدر یا بالعکس در حضور فرزندان نیز آثار بسیار ناگواری در شبکه ی ارتباطی خانواده به وجود خواهد آورد.
((انکم مؤاخذون باقوالکم فلا تقولوا الا خیرا))
((البته شما در مورد گفتارتان مورد مؤاخذه قرار می گیرید پس نگوید مگر سخن خیرو نیکی را.))
مشکل عمده ی ما این است که از مهارت های ارتباطی سالم بی بهره ایم. بیشتر اعضای خانواده ها در جامعه ی ما اکثرا انسانهای مؤمن متدین و وفادار به یکدیگرند ولی متأسفانه در ایجاد ارتباطی سالم و شاد با هم به خصوص از زمانی که صاحب فرزند می شوند ،بی بهره اند.
برای برقرای یک ارتباط سالم چه باید کرد؟
همان طور که بیان شد ارتباط سالم و خوب، ارتباطی است که دو طرفه باشد و هر دو بر اساس احترام متقابل در فضایی مناسب تبادل افکار و احساسات نمایند برای یکدیگر ارزش قائل شوند به نظرات یکدیگر اهمیت داده و با صمیمیت مشکلات دردها و شادی ها و انتظارات و آرزوها را با هم در میان بگذارند این خود در کاهش دردها مؤثر است و در مواقع دشواری و بروز مشکلات به راه حل های مناسب می انجامد .
((ادامه دارد))
منابع :
1- مهارت های آموزشی و پرورشی – تألیف حسن شعبانی
2- چگونه باید تربیت کرد- مجید رشید پور
3-تربیت برتر – تألیف رضا فرهادیان – دفتر حوزه
4- آموزش بهداشت – ترجمه دکتر فروغ شفیعی
5- تربیت بهداشتی در مدرسه- ترجمه حسن صفاری
6- پابه پای آفتاب از جلد 1 تا 5 – تألیف امیر رضا ستوده
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 28 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
چکیده:
هدف این تحقیق ،بررسی رابطه بین میزان پاداش هیئت مدیره و هموارسازی سود شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می باشد.در این تحقیق برای مشخص کردن شرکتهای هموارساز و غیر هموارساز از مدل ایکل استفاده شده و برای جمع آوری اطلاعات از سایت کتابخانه سازمان بورس اوراق بهادار تهران و صورت های مالی شرکت های پذیرفته شده در بورس استفاده شده است.
در این تحقیق تعداد 117 شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران در دوره زمانی 1384-1388 بررسی شده است.جهت آزمون فرضیه ها،از مدل رگرسیونی و نرم افزار های SPSS و Eviews7 استفاده شده است.یافته تحقیق نشان می دهد که بین هموارسازی سود و میزان پاداش هیئت مدیره شرکتها رابطه معنادار مثبت وجود دارد.با توجه به نتایج فرضیه ها،هموارسازی سود بر میزان پاداش هیئت مدیره در صنعت خودرو و فلزات مورد تایید قرار نگرفت و در دیگر صنایع و فرضیه ها نتایج مثبت و معنادار بدست آمده است .
واژه های کلیدی:هموارسازی سود،پاداش هیئت مدیره ،مدل ایکل،مدیریت سود
1- مقدمه:
ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﺸﺮ ﺣﺎﺻﻞ ﺗﻼﺵ ﮐﺎﻭﺷﮕﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻃﻲ ﻗﺮﻧﻬﺎﻱ ﻣﺘﻤﺎﺩﻱ ﺻـﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺘـﻪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺑﻪ نسلهاﻱ ﺑﻌﺪ ﻭ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺑﺮ ﺁﻥ،ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﻨﻮﻧﻲﺩﺭﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﻳﻦﺩﺍﻧﺶ ﻭﻣﻌﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺧﺼﻠﺖ ﺍﻓﺰﺍﻳﺸﻲ وگسترش ﻳﺎﺑﻨﺪﻩ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭﺍﺳﺖ؛ﻳﻌﻨﻲﺩﺭﻫﺮﻣﻘﻄﻊ ﻭ ﺩﻭﺭﻩ ﺗارﻳﺨﻲﺍﺯﺯﻧﺪﮔﻲﺑﺸﺮ،ﻣﻌﻠﻮﻣﺎﺕ ﺟﺪﻳﺪﻱ ﺣﺎﺻﻞ ﮔﺮﺩیده که بر ﻣﻌﻠﻮﻣـات قبلی اﻭ ﺍفزﻭﺩﻩ ﺷـدهﻭاین ﺭﻭﻧد ﺗﺎﺭیخی همچنان ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭﺩ.ﺍﻣا این ﺭﻭﻧﺪ،شتاب و سرﻋﺖ ﻳکنواختی ﻧﺪﺍﺷته ﺯیرا ﺩﺭ ﺑﻌضی ﺍﺯ ﻗﺮﻭﻥ ﻭ ﺍﻋﺼﺎﺭ ﺳﺮﻋﺖ ﺁﻥ ﺯﻳﺎﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻧﻬﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.بااین حال دانش ﻭ ﻣﻌﺮﻓت ﺑﺸﺮﺩﺭﺩﻭﺭﻩﻫﺎﻱ ﺍﺧﻴﺮﺗﺎﺭیخی بویژه بعدازرنسانس افزاﻳش چشمگیری ﭘیدا نمـﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻗـرن ﺍﺧﻴر ﺍﺯ ﮔسترش بیﺳﺎﺑﻘﻪ ﺍﻱ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
منشآﺗﻼﺵ ﮐﺎﻭﺷﮕﺮﺍﻧﻪ ﺑﺸﺮ ﺑﺮﺍﻱﺩﺳﺘﻴﺎﺑﻲ ﺑـﻪ ﻣﻌﻠﻮﻣـات ﺑـﻴشتر را عوﺍﻣلیﻧﻈـﻴﺮ ﻧـﻴﺎﺯ ﻓﻄرﻱ انسان به دانستن,ونیز تامین نیازهای زندگی او تشکیل می دهد.این عوامل همواره به عنوان موتور محرکه کسب معلومات بشر عمل کرده اند.بنابراین,بشر به دلیل نیاز به ارضای کنجکاوی و آگاهی از رموز جهان,ونیز به دلیل نیاز به رفع احتیاجات زندگی که میبایست از طبیعت ومواهب خدادادی ان تامین گردد,ناچار بوده هر چه بیشتر بداند وهر چه زیادتر اطلاعات خود را گسترش دهد[وبنوعی به تحقیق مبادرت ورزد؛که البته هیچگاه تحقیقات ونتایج حاصل از ان ,از آفت سوء تفسیر در مان نبوده است] (حافظ نیا،1380 ،ص 10)
2-تاریخچه مطالعاتی
هپ ورث (1953)اولین کسی بودکه پیشنهاد هموارسازی را به عنوان یک مورد حسابداری مطرح نمود.او مزیت های هموارسازی را که شامل منافع و بهبود روابط یا اعتباردهندگان،سرمایه گذاران و کارگران می باشدرا بیان نمود.هپ ورث هیچ گونه آزمون تجربی انجام نداد و صرفا تحقیقاتی چند برای تکنیک های احتمالی هموارسازی در صنایع مختلف آمریکاانجام داد که عبارتند از:دستکاری در درامد به منظور انتقال درامدبه سال های آتی با روش قیمت گذاری موجودی ها،روش های محاسبه استهلاک و دارائی های نامشهود.او اظهارمی داردکه سرمایه گذاران جریان سود پایدارترکه فارغ ازصعودونزول های تصادفی بزرگ باشدرا ترجیح می دهند.
-کاپلند (1968)اولین کسی بودکه گروهی ازمتغیرهای احتمالی هموارسازی را تحلیل کرد.به عقیده او طرح موثر هموارسازی نبایدمقدم به اصل ثبات رویه باشد.اوهموارسازی رابه عنوان تعدیل نوسانات سوداز یک سال به سال دیگرمی داندکه در ان سال سود کمتر وعملکرد ضعیف تر است.
اعمالی که یک بار استفاده شده،شرکت را متعهدبه گزارش دهی مبالغ خالص در اینده می کندکه ممکن است سودجاری را هموار سازد.کاپلند آنچه را که به عنوان نتیجه نهایی تحقیق خودبیان می دارد این است که طول مدت سری زمانی در طبقه بندی صحیح موثراست ولی تعدادمتغیرها تاثیر چندانی به شرط آنکه متغیر تکی انتخابی سود دریافتی از واحدهای وابسته غیر تلفیقی باشد ندارد.متغیرهایی که او در تحقیق خود استفاده کرد عبارتند از:هزینه ها یا درامدهای غیرمترقبه،دارایی های مشهود و نامشهود،هزینه های بازخریدخدمت و بازنشستگی کارکنان،تغییرات در هزینه های معوق.
احسان عسگری(1387) در تحقیق خود به این نتیجه رسید که رابطه بین هموارسازی سود و ثروت سهامداران در بازار سرمایه ایران معنادار و مثبت است؛به عبارت دیگر بیانگر این است که با افزایش هموارسازی سود سود،ثروت سهامداران نیز افزایش می یابد.همچنین نتیجه اعمال دو متغیر کنترلی در مدل تحقیق(تغییرات نرخ تورم و تغییرات شاخص کل بورس اوراق بهادار)بیانگر این است که رابطه بین تغییرات نرخ تورم و تغییرات شاخص کل بورس اوراق بهادار با ثروت سهامداران،معنادار و منفی است؛یعنی با افزایش تغییرات در این دو متغیر،ثروت سهامداران کاهش می یابد.
نتایج آزمون فرضیات تحقیق علیرضا جوادی نشان میدهد که هموارسازی سود توسط دو شاخص ایکل و روزن بوم شناسایی می گردند،در نمونه مورد مطالعه وجود دارد.آزمون T نیز بیانگر عدم وجود رابطه معنادار بین هموارسازی سود و اندازه شرکت می باشد.جهت آزمون تاثیر هموارسازی سود بر افزایش ارزش شرکت از چهار مدل رگرسیون دو متغیره استفاده شده است.نتایج حاصل از تست این مدلها بیانگر عدم تاثیر عامل هموارسازی بر افزایش ارزش شرکت می باشد.( جوادی،1386،52)
ونوس و همکاران (1385)،هموارسازی سود در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران را با استفاده استاندارد حسابداری شماره15 ایران(حسابداری سرمایه گذاری ها) مورد بررسی قرار دادند. نتایج این تحقیق حاکی از ان است که اگرچه استفاده از این ابزار جهت هموارسازی سود به طور گسترده ای وجود ندارد،ولی هموارسازی سود با این وسیله در شرکت هایشان غیر صفر بوده است مشاهده می شود.
قیطاسی و کریمی(1390) در تحقیق خود به این نتیجه رسیدند که بین هموارسازی سود و عدم اطمینان اطلاعاتی واحد تجاری در سطح اطمینان 95%رابطه منفی معنادار وجود دارد؛ضریب تعیین تعدیل شده نشان می دهد که اقلام تعهدی اختیاری به عنوان معیار هموارسازی سود نسبت به اقلام تعهدی کل،توانایی بیشتری در توضیح عدم اطمینان اطلاعاتی واحد تجاری دارند.
3- بیان مسئله
عملکرد و رویه های حسابداری طی قرنهای متمادی تغییرات قابل ملاحظه ای داشته و موجب تکامل حسابداری از ثبت نسبتا ساده در دوران باستان تا سیستمهای حسابداری کامپیوتری و پیچیده امروزی شده است. اما در جریان این تغییرات و تحولات, هدف نهایی حسابداری که همانا تامین نیازهای اطلاعاتی استفاده کنندگان خدمات حسابداری یا به اصطلاح گزارشگری مالی است,بدون تغییر باقی مانده است. به بیان دیگر,مفاهیم, اصول,قواعد و رویه های حاکم بر عملکرد کنونی حسابداری در واقع باز تاب نیاز های گروههای مختلف استفاده کننده از اطلاعات حسابداری و گزارشهای مالی در طول زمان می باشد(عالی ور،1387،ص.1).گزارشهای مالی به فرایندی اطلاق می گردد که مدیران یک شرکت ,اطلاعات لازم را تهیه و به استفاده کنندگان برون سازمانی ابلاغ می نمایند.
این فرایند تحت تاثیر سه عامل قرار دارد : نیازهای اطلاعاتی مخاطبان گزارشات مالی,محیط اقتصادی و مقررات حاکم بر گزارشگری.
نکته قابل تامل این است که گزارشدهی مالی همواره معلول نیازهای اطلاعاتی استفاده کنندگان بوده و بنابراین با تغییر نیازهای اطلاعاتی انها,دستخوش تغییر خواهد شد(تالانه،1383،ص29). اما خود استفاده کنندگان اطلاعات مالی به کسانی اطلاق میشود که انتظار می رود در مورد اطلاعات مالی گزارش شده قضاوت کنند یا بر مبنای ان,تصمیماتی را اتخاذ نمایند. گروههای مختلف استفاده کننده از اطلاعات مالی بدلیل مناسبات متفاوتی که با واحد تجاری دارند ,غالبا نیازمند انواع متفاوت اطلاعات نیز می باشند.بطور کلی, استفاده کنندگان اطلاعات مالی را میتوان به دوگروه استفاده کنندگان داخلی و خارجی طبقه بندی نمود. ان بخش از حسابداری که با پردازش و گزارش اطلاعات مالی برای تامین نیازها و خواستهای استفاده کنندگان خارجی سروکار دارد.اصطلاحا گزارشگری مالی خارجی نامیده می شود. از انجاییکه این گروه از استفاده کنندگان نمی توانند مستقیما اطلاعات مالی مشخصی را از واحد تجاری خواستار شوند,ناگزیر باید بر صورتهای مالی,با توجه به کلیه اهداف,مفاهیم, ویژگیها ومحدودیتهای آن اتکا نمایند (عالی ور،1387،ص3).
درتهیه صورتهای مالی,حسابداران ناگزیر از روشها و رویه های مختلف و مجاز حسابداری بهره می جویند که افزایش روز افزون این رویه ها موجب گردیده است که نتوان به راحتی صورتهای مالی شرکتهای مختلف را با هم مقایسه نمود.استفاده از رویه ها و سیاستهای مختلف و تغییر در روشهای مذکور,تحت اصول و موازین حسابداری توسط شرکتها, گاه به یک خلاقیت و هنر می نماید.نقطه نظر نویسندگانی که حسابداری را به هنر نزدیکتر می دانند این است که حسابداران با توجه به چگونگی تعریف اهداف ,طیف گسترده ای از روشهای اندازه گیری را بکار می گیرند(شباهنگ ،1382،ص26).
دراین تحقیق به یکی از شایعترین و رایجترین خلاقیتها و هنرورزی های حسابداری به نام هموارسازی سود وبررسی رابطه بین میزان پاداش هیئت مدیره وهموارسازی سود پرداخته می شودودر حقیقت ما در این تحقیق به دنبال پاسخ این سوال که,آیا میزان پاداش هیئت مدیره تحت تاثیر هموارسازی سود می باشد یا خیر؟
هموارسازی سود به نوع خاصی از مدیریت سود اطلاق می شود که در آن مدیر به کاهش نوسانات سود بطور موقتی جهت ارائه آن بصورت با ثبات تری مبادرت می ورزد.به بیان دیگر اعمال نظر مدیریت شرکت در تقدم و تاخر ثبت هزینه ها و درآمد ها یا انتقال آنها به سالهای بعد در چارچوب انعطاف پذیر اصول و روشهای متداول حسابداری بطوری که باعث شود شرکت در طول چند سال متوالی از روند سود بدون تغییرات عمده برخوردار باشد را هموارسازی سود می نامند.
وقتی سهام شرکت در بورس نسبت به شرکت های مشابه ارزش بیشتریداشته باشد مدیران توقع دریافت پاداش بیشتری دارند.بیدلمن هموارسازی سود را به بهترین شکل تعریف می نماید:اقدام آگاهانه ای برای کاستن از نوسانات ناشی از تغییر در سطح سود خالص به گونه ای که در زمان کنونی برای شرکت عادی جلوه کند. هی ورث بعنوان یکی از نخستین محققین این رفتار ,انگیزه هموارسازی سود را بر پایه بهبود رابطه با اعتبار دهندگان و کارکنان قرار می دهد و بیان می دارد که این عمل از طریق اقدامات روان شناسانه می تواند چرخه ها نوسانات تجاری راکاهش دهد.
هموارسازی سود در دهه های اخیر یکی از مهمترین موضوعات مورد علاقه محققین حوزه مالی و حسابداری بوده است. در اغلب مطالعات ,این عمل یک رفتار متقلبانه و غیر اخلاقی صورت گرفته توسط مدیریت تلقی گردیده است.این بررسی ها همچنین فرضیات مبنی بر دخالت مدیران در هموارسازی سود را حمایت می نماید.
4-چهار چوب نظری تحقیق
جولیا گرانت در تحقیقی که در سال 2009 انجام داد در موردریسک پاداش هیئت مدیره و هموارسازی سود انجام داد که 7000 شرکت را بصورت سالانه مورد بررسی قرار داد;نتایج نشان داد که یک رابطه مثبت و معنادار بین میزان پاداش هیئت مدیره و هموارسازی سود وجود دارد.
کاناگارتنام در تحقیقی که در سال 2001در کشور کانادا در مورد میزان پاداش مدیران وهموارسازی سود انجام داد یافته های بدست امده از بانکهای این کشور نشان می دهد که رابطه مثبتی بین این دومتغیر وجو دارد ومیزان پاداش هیئت مدیره در سطح هموارسازی سود تاثیر گذاراست.
نتایج تحقیقات انجام شده دراین مورد حاکی از ان است,زمانی که شرکت ها سودهموار گزارش می کنند مالکان اطمینان بیشتری به شرکت پیدا می کنند.گوردون در تحقیق خود دریافت مدیران با استفاده از قواعد حسابداری سود راهموار وبا این کار موجب رضایت سهامداران می شوند.
همچنین بوث,کالانکی و مارتین کی نن اعلام کردند شرکت های هموارساز بازده مورد انتظار بیشتری از سود غیر منتظره نسبت به شرکت های غیر هموار ساز دارند.
درنتایج تحقیق میچلسون وهمکارانش اثر هموارسازی عاملی موثر بر بازده های غیر عادی شرکت هاست, وبازار به سودهای هموار پاسخ مثبت می دهد.
مدل تحلیلی تحقیق
نمودار1-1:مدل تحلیلی تحقیق
منبع:(جولیا گرانت ،2009-کاناگارتنام ،2001)
5-فرضیات تحقیق
با توجه به تئوریهای موجود و پیشینه تحقیق فرضیاتی بشرح زیر قابل ارائه می باشد:
فرضیه اصلی: هموارسازی سود برمیزان پاداش هیئت مدیره شرکتها تاثیر گذار است.
فرعی1:هموارسازی سود برمیزان پاداش هیئت مدیره با توجه به اندازه شرکت تاثیرگذار است.
فرعی2: هموارسازی سود برمیزان پاداش هیئت مدیره باتوجه ROAتاثیرگذاراست.
فرعی3: هموارسازی سود برمیزان پاداش هیئت مدیره با توجه بهDividend Yield تاثیرگذاراست.
فرعی4:تاثیر هموارسازی برمیزان پاداش هیئت مدیره در صنایع مختلف متفاوت است.
فرعی5: هموارسازی سود بر میزان پاداش هیئت مدیره درصنعت خودرو و فلزات تاثیرگذار است.
فرعی6:هموارسازی سودبرمیزان پاداش هیئت مدیره درصنعت کانی های غیرفلزی تاثیرگذار است.
فرعی7:هموارسازی سودبر میزان پاداش هیئت مدیره در صنعت شیمیایی ودارویی تاثیرگذاراست
6-اهداف تحقیق
در تحقیق حاضر به بررسی وجود هموارسازی سود وارتباط ان با میزان پاداش هیئت مدیره پرداخته می شود. لذا هدف از این تحقیق را می توان پاسخگویی به سوالات ذیل بر شمرد:
1-آیا در بازار سرمایه ایران هموارسازی سود بر میزان پاداش هیئت مدیره تاثیر گذار است؟
2-هموارسازی سود چه عملکردی را در شرکت ها بر جای می گذارد؟
3-آیا هموارسازی سود در افزایش میزان پاداش هیئت مدیره نقشی دارد؟
تایید وجود پدیده هموارسازی سود در بین شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران نتیجه ای طبیعی و قابل پیش بینی و منطقی است که مدیران از انگیزهای قوی برای دست زدن به این عمل برخوردارند.نتیجه اثبات وجود این پدیده در بازارهای کارا (که سرمایه گذاران از اطلاعات مالی بعنوان اصلی ترین منبع برای تصمیم گیری بهره می جویند) و حتی بازارهای با کارایی در حد ضعیف موجب تحت تاثیر قرار گرفتن نوع تصمیمات اتخاذ شده توسط سرمایه گذاران خواهد شد و استفاده کنندگان از صورتهای مالی از این موضوع آگاهی پیدا می کنند که با سود های هموار شده روبرو می باشند.با توجه به کاربردی بودن نتیجه پژوهش در شرکت های بورسی اوراق بهادار تهران نتیجه این تحقیق می تواند کمک قابل توجهی را در زمینه عملکرد مدیران داشته باشد و همچنین ارائه اطلاعات واقعی به استفاده کنندگان از اطلاعات مالی داشته باشد.یعنی در واقع اطلاعات بسیار مفیدی برای سرمایه گذاران و سهامداران در بورس اوراق بهادار می دهد.
7-اهمیت موضوع
سیاستهای حسابداری بر بسیاری از تصمیمات استفاده کنندگان صورتهای مالی تاثیر گذار است .بخشی از این سیاستها موجب تغییر ثروت اقتصادی یا جریانهای نقدی استفاده کنندگان از صورتهای مالی می شود؛ برخی دیگر نیز بر رفتار افراد مانند مشتریان,کارکنان و مردم عادی نسبت به شرکت اثر می گذارد که این اثرات خود می تواند مستقیم یا غیر مستقیم باشد. نتایج اقتصادی حاصل از سیاستها و رویه ها ی مختلف حسابداری در طیف استفاده کنندگان اطلاعات مالی متفاوت است. سیاستهای متفاوت حسابداری برای یک سرمایه گذار یا بستانکار ,بر تصمیمات مالی شان تاثیر گذار خواهد بود,در مورد واحد تجاری به سبب افشای اطلاعات می تواند به تغییر در قیمت سهام آن شرکت منجر گردد و به برنامه تخصیص منابع از سوی دولت کمک نماید.این واقعیت که بسیاری از قراردادها ,روابط سهامداران و مفاد قراردادهای وام ,اغلب بر حسب اعداد حسابداری یا نسبت های مالی ارائه می گردند,می تواند بدین معنی باشد که تغییر در سیاستهای حسابداری بر استنباطی که دیگران از این اعداد ونسبتها دارند تاثیر گذار خواهد بود.همین امر باعث می گرددکه روابط اقتصادی ,نسبت با انچه در ابتدا مورد انتظار بوده است متفاوت جلوه کند. بعنوان نمونه,سرمایه ای تلقی کردن اجاره های بلند مدت می تواند بر نسبت بدهی ها به حقوق صاحبان سهام اثر گذاشته ,روابطی که به این نسبت بستگی دارند را نیز تغییر می دهد .
در خصوص دلایل انتخاب این سیاستها ,طیف غالب فکری موجود,اولویت گزینش رویه های متفاوت حسابداری توسط مدیران را به همسویی با منافع شخصی انها نسبت می دهد. حقوق و پاداش مدیرانی که بر مبنای سود گزارش شده گذارده می شود بعنوان عاملی جهت تعیین و یا تغییر در سیاستهای حسابداری در جهت افزایش پاداش و در نتیجه افزایش منافع شخصی مدیران خواهد بود. با این شیوه استدلال و اگاهی از این نتایج است که پژوهشگران در صدد آزمون تجربی در خصوص نتایج اقتصادی سیاستهای حسابداری بر می آیند و آزمون وجود هموارسازی سود نیز در ردیف همین پژوهشها قرار می گیرد.
8-حدودمطلعاتی
قلمرو موضوعی: در این تحقیق به بررسی رابطه بین میزان پاداش هیئت مدیره وهموارسازی سود شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادارتهران پرداخته است.
قلمرو زمانی:این تحقیق شرکتهایی را در بر می گیرد که در دوره 5 ساله 1384 الی 1388 عضو سازمان بورس اوراق بهادار تهران بوده اند.
قلمرو مکانی: کلیه شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران در کانون توجه قرار دارد.
9- تعاریف واژه ها و اصطلاحات
هموارسازی سود:این الگو رایج ترین نوع مدیریت سود می باشد که تعاریف مختلفی از ان شده است:
به طور کلی هموارسازی سود عبارت است از اعمال نظر مدیریت شرکت در تقدم و تاخر ثبت حسابداری هزینه ها و درامدها و با به حساب گرفتن هزینه ها یا انتقال انها به سالهای بعد به طوری که باعث شود شرکت در طول چند سال مالی متوالی از روند سود بدون تغییرات عمده بر خوردار باشد. (عسگری ،1387 ،11)
-هموارسازی سود,فرایند دستکاری زمان شناسایی در امد ها یا درامد گزارش شده است تا جریان سود حسابداری گزارش شده,تغییر کمی داشته باشد,مادامی که درامد گزارش شده رادر بلند مدت افزایش ندهد.(همان منبع،11)
-عمل آگاهانه وانتخاب شده توسط مدیریت به منظورتنظیم نوسانات سودشرکت.( همان منبع ،7)
مدیریت سود :اقدام آگاهانه و عامدانه جهت کاهش نوسانهای سود گزارش شده در طول دوره های متوالی در حول سطحی از سود که سطح عادی(نرمال) سود شرکت نامیده می شود تعریف شده است.(حسینی،8،1389)
تئوری نمایندگی:بطور خلاصه به معنای وجوداحتمال بهره گیری مدیریت از اختیارات خود جهت افزایش منافع شخصی بدلیل وجود فاصله مدیریت و مالکیت می باشد.(جوادی ،18،1386)
شرکت های هموارساز سود :شرکت هایی که به صورت واقعی یا ساختگی,نوسانات سود را طی چند دوره متوالی در حول سطحی نرمال نامیده می شود تعدیل می کنند. (عسگری ،11،1387)
شرکت های غیرهموارساز سود :شرکت هایی که نوسانات قابل توجهی در سود گزارش شده انها طی دوره های متوالی ملاحظه نمی گردد. (همان منبع ،11)
سودناویژه :تفاوت درامد خالص حاصل از فروش کالا و بهای تمام شده کالای فروش رفته. (همان منبع، 11)
سود عملیاتی :مابه التفاوت سود ناویژه وهزینه های عملیاتی. (عسگری ،11،1387)
سود ویژه :تفاوت کلیه در امد ها و هزینه های یک موسسه را در طی یک دوره مالی (درامدها بیشتر از هزینه ها با شند)سود ویژه می نامند. (همان منبع ،11)
10- روش تحقیق
تحقیق حاضر از نوع تجربی در حوزه تحقیقات اثباتی حسابداری و مبتنی بر اطلاعات واقعی در صورتهای مالی شرکتها می باشدو بر اساس هدف,از نوع تحقیقات کاربردی می باشد. تحقیقات کاربردی تحقیقاتی هستند که نظریه ها,قانونمندی ها,اصول و فنونی که در تحقیقات پایه تدوین می شوند را برای حل مسائل اجرایی و واقعی به کار می گیرند.گای (1992) مضاف بر این ,مطالعه حاضر بر حسب روش از نوع همبستگی می باشد.در تحقیق همبستگی هدف اصلی آن است که مشخص شود که رابطه ای بین دو یا چند متغیر وجود دارد و اگر این رابطه وجود دارد اندازه و حد ان چقدر است.(نادری و سیف نراقی,1378)
اساسا همبستگیها به دو شکل وجود دارد:مثبت و منفی. همبستگی مثبت آن است که جهت تغییر در یک متغیر دیگر همسو باشد.مثلا جهت تغییرات هر دو ممکن است افزایشی یا کاهشی باشد.همبستگی منفی بر خلاف همبستگی مثبت ان است که جهت تغییرات یک متغییر با جهت تغییرات متغیردیگر همسو نباشد.جهت سنجش همبستگی بین دو متغیر عموما از ضریب همبستگی استفاده می شود که طیف و دامنه تغییرات آن از 1- تا 1+ می باشد.
بطوریکه مقدار کمی این ضریب بیانگر درجه همبستگی و علامت ان نشان دهنده مثبت یا منفی بودن رابطه است.(حافظ نیا،1380،4-53)
یکی از متداول ترین مدلهای مورد استفاده در بیان همبستگی, مدل خطی رگرسیون است.بکارگیری گسترده این مدل در تحقیقات اقتصادی و تجاری مبتنی بر سه دلیل است:الف)بسیاری از ارتباطات اقتصادی و تجاری را می توان با مدلهای خطی بیان کرد,ب)نتایج بدست امده از مدلهای
رگرسیون برای تصمیم گیری های مدیریت مفید است و ج) برنامه های کامپیوتری برای حل مدلهای رگرسیون به آسانی در دسترس می باشد.(شباهنگ،1381،140)
نکته مهمی را که باید به خاطر سپرد این است که تحقیق همبستگی هرگز یک رابطه علت و معلولی را تبیین نمی سازد,بلکه هدف ان صرفا توصیف یک رابطه است.از بعد دیگر این تحقیق از جمله تحقیقات زمینه ای پس رویدادی است؛چرا که این گروه از تحقیقات به کشف علتها یا عوامل بروز یک حادثه یا پدیده یا رابطه انها,پس از اینکه آن واقعه اتفاق افتاد,می پردازد .
در تحقیقات زمینه ای ,هدف مطالعه و بررسی وسیع موقعیت قبلی و فعلی یا کنش و واکنش های یک واحد از اجتماع با یک فرد یا یک گروه است. از اینرو هدف تحقیقات پس رویدادی , بررسی روابط علت و معلولی از طریق مطالعه نتایج موجود و زمینه قبلی به امید یافتن علت عمل انجام شده است. (نادری و سیف نراقی،1378)
این تحقیق از حیث هدف تحقیق ، از جمله تحقیقات کاربردی است . تحقیقات کاربردی تحقیقاتی هستند که نظرها ، قانونمندی ها ، اصول و فنونی که در تحقیقات پایه تدوین می شوند را برای حل مسائل اجرایی و واقعی بکار می گیرد.همچنین برای تجزیه و تحلیل داده ها از ابزار آماری استنباطی استفاده شده است.
11- جامعه ونمونه آماری
جامعه آماری عبارتست از کلیه عناصری که,در یک زمان مطلوب ماقرار گیرند و دارای یک یا چند صفت مشترک باشند.(حافظ نیا،1382)
کلیه شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران، جامعه آماری تحقیق حاضر را تشکیل می دهند و فرضیه های مورد نظر در رابطه با این جامعه آماری مورد مطالعه و آزمون قرار خواهد گرفت. به علت گستردگی حجم آماری جامعه و وجود برخی ناهماهنگی ها میان اعضاء جامعه، شرایط زیر برای انتخاب نمونه آماری قرار داده شده و از این رو نمونه به روش حذف سیستماتیک انتخاب شده، شرایط یاد شده عبارتند از:
1- این شرکت ها باید قبل از سال 1384 در بورس حضور داشته و از ابتدای سال 1384 سهام آنها در بورس مورد معامله قرار گیرد و معاملاتی باشد.
2- این شرکت ها نبایستی در طول سال های 1384 تا 1388 وقفه عملیاتی داشته و سال مالی آنها منتهی به 29 اسفند باشد (به لحاظ افزایش قابلیت مقایسه)
3- شرکت ها در طول این سال ها تغییر سال مالی نداده و اطلاعات مورد نیاز به منظور استخراج داده ها در دسترس باشد.
4- شرکت ها جزء بانک ها و مؤسسات مالی، شرکت های سرمایه گذاری و واسطه گری و هلدینگ و لیزینگ نباشد، زیرا کمتر از هموارسازی سود به مدیریت سود می پردازند.
با توجه به موارد مطرح شده فوق، تعداد 117 شرکت در دوره ی زمانی 1384 تا 1388 به عنوان نمونه انتخابی سیستماتیک و هدفمند انتخاب شد. از آنجا که در چندفرضیه سه صنعت 1-خودرو و فلزات 2-کانی های غیر فلزی 3-شیمیایی و دارویی جداگانه ذکر شده ,بدین خاطر شرکت های مورد نظر هر یک از صنعت هارا هم مشخص کردیم؛که به شرح ذیل می باشند:
1- صنعت خودرو فلزات (50 شرکت)
(خودرو ساخت قطعات، ساخت محصولات فلزی، فلزات اساسی، ماشین آلات و دستگاه های برقی و ماشین آلات و تجهیزات) آهنگری تراکتورسازی، آلومتک، باما، چادر ملو، چرخشگر، داده پردازی ایران، فنرسازی زر، فولاد کاویان، قطعات اتومبیل، گروه بهمن، ایران خودرو دیزل، جام دارو، جوش و اکسیژن، کابل باختر، خدمات انفورماتیک،گسترش صنایع و خدمات کشاورزی، کمک فنر ایندامین سایپا، کنتورسازی ایران، لنت ترمز، لوله و ماشین سازی، معادن منگنز، مهرکام پارس، مس باهنر، موتورسازان تراکتور، افست، پارس خزر، ریخته گری تراکتورسازی، رینگ سازی مشهد، سایپا، سایپا آذین، تأمین ماسه، زامیاد، ایران ترانسفو,الکتریک شرق,ایران خودرو,ایران مرینوس,هپکو,تراکتور سازی ایران,صنایع ریخته گری ایران،سایپا دیزل،صنعتی محور سازان ایران خودرو،نیرو محرکه،فنر سازی خاور،فولاد امیر کبیر کاشان،کاربراتور سازی ایران،گاز لوله،نورد الومینیم،نصیر ماشین،ماشین الات صنعتی تراکتور سازی،ماشین سازی نیرو محرکه.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 16 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
تولد و دوران کودکی ( 1895 ـ 1883 )
جبران خلیل جبران2 در ششم ژانویه سال 1883، در خانوادة مارونی «جبران» در البشری3، ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان زاده شد.
در آن زمان، لبنان بخشی از سوریة بزرگ (شامل سوریه، لبنان و فلسطین) و یک ایالت تحت سلطه عثمانی بود، که به منطقة لبنان حکومت خودمختار داده بود. مردم لبنان، سالها برای استقلال از حکومت عثمانی جنگیده بودند. و بنا بود خود جبران هم بعدها به این جنبش بپیوندد و یکی از اعضای فعال آن شود. منطقة لبنان، به خاطر دخالتهای خارجی که به نفرت مذهبی میان مسیحیان، به ویژه فرقة مارونی و مسلمانان دامن میزد، منطقهای پردردسر بود. بنا بود بعدها جبران فرقههای مذهبی گوناگون را با یکدیگر متحد کند و بدین وسیله کینهها و نفرتهای مذهبی گوناگون را با یکدیگر متحد کند و بدین وسیله کینهها و نفرتهای مذهبی را از بین ببرد. فرقة مارونی که در دورة اشتقاق در کلیسای بیزانسی در قرن پنجم پس از میلاد بنیانگزاری شده بود، گروهی از مسیحیان سوریه را دربرمیگرفت که به پیروی از راهبی به نام مارون4 قدیس، فرقه و اصول فکری خود را شکل دادند.
مادر جبران کمیلاز رحمه5 سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئوولیت بود و خانواده را به ورطة فقر کشاند. جبران به خلیل یک برادر نانتی به نام پتیر6، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر کوچکتر به نامهای ماریانا7 و سلطانه8داشت که در تمام عمرش به شدت به آنها وابسته بود. خانوادة کامیلا سابقة مذهبی معتبری داشتند که ارادة نیرومندی را در کامیلای تحصیل ناکرده رشد داده بود و بعدها به او کمک کرد به تنهای خانوادهاش را در آمریکا سرپرستی کند.
جبران که در ناحیة سرسبز «البشری» رشد میکرد، کودکی منزول و متفکر بود که از مشاهدة آبشارهای عظیم، صخرههای نوک تیز، و سرودهای فراوان پیرامونش لذت میبرد و این زیبایی تأثیر نمادین و شگرفی بر نقاشیها و نوشتههای او داشت. از آن جا که در فقر بزرگ میشد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند، و آموزشهایش محدود به ملاقاتهای منظم با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل، و نیز با زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. کشیش که سرشت کنجکاو و هوشیار جبران را درک کرده بود، آغاز به آموختن مقدمات الفبا و زبان به او کرد، و جهان تاریخ، علم و زبان را به روی او گشود.
در ده سالگی، جبران از صخرهای سقوط کرد و شانة چپش آسیب دید که تا پایان عمرش هم ضعیف ماند. خانوادهاش، برای جا انداختن شانهاش، او را به یک صلیب بستند و تا چهل روز بسته نگه داشتند، و این حادثه نمادین که مصلوب شدن مسیح را به یاد میآورد، در ذهن جبران تأثیر عمیق گذاشت و برای همیشه در خاطرهاش نقش بست.
مهاجرت به آمریکا ( 1898 ـ 1895 )
جبران هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمامی اموالشان را صبط، و خانواده را آواره کرد. خانوادة جبران کوشیدند. مدتی نزد اقوام خود بمانند؛ با این وجود، سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت به امید ساختن زندگی بهتر، خانوادة خود را به آمریکا کوچ دهد، پدر جبران در سال 1894 از زندان آزاد شد، اما به علت بیمسؤولیتی در قبال خانواده، نتوانست در بارة مهاجرت تصمیم بگیرد و در لبنان ماند.
اما بقیة اعضای خانواده، در 25 ژوئن سال 1895، به مقصد سواحل نیویورک در آمریکا، سوار بر کشتی شدند.
خانوادة جبران در بوستون ساکن شدند که در آن دوران. بعد از نیویورک، بزرگترین محل اقامت اتباع سوریه در ایالات متحده بود. کامیلا با فضای آن منطقه که از نظر فرهنگی با سایر مناطق آمریکا بسیار متفاوت بود، احساس آشنایی میکرد، و از شنیدن زبان آشنای عربی و دیدن لباسهای عربی لذت میبرد. کامیلا که اینک نان آور خانواده بود، با دستفروشی در خیابانهای فقر زده جنوب بوستون آغاز کرد. در آن زمان، دورهگردی مهمترین منبع درآمد مهاجران سوریه بود که به خاطر رسوم عربی و عدم تطابق فرهنگی، تصویر منفیای در جامعه آمریکایی ایجاد کرده بودند و کمتر در مشاغل بهتر پذیرفته میشدند.
جبران که گرفتار دورة فقر دیگری شده بود، ناچار بود درد در نخستین سالهای زندگیاش را بار دیگر تجربه کند، و این رنج اثری پاک نشدنی برزندگیاش گذاشت.
بااین حال، به خاطر وجود مؤسسههای خیریه در مناطق فقر زدة مهاجرنشین، فرزندان مهاجران میتوانستند در مدارس دولتی حضور یابند تا از خیابانها دور شوند. و جبران تنها عضو خانوادهاش بود که تحصیلات مدرسهای یافت. خواهرانش به خاطر موانع سنتی خاورمیانه و نیز مشکلات مالی، اجازه نداشتند وارد مدرسه شوند. قرار بود بعدها، جبران به قهرمان مبارزه برای آزادی و تحصیل زنان تبدیل شود، و گرداگرد خود را پر از زنان بلندهمت، اندیشمند و مستقل کند.
در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کهلیل جبران تبدیل کرد که علیرغم تلاشهایش برای بازیابی برای کاملش، تاپایان عمرش برجا باقی ماند از آن جا که تحصیلات رسمی نداشت. او را در کلاس درجهبندی نشدة ویژة فرزندان مهاجران قرار دادند که میبایست انگلیسی را از اول میآموختند.
با تلاشهای سخت کامیلا، وضع مالی خانواده بهتر شد و سرانجام پیتر توانست یک خواربار فروشی تاسیس کند و هر دو خواهرش را در آن به کار گیرد. مشکلات مالی و دوری خانواده از موطن، همه را به هم نزدیک کرد. کامیلا هم از نظر مالی و هم از نظر عاطفی فرزندانش را حمایت میکرد. به ویژه به پسر درون گرای خود جبران میپرداخت و در پرورش دادن استعدادهای هنری او میکوشید. در این دوران سخت، گوشهگیری جبران از زندگی اجتماعی افزایش یافت و اندیشناکی ذاتیاش عمیق تر شد کامیلا در غلبه بر انزوایش به او کمک میکرد. استقلال مادر به جبران اجازه میداد با زندگی اجتماعی بوستون درهمآمیزد و جهان پر رونق هنری و ادبی آن را کشف کند.
کنجکاوی جبران او را به سوی جنبة فرهنگی بوستون سوق داد و به جهان غنی تأثر، اپرا و نگارخانههای هنری بوستون کشانید. وی با طرحهای هنریاش، توجه آموزگارانش را در مدرسة دولتی جلب کرد و آموزگارانش برای این پسرک سوریهای، آیندهای هنری را بر جبران گشود و او را در آغاز جادة اشتهار هنری قرار داد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 36 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
مقدمه
"کتاب نقد" بفضل خدا مورد اقبال و توجه فرهیختگان دانشگاه، حوزه ومطبوعات قرارگرفته و اغلب شمارههاى آن به چاپ دوم و حتى سوم رسیدهاست.شمارگان فصلنامه، اجبارا تا ده هزار و سپس 15 هزار نسخه رسیده و اینک جاىشایسته خویش را در محافل علمى، پژوهشى و انتقادى یافتهاست. ممکن استکلیه خوانندگان "کتاب نقد" با همه مفاد آن لزوما موافق نباشند اما آنچه مهم است،توجه و انتظارات اهلنظر نسبتبه نشریه مىباشد که رو به تزاید است. ما از خداىمتعال مىخواهیم که شایسته اعتماد و توجه افکار عمومى و محافل فرهنگى بودهباشیم و کفران نعمت نکنیم. همچنین لازم است از جشنواره مطبوعات سال جارى77 که سه مقاله از کتاب نقد را تا مرحله نهایى مسابقات جشنواره بالا برد و به یکىاز آن سه، یعنى سرمقاله کتاب نقد (2 و 3)، جایزه برترین سرمقاله با داورى هیئتداوران جشنواره را هدیه نمود، تشکر کنیم. و مفید مىدانیم که گزیدهاى ازسرمقاله مزبور را جهت اطلاع خوانندگان محترم، به چاپ برسانیم:
"دین و دنیا"؟!
واقعیت، آن است که معلومات دهههاى اخیر، در برخى محافل، دوباره مجهول شدهاند و کسانى براى صرفهجویىدر ادراک حقایق، از خود آن حقایق، صرفنظر کردهاند. تاکنون تقریبا اجماع بوده (و حتى مستشرقین، علیرغم اغراضخود، بدین اجماع، معترف بودند) که اسلام، دین دنیاساز و محیط بر مسائل انسان و مشرف بر همه حوایج او و ناظر بهکلیه کمالات و استعدادهاى اوست.
اما دستگاه فرهنگساز "ترجمه"هاى جهتدار و رسانههایى که متخصص دستکارى در دانایىهاى مردماند، ثنویتکلیسایى و تفکیک ابعاد گوناگون انسان از یکدیگر را (که باید آن را مثلهسازى "شخصیت انسانى" نامید)، به فرهنگاسلامى نیز نسبت دادهاند تا در واقع، نرمافزار کلام آسیبخورده مسیحى را در سختافزار تعابیر مذهبى مصطلح درجامعه اسلامى، به جریان انداخته و تکثیر کنند. تفکیک دین از دنیا (که مورد اتفاق کلیسا و نیز رویکرد سکولار، هر دو،قرار گرفته) و تقسیم کار میان مسیح و قیصر، ریشه در کلام کلیسایى قدما (در همان قرون میانه) داشت، گرچه شاخ وبرگ خود را بعدها داد. اما امروز، سوءتفاهم بزرگى در جریان تکوین است. سرانگشتانى آگاه به لطف بازوانى غافل، به اینسوءتفاهم دامن مىزنند. تحت نام "کلام جدید"، عقاید و حقایق مهمى، ممکن است در جهان اسلام، دستکارى شود.
سکولاریزم، گرچه مشکل اصلىاش با دین، در برابر "خداى شارع"، ظهور مىکند و علىالظاهر با خداى خالق،مسئله ندارد، اما فىالواقع، مخالفت تعصبآلود سکولاریزم با "شارع و شریعت" (بویژه در تفکیک دین از حکومت)، ریشهدر یک " الهیات" منحرف دارد. هر گونه "وضعگیرى اصولى" (سلبى یا ایجابى) نسبتبه فقه، دقیقا ملهم از نوعى ربوبیاتو مبادى کلامى خاصى است.
تقابل "دین و دنیا" و تقسیم امور به "مقدس - عرفى" یا "دینى - دنیوى"، و تقسیم حوایج انسان به "حوزههاى دولتى وعمومى" (پابلیک) و "خصوصى و دینى"، استناد دانش حقیقى به گزارههاى تجربى و تفکیک آن از حوزه ارزشها و عدمتنقیح مفهوم"جوهر تخیلى اعتبار ساز"و...،جزء حلقههاى وصل(بلکه فصل)"الهیات" با "احکام عملى" در غرب بوده است.
تفسیر سوء یا ناقص که از "خدا" (و صفات ربوبى) صورت گرفت و غلبه یافت، به نفى احکام خدا و حقوقالهى بشر ونفى تعریف دینى "حیات" و "مسئولیت" و "انسانیت" و ... انجامید و بنابراین است که معتقدیم اگر تنقیح استوار و دقیقىدر " الهیات" صورت نگیرد، راه سکولاریزم، مسدود نخواهد بود.
در این شماره(کتاب نقد 2 و 3) به ابعاد کلامى سکولاریزم و نتایج فقهى آن، هر دو، پرداخته شده ولى حق، هماناست که عرض کردم و رخنه خطر از همان منفذ کلام آسیبخورده مسیحى به ذهنیت متکلم مسلمان قابل تصور است.
در اینجا مناسب مىبینم که وجه نگرانى خود (به عنوان طلبهاى که اشتغال اصلى او کلاموفقه است)، ونگرانىبسیارى از دوستانوهمفکران را دراینخصوص توضیحدهم:
این توضیح را از نقطهاى شروع مىکنم که اثبات و تبیین آن، شانى و فرصتى دیگر مىطلبد اما از مفروضاتمسلمانى ماست: کلام چندپاره مسیحى، "الهیات بشرى" است نه "الهیات الهى."
مراد از "الهیات الهى"، الهیات وحیانى و تحریف نشده است: "خداوند"، آنچنانچه خود را تعریف و توصیف کرده است.
و "الهیات بشرى"، تصویرى بشرى (مخلوطى از خرافه و آموزههاى مکاتب فلسفى و مکاشفات غیرمنسجم وبىاعتبار یا کماعتبار شخصى و انواع ملاحظات اجتماعى نهاد کلیسا و شبه ماثوراتى از یهود و بودا و یونان و ...) درباره"خداوند" است. اینک دومین نوبتى است که ما مسلمانان، با کلام مسیحى، از نزدیک مواجه مىشویم. نخستین بار، دردهههاى نخست صدر اسلام بود که قرآن کریم، مستقیما و به صراحت، کلام مسیحى و یهودى و صابئى و الهیاتمشرکانه بتپرستان و توتمپرستان و تمثالپرستان را تخطئه فرمود. موضعگیرى کلامى پیامبراکرم(ص)، دقیقا نوعىاعتراض به تصویرسازى سایر ادیان و فرق از "خداوند" و نحوه رابطه "ملک - ملکوت" و "ماده - معنى" و "دنیا - آخرت" بود،بعلاوه ادعاى خاتمیت و جامعیت.
پس از پیامبراکرم(ص) و در دورانى که عترت معصوم(ع)، (مفسران الهیات اصیل اسلامى)، در زنجیر و تبعید وسکوت تحمیلى به سر مىبردند، ترجمه الهیات مسیحى و یونانى (و یهودى و مجوسى و ...)، اصول عقاید اموى و عباسى(نه اسلامى) را در حوزه تاثیر خود قرارداد. دورى از معصومین و صاحبان قرآن، در مواردى، باعث ایجاد التقاط و خرافهمیان برخى متکلمین مسلمان شد و مدرسههایى کلامى تحتتاثیر رویکردهاى الهیاتى غیراسلامى بوجود آمد.چیزهایى " مسئله" شد که مسئله مسلمانان نبود. مسئله دیگران بود که به حوزههاى کلامى مسلمین، تزریق مىشد وچون گوشها بدهکار معلمان حقیقى الهیات قرآنى (اهلبیت پیامبرص) و همنشینان "ثقلاکبر") نبود، بتدریج صورتمسئلهها و نیز پاسخهایى غیراسلامى به آنها (در باب جبر و اختیار، شرور و ...) با ظاهرى اسلامى، وارد ذهن و زبانمحافل مسلمان مىگشت و منشا اختلافات و انحرافات مىشد.
اینک بار دیگر، آموزههاى کلام متاخر مسیحى، که به کلى، در زیر ضربات فلاسفه اگزیستانس و پوزیتویست و...تغییر ماهیت داده است، با هیئت و ماهیت جدیدى، به سرعت ترجمه مىشود و مسئلههایى را که در سدههاى اخیر، درغرب، " مسئله" شدهاند، به همراه "پاسخهاى تلفیقى" (تلفیقى از مسیحیتبا مکاتب بشرى) وارد "گفتمان کلامى"محافل اسلامى و شیعى شدهاند.
این نخستین تجربه جدى و جدید ما در تماس با "کلام جدید مسیحى" (پس از تاثیرات عمیق "کانت" و "هیوم" و"هگل" و .. .. "ماخر" و "بولتمان" و ....) است. تصویر وسیعى در برابر ماست که هنوز در ذهن ما با ابعاد کاملا مشخصى، شکلنگرفته ولى داریم از آن مىآشامیم و بىمهابا و بدون تصور درستى از مدخل و مخرج بحث، به گرداب زدهایم. حال آنکه"کلام مسیحى"، امروزه، حتى از آنچه در صدر اسلام بود نیز، زخمهاى بیشترى برداشته و خرافاتى بر خرافات پیشینافزوده شده است. روحى ضعیف در قالب کالبدى حجیم، در برابر ماست. شاکلهاى منظم که مضمون دینى ناچیزى راحمل مىکند. اما وقتى هاضمه قوى و ذهنیت منسجمى در این سوى، در کار نباشد، حتى "ترجمه" هم به جاى گسترشافق ذهن، به تاریکى و ابهام بیشترى انجامیده و زمینههاى التقاط را فراهم مىآورد. طلاب نوخاسته که مایهامیدوارىاند، اگر عجول باشند و پیش از تنقیح عقاید کلامى خود (براساس نصوص قرآنى و روایى)، بر کرسى "تحلیل" و"آموزگارى" تکیه زنند، مایه نگرانى خواهند شد. بویژه که شهرت زودرس، مرد "علم" را عقیم مىکند. ما نباید کاریکاتورىاز "کلام جدید و منفعل مسیحى" را (که به همان اندازه کلام کلیسایى و قدمایى، بلکه بیش از آن، غیردینى است)، درمباحثات کلامى اسلام، بازسازى کنیم. بسیارى چیزها در این دو سازمان کلامى (اسلامى و مسیحى) از همان ابتدا، بایکدیگر متفاوت بلکه متناقض بوده است و نام مشترک "دینى"، نباید کسى را اغفال کند.
در کلام مسیحى، از همان ابتداء و در قرون وسطى، مفاهیم متافیزیکال، به شدت در معرض تفسیرهاىماتریالیستى قرار داشت و نمونه "انسان دینى" که ابداعات آقایان (و تبانى کلیسا با مکاتب الحادى و خرافى) بوجود آورد،اکنون پیش چشم ماست. اینک چه داعى بر تکرار آن در جهان اسلام داریم؟! نباید با سردى و تحقیر به ماثورات الهیاتىو تراث کلامى جهان اسلام نگریست. اردوى مقابل، اردوى مقابل است. مذاکره، منطقى است اما تقابل را نباید از یاد برد.این همه حساسیتهاى غلاظ و شداد که قرآن کریم راجع به کفار و مشرکین نشان مىدهد، آن همه مرزبندىهاى روشننظرى و عملى میان مؤمن و کافر، این همه حساسیت در باب مسئله بدعت و سکوت در برابر بدعتگزاران و تحریف "کلام"از مواضع الهى خود و انتساب آموزههاى بشرى به خداوند یکتبون الکتاب بایدیهمثم یقولون هذا من عندالله (2) و... همه و همه براى آن است که متکلم اسلامى، خود را مرزبان عقاید ناب اسلامى بداندو مسامحه و مصانعه نکند. باید دقیق و جدى بود.
مخالفتبدوى کلام مسیحى با عقل، در حالى که از "نقل" و منصوصات مورد وثوق و کافى نیز محروم بود، اینک بهیک سمسارى (نه اصول عقاید منقح دینى) انجامیده است زیرا هر مدرسه و نظریهاى که در جامعهشناسى دین،روانشناسى، معرفتشناسى و... از کمونیزم تا لیبرالیزم، پدید آمده، اثرى بر آن گذارده است و هر نحله، سهمى در آنیافته است.
کلام جدید مسیحى، در بعد تبیینى (Discriptive) و در بیان مفاهیمى که موضوع یا محمول قضایاى کلامى ومبادى تصورى آنها قرار مىگیرند، تحت تاثیر مکاتب بشرى است. همچنین در بعد اثباتى (Positive) که از تصدیقات وعقاید دینى مىگوید و نیز در بعد سلبى (Apologetic) ، نه معلوم است که مفاد "کان تامة" در اصول عقاید خود را از کجامىآورد و نه روشن است که تفاوت "شبهه" و "مسئله" را در چه چیز، توضیح میدهد و از کدام بنیادهاى دین و از کداممدافعه کلامى، سخن مىگوید؟!
از روزگارى که اصطلاح "تئولوژى" در جهان مسیحى، در آثار اریگن (3) در باب "معرفتخداى مسیحى" بکار رفت ودر زبان آباء کلیسا، جاى اصطلاح افلاطونى "تئولوژى" را گرفت، گرچه علىالظاهر از میتولوژى و الهیات اساطیرى فاصلهگرفت، اما باید بررسى کرد که فىالواقع، متکلمان مسیحى، چه مقدار توانستهاند از دکترین باصطلاح مؤسسان الهیاتیونانى (شاعرانى کهن چون هومر و هسیود که در باب خدایان سرودهاند)، فاصله گرفتند؟! و چه مقدار در چاه و چالهالتقاط و خرافهپردازى در غلتیدند؟!
این را مىپرسم زیرا همه مىدانیم که ترجمه آثار کلاسیک لاتین به یونان، و انتقال آموزههاى اساطیرى یهودى، ازهمان آغاز، ناخالصىهاى بسیار در عقاید مسیحى به وجود آورد. نوع منازعات کلامى درون دینى در جهان مسیحیت،دقیقا دعواى "عقلگرایى" و "نصگرایى"، نبود زیرا نه نصوص اصیل و واضح بقدر کافى در دست آباء کلیسا بود و نهعقلانیت منقح و فوق ایدئولوژیک و مهذب از مفروضات شرکآلود یونانى و ... وجود داشت که به نقد ماثورات مسیحىبپردازد. و تقابل ( Rationalism) و (Revelationism) ، یک نامگذارى صورى و یک تفسیر غیرمستند از ماجرى است.
این است که جشن ارتدوکسى (Fest of Orthodoxy) در 834 م که اوج پاسداشت اصول مسیحى است، چیزىجز بازگشتبه بتپرستى رسمى و اعتراض به شمائلشکنى نباید تلقى شود و سنتشرق یونانى کلیسا، از قرن 4میلادى تماما صرف دفاع از تجسد کلمه ا... و الوهیت مسیح شده و مناقشات مربوط به مکتب پالاما (عقلانیت زدایى ازالهیات)، بجاى احیاء دین، به فوندامنتالیزم شرکآمیز مىانجامد. ضابطه آگوستینى در استعمال نوعى عقلانیت، نیز درحکمت مدرسى، گرچه تلاشى در جهت تنقیح نسبى این الهیات بشمار آمد اما مآل روشنى نداشت.
در قطب مقابل جزمگرایى ارتدوکسى، جزمیت لوترى بوجود آمد که گرچه از جهاتى به حقیقت مسیحیت نزدیکشد و بر برخى بدعتهاى شرکآمیز ارتدوکسى و کاتولیکى فایق آمد اما چون از نقطه عزیمت نامنقح آغاز شد، بهخطاهاى دیگرى انجامید و "سکولاریزاسیون مسیحیت" را تسریع کرد. شخص لوتر، تحتتاثیر ویلیام اکامى و "راهنو"او (4) و زبان باستانى اومانیزم یونانى، در برابر حکمت مدرسى کاتولیک و نیز مفاهیم فلسفى قیام کرد و به مفهوم ایمانناب و "بشارت لطف" و ارتباط "نجات" با کتاب مقدس پرداخت و به نوعى عرفان شخصى بدون ضوابط دست و پاگیرکلامى!! ارجاع داد، اما حتى سنت لوترى، پس از او و در آغاز قرن 17، مابعدالطبیعه ارسطویى را دوباره وارد الهیاتپروتستان کرد.
عاقبتخصلت ارتدوکسى شدیدى، شبیه حکمت مدرسى کاتولیک بر "ربوبیات پروتستانى" نیز غالب شد. این جنگو گریز با "عقل"، محصول بدعتگزارىهاى مکرر، و اختلاط "وحى" با خرافات بود و اگر در قرن 18، "آیین تورع" (Pietism) ، الهیات را به حوزه تجربه آزاد شخصى، عقب راند و الهیات نظرى را "اصول جزمى" خواند و درایمانمابعدالطبیعى، بدعتى بزرگ را مضمردید، درواقع، اعتراف به بنبستبزرگ کلام مسیحى بود.
در قرن 19 که از سویى راسیونالیزم شرکآمیز، در الهیات تاثیراتى سنگینگذارد و از سوى دیگر، پوزیتویزم نیزاساسا دین را فاقد مفاد "معرفتبخش" دانست، حس فرار از "عقل و معرفت"، در کلام جدید مسیحى تقویتشد. هگل،فیشته، شلینگ، فوئرباخ، و... بسیارى از رویکردهاى متعارض یا متقارب نیز در تغییر عقاید مسیحى مشارکت ورزیدند.این تغییرات، برخى صحیح و برخى مشرکانه بود.
از نیمه قرن نوزده، دیدگاههاى "فردریش شلایرماخر"، الهیات را از "مابعدالطبیعه" و حتى از "اخلاق"، تفکیک وصرفا در احساس شخصى ارتباط با خدا متمرکز کرد و تا امروز، همواره، الهیات پروتستانى در نوسان میان "رمانتیسیزم"ماخر و " رادیکالیزم" کارل بارث، بسر مىبرد.
آنچه باید محققان جوان در حوزه کلام اسلامى را بدان توجه داد، این است که آنچه مآلا در جهان مسیحى تحتعنوان " الهیات فرا فرقهاى" (Meta - Confessional) مطرح شده، به نام قیام علیه الهیات فوندامنتالیست (بنیادگرایىدگماتیک)، در واقع، به غربال کلیه الهیات قدمایى از فرقههاى مختلف پرداخته تا با نوعى مصالحه، کلىگویىهاى بىثمرو سمبلیک را جایگزین کلام و عقاید مسیحى کند. به عبارت دیگر، تعالیم کلیسایى (5) که قرار بود به جاى حکمت اولاىارسطویى و مابعدالطبیعه فلسفى او (6) بنشیند، در برابر هجوم الهیات طبیعى و بشرى (Natural Theology) و براىدفاع از خرافاتى چون تثلیث، تجسد، تصلیب و عشاء ربانى و...، ابتداء از "الهیات ماوراء عقل" ( Super Natural) گفت وسپس در برابر فشار پوزیتویزم و ... دست از مدعیات اصلى باصطلاح الهیات خود کشید و لب الهیات و اصول عقاید دینىخود را به عنوان (Dogma) (آنهم با تفسیر ضدارزشى و غیرعقلانى این عبارت در " مابعد کانت") کنار گذارد، به نحوى کهالهیاتعملى (پراکتیکال) مسیحیانرانیزبه شدتمتزلزل وآسیبپذیرنمود و رابطهدین و دنیا، بکلى قیچىشد.
کار به جایى رسید که در کلام جدید!! اساسا معضلات قول به عیساى تاریخى، متکلم جدید را وامىدارد که درعیساى اساطیرى (بخوانید عیساى واقعى!) بیش از این، معطل نشود و براى امروزى کردن عیسى، او را از جزمیتتاریخى و سنتها رها کند!! زیرا عیساى عصرى، عیساى تاویلى است. آن عیسا که خدا با او سخن گفت!! به روزگارخودش تعلق دارد. او یک معماى مقدس است و فرهنگ قدسى، یادگارى از فرهنگ باستانى است پس آموزههاىوحیانى به جهان فکرى منسوخ تعلق دارند و مبادى مسیحى، جزء توالى رستاخیزشناسى اساطیرى یهود و یا تراوشاتجهان یونانىمآب همچون مکتب غنوصىگرى (Gnosticism) شمرده خواهد شد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 30 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید