مقدمه
هر ظرفی با ریختن چیزی در آن پر می شود ، جز ظرف دانش که هر چه در آن جای می دهی وسعتش بیشتر می شود . امام علی ( ع)
این کلمه که می توان گفت در همه زبانهای دنیا از قدیمترین تاریخ تماس آدمی با واقعیتها شایع است ، سرگذشتی پرماجرا دارد . اگر فرض کنیم مواردی که این کلمه تا پیش از قرن نوردهم بکار رفته است ، مثلا صد مورد است ، در یک مورد فقط علم بمعنای خاص آن که عبارتست از انکشاف صد در صد واقعیتست منظور شده است ، بقیه موارد استعمال علم با تعریفی که امروزه برای علم در دست داریم ، سازگار نمی باشند .
یک اصل که در گذرگاه پرماجرای علم دیده می شود ، اینست که علم ارتباطی است میان ذهن انسان و جهان خارجی که مطلوبیت دارد . ولی از اوایل قرن بیستم به این طرف که علم وسیله سوء استفاده در راه هدف های سلطه گرانه استخدام شد ، آن چهره مقدس خود را از دست داد. از طرف دیگر علم در برابر آن بحرانهایی که در اصول و قوانین پیش ساخته بوجود آمده بود ، مقاومت خود را از دست داده ، رسما بوسیله پی یررسو ورشکستگی علم اعلام می شود . البته باید بدانیم که علم هرگز شکست نمی خورد ، بلکه این هدف گیری ها و حذف و انتخاب ها و تکیه عاشقلنه بر اصول پیش ساخته است که با شکست مواجه می گردد.
علم چیست ؟
امروزه در زبان پارسی و عربی کلمه (( علم )) بدو معنای متفاوت بکار برده می شود و غفلت از این دو نوع کاربرد اغلب به مغالطاتی عظیم انجامیده است :
1- معنای اصلی و نخستین علم ، دانستن در برابر ندانستن است . بهمه دانستنیها صرف نظر از نوع آنها علم می گویند و عالم کسیرا می گویند که جاهل نیست . مطابق این معنا ، اخلاق ، ریاضیات ، فقه ، دستور زبان ، مذهب ، زیست شناسی و نجوم همه علم اند . و هر کس یک یا چند رشته ارآ‹ها را بداند عالم دانسته می شود .
خداوند به این معنا عالم است ، یعنی نسبت به هیچ امری جاهل نیست و برای او مسأله مجهولی وجود ندارد . محتوای قرآن به این معنا علمی است یعنی که مجموعه ای از دانستنیهاست و هر کس آنها را بداند عالم به قرآن است . همه فقها عالمند و هر کس از خدا و صفات و افعال او آگاهی داشته باشد نیز عالم است . دیده می شود که در این معنا علم در برابر جهل قرار می گیرد . کلمه KNOWLEDGE در انگلیسی و CONNAISSANCE در فرانسه معادل این معنای علم اند .
2- کلمه علم در معنای دوم منحصرا به دانستنی هایی اطلاق می شود که بر تجربه مستقیم حسی مبتنی باشند . علم در اینجا در برابر جهل قرار نمی گیرد بلکه در برابر همه دانستنی هایی قرار می گیرد که آزمون پذیر نیستند . اخلاق ( دانش خوبی ها و بدیها ) متافیزیک ( دانش احکام و عوارض مطلق هستی ) عرفان ( تجارب درونی و شخصی ) منطق ( ابزار هدایت فکر ) ، فقه ، اصول ، بلاغت و ... همه بیرون از علم به معنای دوم آن قرار می گیرند و همه به این معنا غیر علمی اند . کلمه SCHENCE در انگلیسی و فرانسه معادل این معنای علم اند .
دیده می شود که علم در این معنا بخشی از علم به معنای اول را تشکیل می دهد و به سخن دیگر علم تجربی نوعی از انواع دانستنی های بسیاری است که در اختیار بشر می تواند قرار گیرد.
رشد علم به معنای دوم عمده از اغاز دوره رنسانس به بعد است ، در حالیکه علم به معنای مطلق آگاهی ( معنای اول ) تولدش با تولد بشریت هم آغاز است .
بلافاصله پس از شنیدن کلمه علم ما به یاد چیزی می افتیم که در ذهن است و می تواند مطابق با واقع نباشد
(( سواد )) برایمان تداعی می شود ، به یاد فلسفه و پیچیدگی هایش می افتیم که در کتابها نوشته اند و در مدارس و دانشگاه ها می آموزند . به یاد خطاها و کاستی های معلومات خود می افتیم ، به یاد علم و محتوای شگرف و دستاوردهای عظیم آن می افتیم که بافت خیلی پیچیده تئوری های علمی چیست ؟ و آیا اصولا تولد علم به خاطر واقع نمائی است ؟ به خاطر تنظیم پدیده هاست ؟ و تازه این در مورد معنای اعم علم است والا اگر به شاخه های بیشتری توأم با پیچیدگی های بیشتری پیدا خواهد کرد.
تعاریف عام و خاص علم
با بررسی کلیه تعاریفی که در مورد علم ارائه گردیده است ، روشن می شود که تعاریف علم را می توان به دو گروه متمتبز تقسیم بندی کرد، یکی تعاریف عام علم و دیگری تعاریف خاص علم .
الف : تعاریف عام علم : در زبانهای اروپائی و غربی واژه (( SCIENCE )) از لغت لاتین ((SCIENTIA )) به مفهوم "دانستن" گرفته شده است که طبق آن ( علم ، دانستن هر موضوع و دانسته ای است ) و یا ( علم عبارتست از تراکم سیستماتیک اطلاعات ) که به عبارت ساده تر می شود ( علم مجموعه ای از ذخائر آگاهی منظم و مرتب است ) .
حکمای اسلامی که ذهن را مرکز دانش های بشر می دانستند و آن را به آئینه تشبیه می کردند و بعدها این حرف توسط فراسیس بیکن هم تکرار شد می گفتند : (( العلم هو الصورته الحاصله من الشی عند العقل )) یعنی علم عبارتست از تصویر چیز در ذهن ، مثلا از کسی که هرگز او را ندیده ایم چیزی در ذهن نداریم ولی همین که او را در ذهن حاصل می شود .
البته صورتی که در ذهن ایجاد می گردد ، بر دو قسم است :
1- تصور ( REPRESNTATION یا NOTION یا IDDE یا CONCEPT ) و آن عبارتست از صورت ساده ذهن که استناد چیزی بر چیز دیگر نباشد ، ماند ماه ، ستاره ، خورشید ، انسان ، درخت و غیره .
2- تصدیق ( JUJEMENT ) که عبارتست از استناد امری بر امر دیگر خواه ایجاب باشد مانند آتش سوزنده است یا سلب باشد ماند اسب یا خر ، گوشتخوار نیست .
باید دانست که تشابه ذهن به آئینه کامل نیست و تفاوتهایی بین آنها وجود دارد ، یکی اینکه آینه صورت اشیاء را تا زمانی نشان می دهد که در مقابل صفحه آن قرار گرفته اند و دیگر آنکه فقط تصویر اجسام قابل لمس و قابل دیدن را نشان می دهد در حالیکه ذهن هم تصویری را که گرفته است در خود نگه می دارد و در مواقع لزوم آن را آشکار می سازد و می نماید و هم علاوه بر متأثر شدن از انواع محسوسات ، حالات و چگونگی درونی و ذهنی را نیز نشان می دهد .
از دیگر تعریف های عام علم آمده است : (( علم معرفتی است جمعی درباره امور کلی )) و (( علم بزرگترین کوشش مغز انسان است .))
ب ) تعاریف خاص علم : برخی گفته اند : (( علم نوعی تجزیه و تحلیل است که شخص محقق را کمک می کند تا قضیه هایی را به صورت علت و معلول بیان می نماید )) طبق این تعریف نمی توان هر نوع آگاهی را اگرچه در کمال نظم و ترتیب هم کسب شده باشد ، علم دانست مگر آنکه متکی بر حقایق و واقعیت باشد .
تعریف های زیر در شمار تعریف های خاص علم می باشند :
- علم مجموعه بزرگی از واقعیت ها و نظرهایی است که در پیوند با یکدیگر قرار دارند .
- علم شناخت منظمی است که با روشهای خاص اصولی بدست می آید .
- علم عبارتست از یک سری دانستنیهای مستدل جهت اکتشاف قوانین واقعیات .
- علم مجموعه ای از تئوری ها و احکام قطعی است .
- علم از آنچه هست گفتگو می کند نه از آنچه باید باشد .
- علم عبارتست از اطلاعات قابل آزمایش و اثبات .
- علم از محسوسات بحث می کند نه از موهومات .
- علم عبارتست از شناخت حقایق و واقعیات .
- علم عبارتست از توافق فکری و وحدت نظر ( تعریفی از اگوست کنت .)
بطوریکه ملاحظه می شود ، برخی از تعریف های علم به هر دانش نظری ، علمی ، هنری ، خبری، فلسفی ، اخلاقی و غیره اطلاق می گردد ، این دسته از تعاریف را تعریف های عام علم یا تعریف های کلی علم می نامند و بعضی دیگر از تعریف های علم ، صرفا به شناخت حقایق غیر قابل انکار ، گفته می شود که ارتباطی با معتقدات و نظرات افراد جوامع گوناگون و اشخاص مختلف و متفاوت ندارد . این گروه از تعاریف ، تعاریف خاص علم نامیده می شوند .
علم به معنای اخص روابط و قوانین پایدار و واقعیت ها ، را بیان می نماید و هدف آن شناساندن دنیایی است که انسان در آن زیست می کند ، پس کشف رابطه علت و معلول و ایجاد تئوری علم هدف است. نقش علم ایجاد قوانین و اصول کلی در زمینه چگونگی وقایع و پدیده های مربوط به موضوع مورد بحث می باشد . علم بین دانستنی ها ایجاد ارتباط می کند و جریانات ناشناخته را پیش بینی می نماید .
شناخت هر علمی مستلزم شناخت تعریف آن ، موضوع آن ، فایده آن ، غرض آن ، مرتبه آن ( در سلسله مراتب علوم ) بابها و مباحث آن و بالاخره شیوه های آموزش آن می باشد و رشد هر علم به عوامل متعدد و پیچیده ای بستگی دارد که باید آنها را شناسائی کرد .
مراتب علم
1- معمولا چنین گفته می شود که ابتدائی ترین مراتب علم انعکاس محض موضوعی است که بوسیله حواس یا دیگر دستگاههای عامل درک با آن ارتباط ذهنی برقرار می کنیم . در این مرتبه ذهن ما هیچ تفاوتی با آئینه و دیگر اجسام شفاف که می توانند نمودهای عینی را در خود منعکس نمایند ، ندارد مگر در آن موضوعات که نمود محسوس ندارند ، مانند علتی که معلولی را بوجود آورده و خود در جریان دگرگونیها از بین رفته است . ما با توجه به آن معلول می توانیم تصویری از علتش را در ذهن خود منعکس نماییم ، با اینکه در برابر ذهن ما قرار نگرفته و ما ارتباط مستقیم با آن نداریم و اینگونه تصویر در آیینه و اجسام شفاف امکان پذیر نمی باشد ، این مرتبه را مرحله ماقبل علم می دانیم .
2- موضوع منعکس در ذهن در مجرای آگاهی های ثانوی و هدف گیری و وابستگی به اصول و قوانین و وابستگی به حلقه های عرضی و طولی زنجیر اجزاء طبیعت ، در جریان آگاهی علمی قرار می گیرد . درست است که ممکن است علم و معرفت در این مرتبه درباره موضوع معلوم روشن تر از مرتبه اول و انعکاس محض ، نباشد یعنی یک عدد برگ که در ذهن ما بدون کمترین رابطه با حلقه های عرضی و طولی اجزاء طبیعت و اصول و قوانین منعکس شده است ، همان برگ است که با پیوستگی با حلقه های مزبور انعکاس یافته است ، ولی در صورت دوم نمود فیزیکی برگ با اینکه در میان مرزهایی که پایان فیزیکی برگ را نشان می دهند ، محدود می نمایند ، ولی در نظر ناظر آگاه به حلقه های مربوطه ، همان نمود فیزیکی مانند کانون نوریست که اطراف خود را تا حدودی روشن ساخته ، هم خودش قابل مشاهده است و هم صدها موجود پیرامونش را نشان می دهد . این کانون مربوط به نمود فیزیکی موضوع نیست ، بلکه حالت ذهنی ناظر آگاه است که شعاع دیدش از مرزهای محدود کننده برگ تجاوز می کند . این روشنایی ذهن عالم گاهی فراگیر همه عالم هستی است . اینست یکی از معنای آن جمله که می گویند: (( چنانچه یک کل مجموعی نمایانگر هر یک از جزء است ، همچنین یک جزء نماینده کل مجموعی می باشد :
هر قطره ای در این ره صد بحر آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد
حافظ
این بیت حافظ که می گوید :
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند عشق است و داد اول بر نقد جان توان زد
یک معنای ذوقی و شاعرانه محض نیست ، بلکه چنانکه در مبحث " نظر " خواهیم گفت : مقصود از نظری که می تواند دو جهان را (در وابستگی آرزو به مقام شامخ الهی ) کنار بگذارد ، نظر یک مغز و روان رشد یافته ایست که همه شئون و پدیده ها و روابط میان آنها را در دو جهان کف هایی سر بر کشیده از آن منظور بداند ، منظوری که اگر از هستی منها شود ، جز خیال چیز دیگری در ذهن بجای نمی گذارد .
آغاز و پایان علم خداست
(انتقادی از سخن کانت )
فروغی در بیان تفکرات کانت می گوید : کانت گفته است : " نسبت دادن آغاز علم به خدا شوخ چشمی است و اما پایان علم خداست ، حق است "
ما گفتگویی که در این مسئله با کانت می توانیم داشته باشیم ، اینست که مقصود شما از علم چیست ؟ آیا مقصود شما انعکاس محض صوری از اشیاء در ذهن انسانهاست ، شما چگونه می توانید چنین پدیده را علم بنامید در صورتیکه همه اجسام شفاف مانند آئینه قدرت انعکاس مزبور را دارند و با اینحال به آن انعکاسات علم نمی گویند . و اگر مقصود شما از علم آگاهی به واقعیت به عنوان حلقه ای از حلقه های زنجیر عالم هستی است که فقط با روشنائی روحی خاصی قابل مشاهده و معلوم می گردد ، بدون تردید چنانکه پایان این علم خداست ، آغاز آن نیز خداست زیرا تا چنان روشنائی در درون آدمی بوجود نیاید ، ذهن آدمی نمی تواند گام به فوق جهان هستی بگذارد و واقعیت را در مجموع هستی دریابد .
مراحل سه گانه علم با نظر شرایط ذهنی
1- در مراحل اولیه شناخت قطع و یقین هائی است که ذهن آدمی را پشت سر هم درباره موضوعات و مسائل اشغال می نماید . هر رویدادی که در برابر حواس ناظر نمودارمی گردد ، حقیقتی است مستقل و مجزا از همه چیز ، بطوریکه شناخت آن رویداد در همان موقعیت محدود که بوجود آمده یا نمودار گشته است ، نه تنها امکان پذیر است ، بلکه همان شناخت لازم و کافی است که رویداد را در آن موقعیت روشن خواهد ساخت . هر موضوعی که در این مرحله مطرح می شود ، با کمال سدگی خود را در اختیار حواس و ذهن می گذارد و بدون هیچگونه پیچیدگی و وابستگی به علل گذشته و رویدادها و موضوعات همزمان قابل درک و فهم می باشد . همچنین هر موضوع و رویدادی در این مرحله با همه چهره ها و ابعاد خود ، در اولین برخورد با حواس و ذهن آدمی خود را نشان می دهد . قانون مربوط به آن موضوع یا رویداد ، در خود آن است ، بطوریکه اگر شناخته شود ، قانونش هم شناخته می شود . مختصات این مرحله از شناخت ها بدین قرار است :
الف – با نظر به ملاحظات فوق ، قطع و یقین هایی که در ذهن آدمی را اشغال می نمایند مانند تأثراتی هستند که به وجود می آیند و از بین می روند ، بدون آنکه تضاد و تناقض میان آنها قابل اهمیت بوده و انسان را به خود جلب می نماید . و این یک جریان بی علت نیست ، بلکه بدان جهت قدرت تعمیم و تجرید و حذف و انتخاب در مغز آدمی کاملا به فعلیت و احساسات و حمله و گریز او در برابر جریانات علم طبیعت و همنوعان خود ، تعدیل نیافته است .
ب ) سرعت تصمیم گیری و اقدام به عمل که از نتایج قطع و یقین است ، لذا اگر تعلیمات جبری و مقررات و آداب و رسوم اجتماعی نباشد ، اقدامها و عمل های متضاد و متناقض این مرحله از عمر آدمیان ، زندگی آدمی را می توا ن مختل بسازد .
ج ) بی پروایی درباره دانستنی های گسیخته که همراه با قدرت جوانی است ، اغلب جنبه تخریبی دارد ، نه مثبت و سازندگی که احتیاج به درک قوانین و اصول زیر بنلئی و روبنائی و دگرگونیهای موقت و پایدار و قدرت تعمیم و تجرید همراه با شکیبائی های عقلانی دارد .
2- مرحله متوسط – اگر سیر آدمی از مرحله یکم با مانعی روبرو نشود و علاقه به واقع یابی به تحریکات خود ادامه دهد و محیط و جامعه مناسب پرورش ذهن بوده ، انکشاف ابعادی دیگر از واقعیات از یکطرف و روشن شدن تضاد و تناقض در برداشت از واقعیت ها از طرف دیگر موجب جریان سیلی از شک و تردیدها در ذهن آدمی می گردد. این شک و تردیدها به حسب شرایط ذهنی و عوامل خارج از ذهن ، نتایج گوناگونی را بوجود می آورد . به عنوان مثال : این شک و تردیدها برای کسانی که ضعف شخصیت در ارتباط با واقعیات دارند ، ممکن است موجب رکود و افسردگی نشاط فعالیت های ذهنی بوده باشد . در صورتیکه برای شخصیت های با ظرفیت و نیرو مند بهترین عامل افزایش کنجکاوی و دقت و پیگیری واقعیات می باشد . به هر حال مرحله دوم علم که مرحله متوسط می توان گفت ، از مسیر احتمال و شک و طن می گذرد . از یک جهت می توان گفت : این مرحله جنبه تعیین کننده سرنوشت شناخت های آدمی است . دیده شده است که گروهی از رهروان این مرحله یه جای آنکه علامت سؤال (؟) را مانند بیلی تلقی کنند ، که برای کاوش و زیر و رو کردن اندوخته های متناقض در زیر قشر ذهن ، بهترین وسیله می باشد ، علامت مزبور را عینکی دائمی تلقی نموده به چشمان خود می زنند . این نکته را هم که اهمیت فوق العاده دارد ، به خاطر بسپاریم که گروهی از ساقط شدگان در این مرحله دوم ، برای ابزار رشد شخصیت در شناخت ، از اظهار شک و تردید در شناخت واقعیات جهان هستی ، با قیافه ای فیلسوفانه وارد میدان می شوند و با گفتن امثال این جملات : (( بلی ، ما هم جهان را نشناختیم )) ، (( حقیقت شناختنی نیست ))
به مغز خود خیانت می ورزند .
3- مرحله عالی شناخت عبارتست از قرار گرفتن ذهن آدمی در عالیترین قافله معرفت که جهان هستی در مقابل دیدگانش انبساط پیدا می کند و دهشت و حیرت و نشاط کسی را دارد که از خانه های تنگ و تاریک و کوچه های باریک و سنگلاخ و پرموانع گذشته و سوار کشتی شده و اقیانوسی پهناور و بیکران در دیدگاهش قرار گرفته است . این همان مرحله عالی است که با مشاهده جمال و جلال پرفروغ عالم هستی ، ایمان اطمینان بخش و فعالی را در درون آدمی به وجود می آورد و حیات او را از تصادف و ابهام و بی هدفی نجات می دهد .
قلمرو علم
جرج سارتون می گوید : (( دو چیز از نظر افتاده و لذا در فهم علم باستانی چنانکه بوده اختلاف ایجاد کرده است :
امر نخستین مربوط است به تصور ناروائی که در باره علوم شرقی رواج دارد .
این فکر بسیار کودکانه است که انسان چنان تصور کند که علم با یونان اغاز شده است ، قبل از یونان ، هزار سال کار مصر و بین النهرین و احتمالا سرزمینهای دیگر مقدم بوده است و علم یونان بیشتر جنبه تجدید حیات داشته است تا جنبه اختراع .
امر دوم زمینه موهوماتی است که نه تنها در علم شرقی وجود داشته ، بلکه در خود علم یونان نیز چنین بوده است . پنهان کردن ریشه خاوری پیشرفت علم در یونان ، خود به اندازه کافی زشت و ناپسندیده است و بسیاری از مورخان ما پنهان نگاهداشتن روح توجه به موهومات را که در جلوگیری از آن پیشرفت فراوان داشته و ممکن بوده که آنرا یکباره نابود کند ، این اخطار را دو چندان کرده اند . ))
به بیان گفته محقق زبردستی چون سارتون گه بزرگترین تاریخ نویس علم است ، مطلب روشن می گردد و همان طور که در صفحات پیشین آمده است علم هم تاریخی چون منطق و تحقیق دارد و با آنها همزاد و به همراه بوده است و زمانیکه بشر خود را شناخت و بعد هم شورنشینی را برگزید ، راه دانستن را دنبال کرد و از آن دوران تا به حال در اندیشه یافتن پاسخ های مربوط به سؤالهای خویش بوده است تا بر علم خود بیفزاید .
از آثاری که تا چندی قبل کشف شده بود چنین دریافته و اعلام نظر کرده بودند که علم یا آگاهی ها و دانسته های انسان قدمتی ده پانزده هزار سال بیشتر ندارد لکن طبق نقل قولی که تلویزون ایران از محافل علمی جهان در برنامه علمی مورخ 9/ 12/ 1375 خود به عمل آورد ، بشر اخیرا آثاری که به دست انسانهای چهل هزار سال قبل ساخته شده اند .
به این ترتیب ملاحظه می شود که پذیرفتن اعتقاد آن دسته از غربی ها که آغاز علم را به دوران طلائی یونان که هنوز 5/2 هزاره از آن نگذشته است ، نسبت می دهند ، اندیشه ای خودبینانه و غیر علمی است .
به هر جهت آغاز علم را هر زمان بدانیم ، نمی توانیم ارزش تلاش فلسفه دوران طلائی یونان را نادیده بگیریم . ارسطو که معلم اول لقب گرفته است بیش از دیگران در تدوین قواعد و بازشناسی علم کوشید . بعد از او ، علم از دو مسیر حرکت خود را ادامه داد : یکی مسیر غربی که پس از مدت کوتاهی به قرون وسطی خورد و برای مدتی طولانی متوقف شد و دیگری مسیر شرقی که توسط متفکران ایرانی و اسلامی راه تکامل پیش گرفت و روز به روز پهنه وسیعی از جهان شرق را در بر گرفت .
نتایج تلاشهای فکری مسلمانان ازشمال آفریقا به جنوب اروپا به ویژه اندلس یا اسپانیا و از آنجا به تدریج به نقاط مختلف اروپا رخنه کرد و ذره ذره موجبات بیداری مردم آن سامان را فراهم ساخت به طوریکه جسته گریخته افرادی از آن سرزمینها که عاشق علم و تفکر بودند به شرق می آمدند و از دانشمندان اسلامی مخصوصا ایرانی کسب فیض و دانش می کردند و مراجعت این افراد هم به میهن خود مزید بر عللی شد که عاقبت پایه های کلیسای قرون وسطائی را لرزاند و رنسانس و قرون جدید را در اروپا به وجود آورده و راه گسترش و تحول علم را پس از خونریزیهای زیاد در آنجا باز کرد که همچنان با شدت و سرعت ادامه یافته و از بسیاری از کشورهای شرق پیشی گرفته است .
تعریف علم : بیان یک تعریف جامع و مانع برای علم کار آسانی نیست ، بدین جهت هر یک از صاحبنظران بر حسب آنکه از چه دریچه ای به علم نگریسته باشند ، تعریفی برای آن ارائه داده اند .
مثلا ارسطو گفته است که علم به کلیات تعلق دارد و بشر باید سعی کند که با گذشتن از دنیای ظواهر ، خود را برای مسائلی که بالاتر از تجربه هستند آماده سازد.
دائره المعارف بریتانیکا علم را چنین تعریف کرده است : (( علم عبارتست از کاوش پایان ناپذیر بشر برای بدست آوردن نظراتی که پذیرش عامه داشته باشد . ))
فرانسیس بیکن فیلسوف قرن 16 و ربع قرن 17 گفته است : (( توانائی بشر به اندازه دانش اوست )) و این همان حرفی است که فردوسی قرنها قبل از او به این شکل گفته بود : (( توانا بود هر که دانا بود )) .
تعدادی از متفکران علم را از مقوله چگونگی می دانند ، بعضی آن را در زمره انفعال هایی که در نفس ایجاد می شود ، می شمرند و گروهی دیگر آن را ناشی از تأثیر تدریجی نفس بر اشیاء خارجی می دانند و برخی آن را به معنی آگاهی ( CONNAISSANCE ) دانسته و جزء تصورات واضح به حساب می آورند و گفته اند که علم از کیفیت نفسانی و وجدانی است و هر کس همان طور که لذت و گرسنگی و تشنگی را درک می کند ، آگاهی به پدیده ها را هم درک می کند .
علم ، مقید به زمان و مکا خاصی نیست ونیز در علم ، ارزشهای اخلاقی مطرح نمی باشد یعنی مثلا نمی توانیم بگوییم که علم فیزیک ذاتا خوب یا بد است .
به هر جهت غایت نظری علم ، کامیاب ساختن کنجکاوی است و اگر هم چرائی ( علتی ) را نفهماند ، دست کم چگونگی را می فهماند و غایت علمی علم ، کمک کردن به انسان در عمل و اصلاح خویش و قادر ساختن او به دوری از مخاطرات است .
چرا در ابتدا کانون علوم و معارف مشرق بود و اکنون مغرب است ؟
علم و صنعت ذاتا وطن و محل اقامت ندارد ، بلکه با حضارت و عمران و تمدن و ثقافت و امنیت و وفور نعمت همراه است . یعنی دنبال تمدن و آبادانی و آسایش و نعمت می رود ، هر کجا روح تمدن و ثقافت و آسایش و امنیت و عدالت حرکت کرد ، علم و صنعت نیز دنبال او حرکت می کند و در مثل مانند سایه است که دنبال شخص می رود و اختصاص به موطن و ملت و کشوری ندارد ، بلکه بستگی به محل و کثرت و قلت حضارت دارد . اینکه شنیده و در کتابها خوانده اید که در روزگار قدیم ایران و یونان و مصر و اسکندریه و هندوستان مهد علم و صنعت و پرورشگاه دانش و هنر بوده است ، برای این بود که در آن روزگار ممالک شرقی مرکز تمدن و فرهنگ و حضارت و ثقافت بود و بلاد مغرب یعنی اروپا در آن روزگار چیزی از تمدن و عمران و رفاه نعمت و آسایش مدنی نداشت . باری تا مشرق آباد بود علوم و صنایع نیز در بلاد مشرق تمرکز و استقرار داشت ؛ بعد از آنکه ممالک شرق بعللی که در تواریخ مسطور است ،از حضارت و آبادانی اوّل افتاد و این میراث گرانبهای بشری به اروپا منتقل گشت ، طبعاً علوم و معارف نیز به اروپا انتقال یافت .
بشر ذاتاّ دارای فکر است و علم و صنایع نیز همه مولود فکر بشری است .
انسان دارای دو قوّه است : یکی قوّة حس و یکی قوّة حرکت ؛ سایر حیوانات نیز از یان دو قوّه بهره مندند ، اما فضیلت و امتیاز انسان بر سایر حیوانات بقوّت فکر و نفس ناطقه ملکوتی است . نفس ناطقة انسانی منبع ادارک و فکر است . فکر چیست ؟ فکر عبارتست از حرکت ذهنی اسنان از مبادی بمقاصد ، یعنی از مقدمات به نتیاج .
پس انسان ذاتاً متفکر است ، یعنی روح او پیوسته در جست و جوی نتیاج و کشف مجهولات در حرکت فکری است ؛ بعضی فلاسفه قدیم اصلاً انسان را در عوض « حیوان ناطق » که همه جا معروف و مشهور است ، به « حیوان متفکّر » تعریف کرده اند .
علوم و صنایع هر چه داریم همه محصول فکر و مولود قوّه ادراک بشری است پس می توان گفت که اصل ظهور و وجود گرفتن علوم و صنایع در بشر یک امر طبیعی غریزی است ، اما رشد و پرورش علوم و صنایع همانظور که اشاره شد منوط بدرجة ثافت و حضارت و تمدن انسانی است . چه بسا که یک علم یا یک صنعت در یمان ملّتی و مملکتی ظهور می کند اما میدان رشد و پرورش نمی یابد و همچنان خاموش و بی تحّرک و بی اثر می ماند وهمینکه از اینمحل بموضع دیگر انتقال یافت ، می بالد ورشد می کند چندانیکه عالمی را زیر سایة خود می گیرد و فیض بعموم اهل عالم می رساند . علوم و صنایع از یان جهت مانند گیاهها و درختان هستند ، گه چون بسرزمین مستعّد رسیدند بر رشد و بالش و ثمره و میوة آنها افزوده می شود .
بسیاری از علوم و صنایع که در اروپا بدرجات عالی رسیده ابتدای ظهورش در شرق و مادر کشف و اختراعش فکر شرقی بوده است ؛ اما د رموطن اصلی خود محلی برای رشد و پرورش و میوه دادن نیافته و بی ثمر افتاده است .
همینکه اروپایئان آنرا گرفته اند و قدر آنرا دانسته و در پروردن و بثمر رساندن آن نهایت کوشش نموده اند ، تا جائی که خود شرقیان با دیدةحسرت بدان نگریسته وناچار تقلیدی ناقص و اقتباسی خام از آن کرده اند .
بسیاری از اعمال و معجزات شیمیایی که امروز از خصایص اروپا و امریکا شمرده می شود ، ریشه اش همان « کیمیا » ی مشرق زمینی هاست . در علوم ریاضی نیز مسائل فراوان داریم که ابتدا از فکر شرقیان مخصوصاً ایران و هند (هند بمعنی اعّم می گویم که شامل هندوستان و پاکستان کنونی هر دو می شود ) تراوش کرد و در موطنش نه فقط رشد نگرده بلکه در اثر غلبه عوامل دینی و دولتی منکوب و سرکوب هم شده بود . اما علمی تازه و کشفی نوظهور دنیا را مبهوت و مسخّر خود ساخت .
ارزش علم و عالم اسلامی
بهوش باشیم که ما بیش از علم به علام فکر می کنیم ، علم نباید عالم را از او بستاند ، باید او را به او بدهد و او را زیبا و روشن کند .
علم دو نقش دارد یکی رساندن خود عالم به او و دیگری ستاندن او از او : علم می باید مایه کشف و بازشناسی خویشتن شود و خود را که جز اخگری از خورشید وجود حق نیست صیغل بزند . اما می باید خود های کاذب را نیز که بر روی خویشتن راستین افتاده است ، پاک کند در رابطه با ارزش علم امام علی فرموده اند علم و عمل پیوندی نزدیک دارد و کسی که دانست باید به آن عمل کند چرا که علم عمل را فرا می خواند اگر پاسخش داد می ماند و گرنه کوچ می کند .
عالم و دانشمند را با عبارات گوناگون تعریف کرده اند .
امام حسین نیز عالم را به برخی از صفات او می شناسد و. آیا عالم آن است که دچار اشتباه نشود ؟ یا هر چه می گوید درست باشد ؟
( اگر عالم هر چه بگوید نیکو و صحیح باشد هر آینه از شگفتی درباره او به شک و تردید می افتد و می گوید از نیروهای مرموزی کمک بگیرید بلکه عالم آن کس را که گویند که کارهای درست او بیشتر باشد. )
امام علی نیز عالمان را از عوامل استحکام دین و دنیا معرفی کرده اند :
استراتژی دین و دنیا به چهار چیز است :
عالمی که به علم خود عمل کند .
جاهلی که از آموختن سرباز زند .
بخشنده ای که در بخشش بخل نورزد .
فقیری که آخرت خود را به دنیا نفروشد .
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 26 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 500صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
مقدمه :
اخلاق به عنوان تنظیم کننده روابط میان انسانها، همواره از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است. در مدیریت نیز این سازوکار درونی، بدون آنکه نیاز به اهرمهای بیرونی داشته باشد، قادر است تا عملکردهای اخلاقی را در کارکنان تضمین نموده و سازمانی اخلاقی را بوجود آورد.
با اتکا به اصول اخلاقی، مدیران قادر میشوند تا تصمیم بگیرند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است، چه کسی در سازمان به راه درست میرود و چه کسی راه نادرست را میپیماید. بنابراین مدیر در انجام وظایف خود نظیر تصمیمگیری، ارزشیابی، نظارت، تشویق و تنبیه بدون وجود یک نظم اخلاقی در سازمان نمیتواند با قاطعیت عمل کند. (الوانی، 1379: 2-1)
در دهههای اول سده بیستم، سازمانها عمدتاً به فعالیتهای اقتصادی توجه داشتند. ( انتظار جامعه نیز همین بود)، اما از دهههای 1960 و 1970 به بعد انتظار جامعه از سازمانها به غیر از تولید و ارائه خدمات به رعایت اخلاقیات و مسئولیت آنها در قبال جامعه معطوف شد. امروزه تعاملات سازمانها به غیر از تعاملاتی که با کارکنان، سهامداران، رقبا، مشتریان، عرضهکنندگان مواد اولیه، اعتباردهندگان، عمدهفروشان و خردهفروشان دارند، باید پاسخگوی افکار عمومی، رسانههای ارتباط جمعی، گروهها و انجمنهای مختلف جامعه و ... نیز باشند. به عبارت دیگر تعاملات اولیه موجب ایجاد تعاملات ثانویه شده است. تعاملات ثانویه سرآغازی برای سازمان و رعایت اصول اخلاقی و مسئولیتهای اجتماعی و نهایتاً پاسخگویی به خواستههای جامعه و اربابرجوعان سازمانی فراتر از روابط اولیه است. (گیوریان، 1379: 35)
یک نکته مهم و ضروری در تبیین اخلاقیات، بستر ارزشی و اعتقادی و ایدئولوژیک جامعهای است که اخلاق در آن مطرح میشود. با توجه به این نکته مهم، اندیشمندان مختلف تعاریف و تبیینهای متفاوتی از اخلاقیات دارند. لذا باید اذعان نمود که اخلاق، بدون زمینه اعتقادی نقطه اتکائی نیست و اخلاق با عقیده پیوندی ناگسستنی دارد. (احمدی بیرجندی، 1375: 11 به نقل از معراج السعاده ملااحمد نراقی)
لذا بحث ایدئولوژی و ارزشهای حاکم بر جامعه زیربنای اساسی در پژوهشهایی این گونه است. ما در این تحقیق از منظر ارزشهای حاکم بر جامعه خود و ایدئولوژی اسلامی مینگریم و آنرا مبنای اساسی تعاریف خود قرار خواهیم داد.
بیگمان در هر سازمان و نهاد اجتماعی، مشاغل متعدد و متنوع وجود دارد. مشاغل گوناگون، همان¬گونه که از نظر جسمی دارای نیازها و آسیبهایی گوناگون¬اند، از جهت اخلاقی، روحی و روانی نیز دارای نیازها و آسیبهایی متفاوت و متنوع¬اند. (واثقی، 1384: 170)
انجام هر کاری و ایفای هر نقشی در موقعیتهای گوناگون اجتماعی و سازمانی، نیازمند به روحیه مثبت و اخلاق مناسب با همان موقعیت است. نیازها و آسیبهای اخلاقی و روانی مشاغل، آن گونه که باید، شناخته نشدهاند و از این رو، قانونمند و دارای چارچوب اجرایی نیز نیستند.
رفتار اخلاقی، مستقیم و غیر مستقیم به نفع شرکتها تمام میشود. یکی از منافع آشکار داخلی، کسب هرچه بیشتر رضایت خاطر کارکنان و ارتقاء انگیزه در آنهاست. از جنبه بیرونی، اخلاق سبب نیک نامی شرکت خواهد شد. نفع غیر مستقیم اخلاق در کاهش هزینههای ناشی از رفتار غیر اخلاقی از طریق رعایت مقررات قانونی در فعالیتهای کسب و کار است. (واثقی، 1384: 179)
لذا برای نهادینهسازی اخلاقیات در سازمان و رعایت مسئولیت¬های اجتماعی توسط تک تک افراد، توجه و توسعه اخلاقیات سازمانی بسیار لازم است. (گیوریان، 1379: 36) به همین منظور در این بررسی به دنبال تهیه معیارها و ضوابط اخلاق کار هستیم، تا با شناخت آنها و فوایدی که رعایت این ضوابط در توسعه رفتارهای بهینه سازمانی و فردی در ارتباط با کسب رضایت اربابرجوعان دارند بتوانیم راهکارهایی برای کاربردی کردن آنها در سازمان ارائه دهیم.
بیان مسأله :
اخلاق و اخلاقیات از بدو تولد بشر تا این زمان که عصر تکنولوژی و اطلاعات میباشد مطرح بوده است و مسألهای نیست که بتوان آنرا چه در زندگی اجتماعی و چه در زندگی سازمانی نادیده گرفت. اهمیت این مسأله امروزه بیشتر نیز شده است، به ویژه در خصوص سازمانها که ملزم هستند خود را علاوه بر پاسخگو بودن در قبال اعضای سازمان، اربابرجوعان و افراد ذینفع، در قبال جامعه نیز پاسخگو بدانند و به همین خاطر بحث مسئولیتهای اجتماعی و استانداردهای جهانی اصول اخلاقی - انسانی در اکثر دنیا بسیار مهم میباشد.
در هر حکومتی کلیة خدمات اداری به دست کارکنان و مستخدمین دولتی ارائه میگردد و کارکنان تنها گروهی هستند که افتخار خدمتگذاری در امور اداری را نسبت به مراجعین دستگاههای اداری کشور، به خود اختصاص دادهاند. کارکنان دولت بازوان اجرایی حکومتها در ارائهی خدمات مطلوب و شایسته به جامعه بوده و دولت بدون همکاری این گروه هرگز در نیل به اهداف خود موفق نخواهد بود. آن چه که چارچوب خدمات و محدودهی عمل کارکنان دولت را معین میسازد، قوانین و مقرراتی است که توسط قوة مقننه تصویب میگردد، هر چند پیشنهاد کنندهی آن مقررات، مراجعی در خارج از قوهی مقننه باشند. در مواردی نیز محدودهی وظایف کارکنان دولت توسط قوه مجریه و هیأت دولت معین میگردد که آن هم به تجویز قانون است. قوانین و مقرراتی که محدودهی وظایف و نحوه ارائهی خدمات اداری را معین نمودهاند، مجازات تخطی از ضوابط را نیز پیشبینی کردهاند. با همة اینها «قانون الفاظ خشک و بیروحی است که بدون وجود تعهد و یک الزام درونی» و «بدون پشتیبانی مجموعههایی از اصول اخلاقی مثبت»، «بدون پرورش منابع انسانی برخوردار از ویژگیهای کیفی و وجدان کار» و «بدون رهبری و روشهای مدیریتی ارزشمدار» قدرت بازدارندگی ندارند. زیرا «در قوانین و مقررات نمیتوان همة تصمیمها و اقدامهای مدیران و کارگزاران بخش عمومی را در نظر گرفت و برای آنها شیوه و راه و روش انجام کار ارائه داد» (الوانی، 1377: 50)
اتزیونی معتقد است که بدون مراجعه به اخلاق و گفت و گوی اخلاقی، قانون اثربخش نخواهد بود. تنها هنگامی که گفت و گوی اخلاقی در میان شهروندان بارور و شکوفا شود، میتوان انتظار داشت که قانون کارکرد داشته باشد. اتزیونی میگوید قانون همان تداوم اخلاقی در شکلی دیگر است او بر این باور است که گفت و گوهای اخلاقی زمانبر بوده و دیر نتیجه میدهد و ممکن است حتی 25 سال طول بکشد تا یک گفت¬وگوی اخلاقی تبدیل به قانون شود. او معتقد است که گفت¬وگوی اخلاقی را باید ساز و کار درونی کردن قانون بدانیم چرا که به دنبال آن و هنگام اجرای قانون دیگر نیازی به نیروی انتظامی نخواهد بود. او ساز و کار درونی کردن اخلاق را چنین شرح میدهد : «انسان هیچ گاه چیزی را درونی نمیکند مگر آنکه آن را درست بپندارد».(اتزیونی، 1380) دلیل دیگری که برای توجه به اخلاقیات و معیارهای اخلاقی در سازمانها بیان شده است این است که کردار و رفتار کارگزاران و مدیران بخش عمومی در زیر ذرهبین جامعه و همهی مردم و سیاستمداران قرار دارد. بنابراین رفتار آنان باید به گونهای باشد که درستی اعمالشان مایهی مباهات و سربلندی نظام حکومتی و موجب رضایت جامعه باشد و در این راه مدیران و کارکنان بخش عمومی نیازمند الگوها، و چارچوبهایی ارزشی و اخلاقیاند که به صورت معیارهایی به رفتارها و اعمال آنان جهت دهد.» (الوانی، 1377: 50)
اخلاق یا اخلاقیات به عنوان مجموعهای از اصول و ارزشها که درستی یا نادرستی (خوبی و بدی) رفتارها و تصمیمهای فرد یا سازمان را تعیین میکند،
در سالهای اخیر تحت عنوان «اخلاق اداری» وارد عرصه ادبیات تئوریک مدیریت شده و مورد توجه و اقبال زیاد دانشگاهیان، سیاستمداران و مدیران سازمانهای دولتی و خصوصی قرار گرفته است تا آنجا که به عنوان نوعی «نهضت اصلاح گرایانه» در سازمانهای دولتی و خصوصی قلمداد شده است.
در کنار مسایل یاد شده درباره اخلاق یکی از مباحث مهم دیگری که مورد توجه مدیران سازمانها و سیاست¬مداران جامعه قرار می¬گیرد بحث رضایت اربابرجوع از سازمانها می-باشد.
روابط بین افراد در دوران اولیه مدیریتی نوعی فاصله که منجر به خصومت و دشمنی میشود بنا نهاده شده است. و به مرور زمان بر حسب رشد بشر و پذیرفتن کرامت انسانی جنبههای انسانی در آن نفوذ میکند، بگونهای که امروز همه سازمانها و ادارات خدماتی، خدمت به مراجعین را محور فعالیت خود قرار داده¬اند. احتمالاً مطالبات مربوط به حقوق بشر و فعالیتهای اقتصادی آزاد و رقابت برای بقاء و توسعه از عوامل مهم در مشتری مداری و یا ارباب¬رجوع گرایی است.
امروزه کمتر سازمان یا اداره¬ای را می¬توان یافت که خدمت درست به خدمت گیرنده را شعار خود قرار ندهد که این مهم در آینده به یک واقعیت قطعی و وظیفه اساسی علی¬الخصوص در کشورهای جهان سوم تبدیل خواهد شد.
نهادینه کردن این مهم در گرو خدمت صادقانه و جلب اعتماد عموم از طریق جلب رضایت آنها در ارائه خدمات صادقانه است. جهت¬گیری¬های تئوری¬های سازمان و مدیریت در طول تاریخ مبین این حقیقت است که انسان و ارزشهای والای انسانی به مرور زمان به عنوان بحث غالب، مورد توجه صاحب نظران در آمده است.
لذا با در کنارهم قرار دادن دو مبحث ذکر شده یعنی اخلاق و رضایت ارباب¬رجوع می¬خواهیم به این سؤال اساسی پاسخ دهیم که آیا توسعه و نهادینه کردن اخلاقیات در کار و در رفتار کارکنان سازمان¬ها به کسب رضایت ارباب¬رجوع منجر خواهد شد؟ و رعایت اخلاقیات چه تأثیری در رضایت ارباب-رجوع دارد؟ اما قبل از آن باید به سؤالات دیگری هم پاسخ گفت که، چگونه میتوان اخلاق را در سازمانها نهادینه یا درونی نمود ؟ معیارها و شاخصها و یا به طور واضحتر مؤلفههای اخلاق کار چیست؟ و چه چیزهایی را رفتار اخلاقی در سازمان مینامیم؟
ضرورت بررسی موضوع :
مقام معظم رهبری در سالهای اخیر تأکید فراوانی بر تقویت وجدان کار در میان افراد جامعه داشتهاند و حتی یکی از پیامهای نوروزی خود را به این امر اختصاص دادهاند. از سوی دیگر مسؤولین کشور نیز به تناوب بر لزوم گسترش فرهنگ کار و تولید و شناخت عوامل خروج از کم کاری و بیعلاقگی نسبت به کار تأکید کردهاند. در پیام رئیسجمهور به اولین سمینار تکامل فرهنگ کار در سال 1375 نیز بر ضرورت بازنگری در فرهنگ کار در جامعه ایران در راستای برنامههای توسعه اقتصادی، اجتماعی کشور تأکید شده است. در قسمتی از آن پیام رئیسجمهور آمده است : «اهتمام دستگاههای فرهنگساز جامعه در زدودن سنتهای غلط و اصلاح و گسترش احترام و ارزش کار، در توجه مردم به کار و تلاش تأثیرات شایستهای خواهد داشت».
همچنین در این پیام یکی از وظایف مسؤولین و متصدیان کار در کشور فراهم آوردن زمینه مناسب برای سختکوشی، خلاقیت، ابتکار و نوآوری، احساس تعهد و مسؤولیتپذیری در جامعه عظیم کار کشور ذکر شده است. در سخنان مقام معظم رهبری در نوروز 1385 نیز به طریقی اولی بحث از ارزشها و تولید انسان کارآمد به میان آمده که همگی آنها حکایت از توجه به این امر دارد. همچنین در بررسی میزان بهرهوری در کشور که بنابر نظر اکثر کارشناسان اقتصادی بسیار پائین است. لازم است فقدان فرهنگ و اخلاق کار مناسب در جامعه به عنوان یک معضل اقتصادی، اجتماعی تلقی شود و برای شناسایی بهتر وضع موجود از نظر فرهنگ و اخلاق کار و عوامل مؤثر بر آن مطالعات و بررسیهایی چه به صورت تحقیق و چه به صورت گفتگو در میان اندیشمندان انجام گیرد.
برای تأکید بیشتر در ضرورت پرداختن به مسأله اخلاق کار و ارتباط آن با رضایت ارباب¬رجوع و کسب رضایت آنها شایسته است تا به گزارش برنامه تحول در نظام اداری سازمان مدیریت و برنامه¬ریزی کشور توجه کنیم.
سازمان مدیریت و برنامه ریزی در گزارشی طبق نظر سنجی به عمل آمده از 1024 مراجعه کننده به دستگاه¬های دولتی مستقر در شهر تهران، اصفهان و کرمانشاه نظیر بیمارستان-ها، دادگستری، شهرداری، ادارات امور اقتصادی و دارایی، راهنمایی و رانندگی، ثبت اسناد و املاک و ثبت احوال نتایج زیر را ارائه داده است:
- مراجعه کنندگان چهت انجام کار خود، به طور متوسط 5/2 بار به دستگاههای دولتی مراجعه نموده¬اند.
- 39 درصد مراجعه کنندگان جهت انجام کار خود، به بیش از یک دستگاه مراجعه نموده¬اند.
- 50 درصد مراجعه کنندگان اطلاعی از مراحل انجام کار و مدارک و مستندات مورد نیاز نداشته¬اند و از 50 درصد بقیه، 60 درصد آنان با مراجعه قبلی به دستگاه از مراحل انجام کار مطلع شده¬اند. 6/31 درصد مراجعه کنندگان از چگونگی انجام کار در دستگاه¬های دولتی اعلام نارضایتی کرده¬اند.
- مراجعه کنندگان علت تأخیر در انجام کار را مواردی از قبیل عدم انگیزش کارکنان، تراکم اربابرجوع، عدم نظارت و کنترل، نارسائی در قوانین و مقررات و عدم انطباق تعداد کارکنان با حجم کار عنوان نموده¬اند.
- 8/9 درصد از مراجعه کنندگان علاوه بر تعرفه¬های مقرر پرداخت اضافه نیز داشته¬اند.
- 1/8 درصد مراجعه کنندگان در روند انجام کار از دستگاه¬های دولتی شکایت داشته¬اند که از این تعداد 5/89 درصد اعلام داشته¬اند که شکایت آنها مورد بررسی قرار نگرفته و نتیجه¬ای از آن حاصل نگردیده است. (کلهر، 1383: 98-97)
اهمیت بررسی موضوع :
امروزه اخلاق مورد توجه محققان و سازمانها و دولتهای گوناگون است، آنان با پرداختن به موضوع اخلاق قصد تشریح آن و ارتقای شاخصهای عملکردی کارکنان و دستگاههای دولتی (کارایی) و نیز شاخصهای رضایت مشتریان و ارباب-رجوع بخش عمومی (اثربخشی) را دارند.
تمام کسانی که با ادبیات و تئوریهای مدیریت آشنا هستند، میدانند که موضوع اخلاق در رشتههای مدیریت در دانشگاههای خارج از ایران، از سابقهی طولانی برخوردار نیست. به گونهای که میتوان آن را موضوعی نو خواند و بدیهی مینماید که برای دانشگاههای ایران در مقایسه با دانشگاههای غربی نوتر است. تعداد مقالات، کتابها و پایاننامهها بسیار کم است. بنابراین تمام کسانی که در زمینه «اخلاق در مدیریت» یا «اخلاق سازمانی» نوشتهای منتشر نماید، هر یک به سهم خویش به غنای تئوریک موضوع کمک در خوری میکند.
تأثیرپذیری نگارنده از عوامل اجتماعی و مشاهدهی بسیاری از نشانههای غیراخلاقی همچون پائین بودن سطح استانداردهای رفتاری و خدمات ارائه شده توسط سازمانهای بخش عمومی ایران (به طور مثال وجود شبکههای رشوهخواری ، گسترش سوء استفادههای کلان مالی، اختلاس و رشوهخواری در ادارات و سازمانها، تبانیهای مالی در قراردادها که هر روز در روزنامهها شاهد آنها هستیم همچون اختلاس 120 میلیارد تومانی در بانک صادرات و ... ) که حکایت از فقدان یک مدیریت اخلاقی اثربخش دارد، یک واقعیت است. نگارنده متوجه تأثیر رعایت اخلاقیات سازمانی بر زندگی اجتماعی، رضایتمندی اربابرجوع و همبستگی و اعتماد اجتماعی بوده لذا تصمیم به شناسایی مؤلفههای اخلاق کار با توجه به نظام ارزشی حاکم بر جامعه گرفته تا بوسیله آن بتوان میزان اخلاقیات افراد را در سازمان سنجید و در راه بهبود آنها گام برداشت .
اهداف تحقیق:
اهداف اصلی:
1 - تبیین و تعریف و شناسایی مؤلفهها و شاخص¬های اخلاق کار در سازمان
2 - سنجش میزان اخلاق کار (شاخص¬های منتخب) دریک سازمان ورابطه آن با رضایت ارباب¬رجوع
3 - ارائه راهکارهای عملی برای افزایش رعایت اخلاق کار در سازمان
اهداف جزئی:
1 – سنجش رابطه بین سن ارباب¬رجوع و میزان رعایت اخلاق کار کارکنان
2 - سنجش رابطه بین میزان تحصیلات ارباب¬رجوع و میزان رعایت اخلاق کار کارکنان
3 - سنجش رابطه بین جنسیت ارباب¬رجوع و میزان رعایت اخلاق کار کارکنان
سؤالات تحقیق:
سؤالات اصلی:
1 – معیارها و شاخص¬ها و یا مؤلفه¬های اخلاق کار در سازمان چیست؟ چه چیزهایی را رفتار اخلاقی در سازمان می-نامیم؟
2 – آیا رعایت اخلاقیات در کار منجر به کسب رضایت ارباب¬رجوعان خواهد شد؟
3 – آیا بین اطلاعات زمینه¬ای ارباب رجوع و میزان رعایت اخلاق کار کارکنان ارتباط وجود دارد؟
سؤالات فرعی:
1 –آیا سن ارباب¬رجوع در میزان رعایت اخلاق کار کارکنان تأثیر دارد؟
2 - آیا رشته تحصیلی ارباب¬رجوع در میزان رعایت اخلاق کار کارکنان تأثیر دارد؟
3 - آیا جنسیت ارباب¬رجوع در میزان رعایت اخلاق کار کارکنان تأثیر دارد؟
فرضیات تحقیق:
فرضیات اصلی:
1 – هرچه میزان در نظر گرفتن خدا از سوی کارکنان بیشتر باشد، میزان رضایت ارباب رجوع بیشتر است.
2 – هرچه میزان انضباط کاری کارکنان بیشتر باشد، میزان رضایت ارباب رجوع بیشتر است.
3 – هرچه میزان مسئولیت¬پذیری و پاسخگویی کارکنان بیشتر باشد، میزان رضایت ارباب رجوع بیشتر است.
4 – هرچه میزان رعایت انصاف وعدالت کارکنان بیشتر باشد، میزان رضایت ارباب رجوع بیشتر است.
5 – هرچه میزان رعایت ادب و احترام و خوشرویی و خوشرفتاری کارکنان بیشتر باشد، میزان رضایت اربابرجوع بیشتر است.
6 – هرچه میزان صداقت و درستی و امانتداری کارکنان بیشتر باشد، میزان رضایت اربابرجوع بیشتر است.
7 – هرچه میزان تعهد و تخصص شغلی کارکنان بیشتر باشد، میزان رضایت ارباب رجوع بیشتر است.
8 – هرچه میزان انتقادپذیری کارکنان بیشتر باشد، میزان رضایت ارباب رجوع بیشتر است.
9– هرچه میزان علاقه به کار و افزایش کارایی کارکنان بیشتر باشد، میزان رضایت ارباب رجوع بیشتر است.
10 – هرچه میزان شفافیت عملکرد کارکنان و سلامت اداری آنها بیشتر باشد، میزان رضایت ارباب رجوع بیشتر است.
فرضیات فرعی:
1 – سن ارباب¬رجوع در میزان رعایت اخلاق کار توسط کارکنان تأثیر دارد.
2 – رشته تحصیلی ارباب¬رجوع در میزان رعایت اخلاق کار توسط کارکنان تأثیر دارد.
3 – جنسیت ارباب¬رجوع در میزان رعایت اخلاق کار توسط کارکنان تأثیر دارد.
تعریف عملیاتی متغیرهای مستقل و وابسته:
متغیرهای مستقل: اخلاق کار
1 – در نظر گرفتن خدا: که شامل مواردی چون مد نظر قرار دادن رضای خداوند به هنگام انجام کار و ارائه خدمت به ارباب رجوع، رعایت شعائر اسلامی ( پوشش، رفتار، گفتار و ...) و همچنین داشتن روحیه مذهبی و نشاط معنوی و انتقال آن به اربابرجوع میباشد.
2 – انظباط کاری: این مؤلفه دو مورد مهم را می¬تواند شامل شود که عبارت از برخورداری کارکنان از آراستگی ظاهری، یعنی به عبارتی ژولیده – پولیده نبودن، و همچنین به موقع انجام شدن کارها توسط کارکنان می¬باشد.
3 – مسئولیت¬پذیری و پاسخگویی: پیگیری و تلاش کارکنان در جهت اهداف سازمان که همان ارائه خدمات مناسب به ارباب-رجوع می¬باشد و پاسخگویی به سؤالات اربا¬ب¬رجوع و نیز احساس مسئولیت در قبال اشتباهاتی که در انجام کار ارباب¬رجوع انجام می¬دهند و جبران آن¬ها از موارد مهمی است که در این مؤلفه باید مد نظر قرار داد.
4 – رعایت انصاف و عدالت: حاکم بودن ضابطه در انجام کار ارباب¬رجوع و عدم وجود تبعیض و رعایت حق تقدم مراجعه در ارائه خدمت به ارباب¬رجوع و همچنین احترام به حق و حقوق ارباب¬رجوع و پایمال نکردن آن از موارد مهم در این مؤلفه است.
5 – رعایت ادب و احترام: اشاره دارد به محترم شمردن ارباب-رجوع و برخورد با تواضع و خوش¬رویی و داشتن صبر و تحمل در مقابل رفتار و گفتار ارباب¬رجوع به طوری که او در مواجهه با کارکنان سازمان احساس آرامش نماید.
6 – صداقت و درستی و امانت¬داری: عدم استفاده شخصی از وسایل سازمان و متعهد بودن به قول و قرارهای اداری در انجام کار ارباب¬رجوع و همچنین ارائه خدمات به صورت درست و صادقانه از مواردی است که در این مؤلفه باید به آن توجه شود.
7 – تعهد و تخصص : به موقع انجام دادن کار ارباب¬رجوع و پیگیری و تلاش در جهت برآورده شدن نیازها و درخواست¬های ارباب¬رجوع از موارد مهم در سنجش تعهد کارکنان می¬باشد. همچنین در سنجیدن تخصص کارکنان می¬توان دقت و صحت و مهارت در ارائه خدمات را در نظر داشت، همچنین باید اشاره کرد که توضیح اندک ارباب¬رجوع در متوجه کردن کارمند به نوع خدمتی که نیاز دارد و میزانی که وی به هنگام دریافت خدمات انتظار می¬کشد همگی از موارد مهمی است که می¬تواند تعهد و تخصص کارکنان را بسنجد.
8 – انتقادپذیری: استقبال کارکنان در پذیرش انتقادهای روا و شاید ناروا در چگونگی انجام فعالیت¬های کاری از سوی آن¬ها نشانگر میزان انتقادپذیری آن¬ها خواهد بود.
9 – علاقه به کار و افزایش کارایی: داشتن و شور و اشتیاق و انگیزه در انجام وظایف اداری از سوی کارکنان و ارائه خدمات به نحو مطلوب و در حداقل زمان مواردی است که نشان دهنده علاقه به کار و افزایش کارایی کارکنان خواهد بود.
10 – شفافیت عملکرد و سلامت اداری : عدم درخواست و دریافت رشوه و فرایندهای کاری شفاف به طوری که ارباب-رجوع به سادگی چگونگی انجام کارها را درک کند در رعایت این مؤلفه بسیار مهم است.
متغیر وابسته: رضایت اربابرجوع
1 – دانش کارکنان (دانش فنی): منظور از دانش کارکنان قابلیت و مهارت کارکنان برای ارائه خدمات مورد نظر به اربابرجوع میباشد.
2 – رفتار مناسب: منظور رعایت اصول انسانی و احترام به افراد و ادب و نزاکت هنگام برخورد با اربابرجوع در ارائه خدمات است. خوشرویی و خوشرفتاری، رعایت ادب و احترام، صبر و تحمل در برخورد با انواع اربابرجوع و ... همگی مواردی هستند که مطمئناً موجب آرامش و آسایش خاطر اربابرجوع را فراهم میآورد و رضایت آن را از کارکنان سازمان مورد مراجعه افزایش میدهد.
3 – عوامل ظاهری: منظور توجه به زیبایی، تمیزی، آراستگی و جذابیت کلیه عوامل مادی و فیزیکی و حتی پوشش کارکنان و دکوراسیون و مبلمان محل کار است.
4– سرعت عمل: واکنش سریع در برابر خواستهها و انتظارات اربابرجوع میباشد.
5 – روانسازی فرآیندهای کاری(سهولت دستیابی به خدمات): اگر رویه سفارش یا انجام یک خدمت پیچیده باشد، اربابرجوع باید وقت و هزینه زیادی صرف کند تا آن خدمت را دریافت نماید. لذا روانسازی فرآیندهای کاری از موارد مهم در جلب رضایت اربابرجوع است.
6 – فنآوری: منظور استفاده از مناسبترین و آخرین دستاوردهای تکنولوژی میباشد.سازمانها برای جلب رضایت اربابرجوع خود نیاز دارند تا از تکنولوژیهای مختلف و به روز مرتبط با کار خود استفاده نمایند و همچنین باید این فناوریها به گونهای باشد که استفاده آنها توسط اربابرجوع برای ایجاد دقت و سرعت در انجام کارهای آنها به سهولت امکانپذیر باشد.
7 – آگاهی اربابرجوع: اشاره به میزان اطلاع اربابرجوع درباره چگونگی انجام فعالیتهای اداری و فعالیتهای منجر به ارائه خدمات دارد. همچنین چگونگی اطلاعرسانی سازمان درباره نحوه و کیفیت ارائه خدمات خود را شامل میشود.در این پژوهش آگاهی اربابرجوع به میزان اطلاع آنها از تنوع خدمات سازمان و نیز چگونگی نقش سازمان (فعال یا منفعل) در این اطلاعرسانی است.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 500 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
مقدمه
سنت الهی در همه زمان ها ، بر آن بوده که هر پیامبری را به زبان قومش مبعوث کند . لذا زبان قرآن ، همان زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یعنی زبان عربی است که مردم هم ، به همان زبان با یکدیگر سخن می گفته اند . خداوند متعال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را مفسر قرآن معرفی کرد . اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله که زبانشان عربی بود ، قرآن را می فهمیدند ، چرا که قرآن به زبان آنها نازل شده بود . اما با وجود این هم زبانی ، اختلاف نظرهای بسیاری داشتند که پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مرور ظهور پیدا کرد . گاهی نیز اصحاب به برخی معانی دست نمی یافتند و به خود پیامبر صلی الله علیه و آله که اولین مفسر بود ، رجوع می کردند و پس از او نیز به اصحاب برجسته ای چون حضرت علی علیه السلام ، ابن عباس ، ابن مسعود و . . . مراجعه می کردند به همین دلیل ، از همان زمان به پیدایش ‹‹ علم تفسیر ›› منجر شد . از این رو علم تفسیر قرآن یکی از مهم ترین علومی است که دچار تحولات گوناگون شده است . تا جایی که پس از خود تفسیر ، مفسرین به بررسی مبانی و روش های تفسیری ، مفسرین پرداخته اند ، زیرا در میان مباحث علوم قرآنی ، بحث از روش های تفسیری جایگاه خاصی به خود اختصاص داده است و پیدایش شیوه های مختلف تفسیری و به کار گیری مبانی گوناگون در تفسیر قرآن کریم ، زمینه طرح این بحث ضروری را در علوم قرآنی به وجود آورده است . با توجه به اهمیت موضوع روش های مفسران و جایگاه ویژه ای که در میان مباحث علوم قرآنی به خود اختصاص داده است ، در این رساله به تبیین روش تفسیری ‹‹ تفسیر احسن الحدیث › از مؤلف معاصر ‹‹ سید علی اکبر قریشی ›› پرداخته ایم . با مراجعه ای که به پایگاه های اطلاع رسانی و منابع مختلف شد ، در مورد این تفسیر کار جدی صورت نگرفته است . تنها در برخی از کتاب ها و مجلة حوزه به معرفی این تفسیر پرداخته شده است و به عنوان نمونه به مواردی از آن اشاره می شود :
المفسرون و حیاتهم و منهجهم محمد علی ایازی ، نگاهی به قرآن قریشی ، سیر تطور تفاسیر شیعه محمد علی ایازی ، دانشنامه قرآن بهاء الدین خرمشاهی ، آشنایی با قرآن پژوهان ایران حسن پیری . روش تحقیق در این پژوهش به شیوه کتابخانه ای است و در قم بیشترین بهره را از کتابخانه تخصصی مرکز فرهنگ و معارف قرآن بردم اما با کمال تأسف و با این همه اهمیت ، تلاش های در خور توجهی در جهت معرفی و بازشناسی این روشها به چشم نمی خورد . این تفسیر گران سنگ را به هدف تبیین مبانی ، روش و گرایش های تفسیری مفسر ، و نیز بررسی مباحث علوم قرآنی آن برگزیدیم . امید است خداوند منان ، این بنده حقیر را مورد هدایت و رحمت قرار دهد .
و الله المستعان
فصل اول :
‹‹ کلیات ››
بخش اول
1- 1- 1- زندگی نامه
سید علی اکبر ، اینجانب سید علی اکبر قریشی فرزند مرحوم سید محمد قریشی در 14 شعبان 1347 ق . در شهر بناب از شهرهای آذربایجان شرقی متولد شدم . دروس ابتدایی را در مدارس ملی آن روز خواندم و دروس حوزوی را در نزد مرحوم پدرم و مدرسة علمیة آن شهر شروع نمودم . حدود سال 1324 ش . برای تکمیل تحصیل به حوزة قم مشرف شدم و از اساتید بزرگواری امثال آیت الله بروجردی ، آیت الله سلطانی ،آیت الله مجاهدی ، آیت الله سید حسین قاضی و دیگران استفاده کردم. 1
حدود سال 1332 از قم به ارومیه منتقل شده و در آنجا اقامت کردم . یکی از پیشامدهای بسیار مفید آن بود که در ارومیه با چند نفر از روحانیون که آنها نیز از حوزة قم برگشته بودند بحث تفسیر قرآن و روایات را شروع کردیم که تقریبا بیشتر از ده سال ادامه داشت2. از سال 1342 که امام سلام الله علیه قیام خود را شروع فرمود ، ما هم به پیروی از آن رهبر بزرگ مبارزه با طاغوت را شروع کردیم . در آن مدت به دفعات از منبر محروم شدم . حتی یک دفعه یک سال تمام طول کشید . در سال 1357 به مدت یک سال به بافت کرمان تبعید شدم . ولی بعد از چند ماه تبعید شکسته شد ، به ارومیه برگشتیم . تا 21 بهمن 57 رسید که انقلاب پیروز شد و در سال 1358 برای نوشتن قانون اساسی به عنوان خبرگان قانون اساسی انتخاب شده و به تهران رفتم ، سه ماه تنظیم قانون اساسی طول کشید . در سال 1361 برای مجلس خبرگان رهبری انتخاب شدم و در سال 1369 بار دوم به عضویت مجلس خبرگان در آمدم و اکنون به صورت یک روحانی آزاد مشغول تبلیغ و هدایت و ارشاد مسلمانان و مسئول نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ارومیه می باشم و در سال 1374 در سومین نمایشگاه قرآن کریم به عنوان خادم قرآن معرفی شدم . و در زمینة وعظ و خطا به دارای بیانات گرم و سخنان ناقد و در عرصة تألیف قلم شیوا و توانایی دارم و حدود 30 اثر در زمینه علوم اسلامی ، تاریخ اسلام و قرآن پژوهی به رشته تحریر در آورده ام 1 .
1- 1- 2- اساتید
از محضر اساتید فراوانی بهره برده ام به گفته خود وی ، ایشان بحث بدیع ، از کتاب مطول و شرح لمعه در خدمت حجت الله محمد تقی زرگر و وسائل ، را نزد مرحوم آیت الله شهید صدوقی بحث بیع و خیارات ، را از مکاسب ، نزد سید محمد باقر سلطانی طباطبایی و مقداری هم از محضر مرحوم آقا سید حسین قاضی فرا گرفت که ایشان عضو هیئت منتحنه بود که از طرف مرحوم آیت الله بروجردی انتخاب شده بود و در مدرسة فیضیه ، از طلاب امتحان می گرفتند قرار گرفت و مدتی نیز درس خارج مرحوم آیت الله بروجردی ، رفتم که اواخر عمر ایشان شرکت کرد .
1- 1- 3- آثار قرآن پژوهی قریشی
آثار قرآن پژوهی قریشی عبارتند از : تفسیر احسن الحدیث ، قاموس قرآن و نگاهی به قرآن که اکنون به توضیح هر یک از این آثار می پردازیم :
1 . تفسیر احسن الحدیث
کتابی است ساده و روان با جهت گیری هدایتی و تربیتی که مخاطب آن توده مردم می باشد و نگارش آن در سطح قرار گرفته تا قرآن در سطح عموم مردم مورد فهم قرار گیرد و مردم با آگاهی از تعالیم انسان ساز قرآن به سوی عمل گام پیش نهند این تفسیر کل قرآن را به ترتیب از سوره حمد تا ناس را در بر دارد . 2
2 . قاموس قرآن
این کتاب به شرح واژه ها و لغات قرآن کریم پرداخته و در نوع خود از بهترین آثار در لغت پژوهی الفاظ قرآن است . مؤلف آن را در سال 1349 ش شروع و در سال 1354 به اتمام رسانده است .
قاموس قرآن در واقع دایره المعارفی است برای قرآن مجید که تمام کلمات قرآن را به ترتیب الفباء توضیح داده و به اقوال لغت شناسان و روایات معصومین (ع) توجه نموده و بیش از ده بار به چاپ رسیده است . قرآن کریم با حذف مکررات و مشتقات حدود 1860
کلمه است ، در این کتاب هم کلمات فوق یکی یکی بررسی شده ، آیات آنها و مقداری از روایات و اقوال دانشمندان در تفسیر آیات بیان شده است . مثلا شما اگر کلمه وحی را در نظر بگیرید خواهید دید که دربارة ‹‹ وحی ›› چند صفحه سخن گفته : وحی انبیاء ، وحی برای بشر ، وحی موجودات زند و وحی موجودات مادی . . . ذکر شده است . و تألیف این کتاب حدود 5 سال طول کشیده است . 1
3- نگاهی به قرآن
مؤلف در این کتاب به بررسی پاره ای از مباحث علوم قرآنی پرداخته و در آن اطلاعات سودمندی دربارة قرآن شناسی ارائه داده است و در این کتاب از قبیل واژه قرآن به چه معناست ؟ قرآن چند آیه دارد ؟ سوره های مکی و مدنی قرآن کدامند ؟ در این کتاب 7 موضوع از موضوعات قرآنی نظیر وحی در قرآن ، تثلیث در قرآن ، محکمات و متشابهات سحر و معجزه ، خلقت در شش روز ، حروف مقطعه و نظایر آن توضیح داده شده است . برخی مباحث آن جنبة کلامی دارد مثل بحث پیرامون بلاء ، مراد از امامت چیست ؟ شبهة اکل و مأکول و برخی جنبة علمی دارد مثل زنبور عسل ، هدهد ، و مورچگان و برخی جواب شبهات آیات مشکل است مثل بحث پیرامون آیه لیس بظلام للعبید لاخوف علیهم و لا هم یحزنون و برخی دیگر دربارة اعلام و کلمات و حقایق و معارف دیگر قرآنی است 2 .
1- 1- 4- معرفی دیگر آثار قریشی
1 . الاخلاق و الآداب
این کتاب عربی است . حدود هزار روایت و آیه در ضمن صد و ده فصل جمع شده است روایاتی که جنبة حکایتی و اخلاقی دارند انتخاب شده است .
2 . المعجم المفهرس لا لفاظ الصحیفه الکاملیه
استاد دربارة این کتاب گوید : روزی یکی از دوستانم ، جناب آقای محمد امین رضوی گفت : صحیفه سجادیه ، کتابی است که چندان به آن توجه نمی شود . شایسته است معجمی برای صحیفه بنویسیم ، که دسترسی به مطالب آن آسانتر باشد . ایشان مرا به نوشتن معجم، تشویق کردند.
این کتاب 5 سال طول کشید . و این کار در سه مرحله داشت : یکبار از اول تا به آخر نوشته شد و بعد تنظیم شد در نوبت سوم ، در دفتر مخصوصی و به ترتیب خاص ، پاکنویس شد.
3 . خاندان وحی در زندگانی چهارده معصوم علیه السلام
در این کتاب از هر یک از معصومین علیه السلام چهار فصل و نادر آمده است که مجموعا 196 نادره ها ، را تشکیل می دهد . در این نادره ها بیشتر ، آن حکایتی آمده است که صحیح و در منابع اولیه وجود دارد .
4 . سیری در اسلام
5 . معاد علم از نظر قرآن
6 . سیری در عالم برزخ
7 . اعلام نهج البلاغه
8 . مفردات نهج البلاغه شرح لغات نهج البلاغه
9 . شخصیت امام حسن مجتبی علیه السلام
10 . مرد مافوق انسان امام حسین علیه السلام
11 . انفاق در مهدی موعود ( عج )
بخش دوم
1- 2- 1- منابع تفسیری ‹‹ احسن الحدیث ››
معرفی منابع هر تفسیر نه تنها در شناخت روش هر مفسر دارای اهمیت است ، بلکه این منابع ، بیانگر بینش مفسر و محتوای علمی تفسیر می باشد . بیان این مسأله میزان تأثیر پذیری مفسر از مفسران قبلی را روشن و میزان وابستگی و تقلید یا استقلال مفسر از دیگر مفسران را آشکار می سازد وی علاوه بر تفاسیر در این تفسیر از کتاب حدیثی ، لغت و کتاب های دیگر نیز استفاده کرده است . منابع در این تفسیر بر دو نوع است : یکی کتب تفسیری و دیگری کتب غیر تفسیری از آنجایی که کتب تفسیری از اهمیت خاصی برخوردار است لذا در آغاز مهمترین منابع تفسیری را ذکر می نماییم و در مورد کتابهای غیر تفسیری تنها به ذکر آنها اکتفا می نماییم .
1- 2- 1-1- منابع تفسیری ‹‹ تفسیر احسن الحدیث ›› از این قرار است :
1 . مجمع البیان
این کتاب بعد از تفسیر تبیان شیخ طوسی از بزرگترین و گرانبهاترین کتب تفسیر اثنی عشری به شمار می رود . نویسنده این کتاب ابو علی فضل بن حسن ملقب به طبرسی مشهدی رضوی می باشد . قریشی در موارد متعددی به این تفسیر استناد نموده است :
الف . قریشی در بیان معنای تعداد زیادی از لغات قرآنی از گفتار طبرسی در مجمع البیان استفاده کرده است در مورد کلمه ( رد ء ا ) در آیة :
‹‹ واخی هارون هو أ فصح مِنی لساناً فارسِلهُ مَعِی رٍدءاً یصدقنی إنی اخافُ ان یکًذبون ›› قصص : 34 .
گفتار طبرسی را نقل کرده که می گوید : وقتی که گفته می شود فلانی ( ردء ) فلانی است معنایش این است که یاور پشتیبان اوست 1 .
ب . از موارد استناد قریشی به مجمع البیان می توان بعضی موارد اعراب و حرکات را نام برد که در روشن شدن معانی آیات ، نقش بسزایی دارد . در تفسیر آیة : ‹‹ ذلکم و أنَ اللهَ موهِنُ کید الکافرین ›› گفتار طبرسی را نقل می کند که می فرماید :
( ذلکم ) و ( أنَ الله ) هر دو محلای مرفوغند و تقدیر آیه چنین است : ( الامر ذلکم ) امر این است و الامر انَ الله موهن و آن امر این است که خدا سست کننده نیرنگ کافران است و در آیة ‹‹ ذلکم فذقوه و انَ للکافرین عذاب النار ›› نیز همین تقدیر است و اینکه بعضی گفته اند کلمه ذلکم ( مبتدأ ) و کلمه ( فذقوه ) خبر است صحیح نیست برای اینکه ما بعد فاء هیچ وقت خبر برای مبتدأ واقع نمی شود .
ج . قریشی تعداد زیادی از روایات را که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اهل بیت علیه السلام را از مجمع البیان نقل نموده که در توضیح معانی آیات مفید است از آن جمله در ذیل آیة أهٌم خیرُ ام فومُ تُبَع دخان : 37 . سهل بن ساعد از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمودند قوم تبع را ناسزا نگوئید چون اسلام اختیار کردند . و در معنای حفده در آیة ‹‹ و جَعَلَ لکم من ازواجکم بنین و حفده ›› نحل : 72 . روایتی از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمودند
حفده فرزندان فرزندان می باشند . 1
2 . تفسیر المیزان
المیزان فی تفسیر القرآن تألیف سید محمد حسین طباطبایی متوفی 1402 ه 1981 م .
این تفسیر شریف که تاکنون بارها به چاپ رسیده است در موارد بسیار آرای دیگر مفسران را در موضوعات مختلف مورد ارزیابی قرار داده و تعدادی را تأیید و برخی را رد نموده است و از نظر بعضی علت نامگذاری این تفسیر به ‹‹ المیزان ›› نیز همین امر بوده است 2 . این تفسیر ارزشمند حاوی امتیازات زیادی است از جمله اینکه شامل دو روش تربیتی و موضوعی قرآن می باشد و به وحدت موضوعی سود قرآن براساس هدف آن توجه داشته و برای توضیح و تشریح آیات ، آنها را به مقاطع معینی براساس سیاق واحد تقسیم نموده و معتقد است که یک وحدت کلی بر قرآن حاکم می باشد که در تمام آیات و سورش ساری و جاری است 3 .
این تفسیر یکی از مهمترین تفاسیر شیعه به شمار می آید و از مزایای آن بحث های کامل و وسیع در تفسیر برخی آیات است که مفسر بر بسیاری از کتب تفسیری و حدیثی و تاریخی و لغوی و دیگر منابع تکیه کرده و بر این نظر است که تنها راه درک مفاهیم قرآنی این است که قرآن را با خود قرآن تفسیر نماییم سپس به پیامبر و عترت و اهل بیت علیه السلام رجوع کنیم . 1
شایان ذکر است که علامه در بیان لغت و اعراب و صور بلاغی آیات به اندازه ای که به کشف مقصود منتهی گردد اکتفا نموده و برای تأیید صحت و مطالب عنوان شده مباحث عقلی و علمی و فلسفی و اجتماعی و تاریخی را در قسمت ‹‹ بیانات ›› به صورت مفصل آورده است که در واقع توضیح بیشتر و تأیید معنایی است که علامه آن را برگزیده است2 این تفسیر یکی از مهمترین منابع احسن الحدیث به شمار می آید به گونه ای متفاوت مورد استفاده مفسر بوده است .
‹‹ و یسئلونک عن الروح قل الُروحُ من امر ربی . . . ›› آیه 85 : اسراء .
علامه در مورد مفهوم این آیه توضیحاتی دارد که خلاصه چنین است . واژه روح در لغت به معنای مبدأ حیات و ضمیر مذکر و مؤنث هر دو به آن باز می گردد و شاید به دلیل جواز استعمال برای هر دو جنس، آن باشد که به طور مجازی می توان آن را برای موردی اطلاق کرد که به وسیله آنها آثار نیک و مطلوب ظاهر می شود ، در این آیه مورد نظر گروهی روح را به وحی تفسیر کرده اند ‹‹ اوحینا الیک روحا من امرنا ›› آیه 52: شوری .
و علت نامگذاری وحی و قرآن به روح این بوده که نفوس مرده را حیات می بخشد . ایشان به استناد به آیاتی که جبرئیل را آورنده قرآن معرفی نموده یا وحی را روح الامین و حامل قرآن نامیده و روح القدس را که غیر از ملائکه است به جای جبرئیل که خود از ملائکه است دانسته نتیجه گرفته اند که جبرئیل روح القدس را بر قلب پیامبر نازل می کند و این روح حامل قرآن است . به نظر علامه منظور از روح در آیة ‹‹ و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی . . . ›› . روح مطلق یا مقید نیست مصداق خاصی را مدنظر ندارد ، بلکه سئوال از حقیقت روح است که این حقیقت در همه مصادیق وجود دارد . ایشان می فرماید که کلمه من از حقیقت جنس را معنا می کند و می فهماند که روح از جنس و سنخ امر است و امر خدا همان کلمة ‹‹ کن ›› است و آن کلمه ای ایجادی است و آن فعل خاص خداست که اسباب گویند و تدریج در آن دخیل نیست و آن وجودی است بالاتر از زمان و ظرف مکان و نشئت ماده و روح به حسب وجود از سنخ امر از ملکوت است . 1 قریشی در رابطه با روح می فرماید : مراد از روح روحی است که در بدن است و در بسیاری از آیات آمده که روح جبرئیل و فرشته وحی است قل نزله روح القدس من ربک بالحق 102 نحل .
قریشی در رابطه با آیه 12 تا 14 مؤمنون ثم انشأناه خلقا آخر می فرماید که به استناد آیات قرآنی ادله مادی بودن روح را بیان می کند . بدین ترتیب که خداوند در سورة مؤمنون بعد از بیان مراتب پنج گانه خلقت انسان کلمه انشأناه بر این معنی دلالت دارد که بعد از کامل شدن بدن آن را به صورت خلقی دیگر ایجاد کردیم پس روح برخاسته از بدن است
اگرچه ماده نیست ولی مادی است . این کلمه فقط درباره انسان آمده است که با دمیدن روح مخلوق دیگری غیر از مخلوق اول می شود سپس نظر علامه را چنین بیان می کند براساس ‹‹ الامرُ الخلقُ و الامر ›› آیه 8 اعراف : 54 . امر را در مقابل خلق و قرار دادن کلمه کن را به امر در ایجاد مجردات بدون تجرد و خلق را به ایجاد مالیات با تدرج2
3 . تفسیر المنار ( تفسیر القرآن العظیم )
این تفسیر تألیف محمد رشد رضا ، متونی 1354 ه . ق . 1935 م .
این تفسیر مجموعه دروسی است که رشید رضا از استادش شیخ محمد عبده اخذ کرده در ابتدای قرآن تا آیه 53 سوره یوسف را شامل می شود . محمد عبده در این تفسیر ، روش تربیتی را ترسیم نموده مسلمانان را به کار گیری عقل و تفکر دعوت می کند ، به مسائلی چون علاج عوامل عقب ماندگی جوامع اسلامی توجه نموده و نظر مخالف نظر جمهور اهل سنت را در بر دارد و به گفته ذهبی راه معتزلی ها را در پیش گرفته اما به طور کلی به اقوال مفسران دیگر تقیدی ندارد و مبهمات قرآن را با آنچه در تورات و انجیل ذکر شده توضیح داده است .1
نظر عبده در رابطه با فرشتگان و شیاطین این است نیروهای فعال و موجود در عالم طبیعت و در جهت صلاح یا فساد حیات هستند آنها مانند انسان موجوداتی مستقل با اعضا و جوارح باشند را قبول ندارد و نظر او برخلاف نظری است که اهل ظاهر از ظواهر آیات و احادیث می فهمند به اعتقاد رشید رضا جن دیده نمی شود هر کس که ادعای رؤیت جن را بکند ناشی از خطای حس و ادراک مدعی می داند و به نظر او حدیث صحیحی هم در این خصوص نیامدن و هر کس که ادعا کند جن را دیده است ، ادعایش وهم و خیالی بیش نیست و حقیقت خارجی ندارد . رشید رضا جن دیده نمی شود و هر کس که ادعای رؤیت جن را بکند ناشی از خطای حس و ادراک مدعی می داند و به نظر او حدیث صحیحی هم در این خصوص نیامده و هر کس که ادعا کند جن را دیده است ادعایش وهم و خیالی بیش نیست و حقیقت خارجی ندارد ، رشید رضا بعد از اظهار این نظر حدیثی از ابو هریره می آورد در مورد اینکه کسی خرمای صدقه را دزدید و پیامبر خبر داد که سارق جزو شیاطین است و احادیث دیگری هم از دیگران نقل شده که دلالت بر این دارد که انسان جن را می بیند . رشید رضا بعد از نقل این احادیث می گوید حق این است که در بین همه این احادیث صحیحی وجود ندارد . 1
قریشی در رابطه با جن می فرماید که ما باید به وجود جن معتقد باشیم چرا که قرآن و رسول خدا و امامان از وجود آن خبر داده اند . او معتقد است جن به مانند انسان بر روی زمین مورد تکلیف قرار گرفته جن ما را می بیند و ما آن را نمی بینیم و جن می تواند مانند ملائکه هم می تواند به شکل انسان باشد و فرق اساسی میان آن دو فقط در دیده شدن و دیده نشدن می باشد . 2
‹‹ أَلَم تَرَ إلی الذین . . . . . مُوتُو اثُمَ أفیهُم . . . ›› 243 : بقره .
شیخ محمد عبده سعی می کند مرگ و حیات مردم را توجیه کند می گوید : ‹‹ به آنها گفت بمیرید نه اینکه واقعا آنها را بمیراند ، بلکه منظور این است که دشمن بر سر آنها مسلط کرد ، نیرو ، قوت و استقلال آنها را فرا گرفت و جمعیت آنها را پراکنده ساخت و باقیماندگان در زیر دست دشمن ، ضعیف و ناتوان گردیدند . سپس خداوند آنها را زنده کرد ، یعنی استقلال ، قوت و شوکت آنها بازگشت نمود و این یک نوع تأدیب برای آنها بود ، تا خود را پاک سازند و نتیجه اخلاق سوء خود را بدانند این است معنای مرگ و حیات امتها 3 . قریشی می گوید : منشأ این تأویل ظاهرا ترس از افکار زمان یا عدم تحلیل علمی چیزهایی از قبیل اژده ها شدن عصا ، شکافتن دریا ، نسوختن ابراهیم علیه السلام در آتش ، عاجزیم اما این ها از قدرت خدا که زمام علل و عوامل طبیعت در دست او است بعید نمی باشد ، خدا در مقابل نظامات خلقت دست بسته نیست بهتر است ظواهر اینگونه آیات را در نظر بگیریم و از افکار مردم نترسیم و آنگاه آنها را نمونه ای از رجعت و قیامت بدانیم تا مفاهیم اسلامی به ذهن های مردم مأنوستر باشد . پس ‹‹ فقال لهم الله موتو اثم احیاهم ›› ظهور این جمله در مرگ و زنده شده و لفظ موتوا حاکی از اراده خداست یعنی خدا خواست بمیرند پس مردند 4 .
4 . تفسیر کشاف
ابوالقاسم محمد بن عمر خوارزمی معروف جار الله زمخشری در سال 467 دیده به جهان گشود و در سال 538 دیده از جهان فرو بست . او در اندیشه و اعتقاد ، معتزلی بود و آشکارا آن را بر ملا می ساخت و تفسیرش را نیز بر مسلک اعتذال بنیان نهاد 1 .
تفسیر کشاف تفسیری است ارزشمند که زیبایی و جمال قرآن را جلوه گر ساخته و در روشنگری و کشف بلاغت و سحر بیان آن ، بی نظیر است زیرا مؤلف آن در زبان عربی چیره دست بوده است ، بر لغت و اشعار و نیز علوم بلاغت و بیان و نحو و اعراب تسلطی کامل داشته است ، نگاه زمخشری در دلالت آیات کریمة قرآن نگاهی است ادبی و دقیق و فهم او از معانی آیات نیز فهمی است . ژرف و عمیق که از هیچ مکتب کلامی خاص تأثیر نپذیرفته است . 2
به عنوان نمونه در تفسیر آیه : ‹‹ وجوهُ یومئذ ناضرَهُ إلی ربها ناظِرهُ ›› می گوید ‹‹ وجه›› عبارت است از جمله وجود شیء ‹‹ ناضره ›› از ریشه ‹‹ نضره ›› به معنای شادابی و درخشندگی او برخورد با نعمت ، إلی ربها ناظره یعنی تنها به خدایشان می نگرند نه به غیر او و این، به جهت تقدیم مفعول است ، چنانکه در این آیات إلی ربک یومئذ المستقر ، إلی ربک یومئذ المساق إلی الله تصیر الامور إلی الله المصیر . . . پیداست که ایشان به چیزهایی می نگرد که از شمار بیرون است و در جمعی که تمام خلق در آن گرد آمده اند، در آن روز مؤمنان نظاره گرند ، زیرا ایشان پناه یافتگانی هستند که نه ترسی بر آنان چیره است و نه اندوهی ، در نتیجه ، اختصاص یافتن نگاه آنها به سوی پروردگارشان مورد نظر می باشد و محال است که آنها بتوانند خدا را ببینند . 3
قریشی ذیل تفسیر این آیه می فرماید با در نظر گرفتن ‹‹ وجوهُ یومئذ ناضره إلی ربها ناظره ›› در مقابل وجوهُ یومئذ باسره قرار گرفته چنین می شود که وجوهی در امروز که قیامت به پا می شود زیبا و خرم است و مسرت و بشاشت درونی از چهره نمایان است و مراد به نظر کردن به خدای تعالی نظر کردن حسی با چشم سرانجام می شود نیست چون برهان قاطع قائم است بر محال بودن دیدن خدای تعالی ، بلکه مراد قلبی و دیدن قلب به وسیله حقیقت ایمان است همانطور که براهین عقلی هم همین را می گوید و اخبار رسیده از اهل بیت علیه السلام بر همین امر دلالت دارد 1 .
‹‹ فإذا فَرَغتَ فَا نَصب ›› آیه 7 : الم نشرح .
نصب بر وزن عقل : رنج داده . رنج دیدن و در این آیه فعل امر است یعنی تلاش کن و خودت را به زحمت انداز به معنی نصب کن . زمخشری می گوید : از جملة بدعتها اینکه بعضی از رافضی ها ( شیعه ) لفظ ( فا نصب ) را به کسر صاد خوانده و گفته اند یعنی علی بن ابیطالب را برای امامت نصب کن : اگر این ادعا برای رافضی صحیح باشد ، ناصبی هم می تواند آن را با کسر بخواند و گوید : معنایش آن است که : ناصبی بودن و دشمن داشتن علی بن ابیطالب را رسمی کن .
و جآءَ رَبُکَ و الملکُ صَفا صَفا
زمخشری گوید منظور از آمدن خدا ، آمدن فرمان خدا است ‹‹ والامر یومئذ لله ›› انفطار: 19 .
به عبارت دیگر منظور از آمدن خدا آن است ، که وعده های خدا چنان عملی می شود و چنان تحقق پیدا می کند که تمام حجابات و ابهامها از آنها برطرف می شود . علی هذا نسبت ‹‹ آمدن ›› به خدا مجاز عقلی است . آمدن ملائکه هم برای اجراء فرمان خداست در جای دیگر آمده است ‹‹ یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا ›› فرقان : 25 صفا صفا حال است به معنی ‹‹ مصطفین ›› زمخشری در تفسیر آن گوید :
‹‹ فیصطفون صفا بعد صفا ›› . علاوه بر تفاسیری که ذکر شد ، منابع تفسیری دیگری نیز مورد استفاده مفسر بوده است که چون در مقایسه با تفاسیر پیشین کمتر مورد استفاده قرار گرفته تنها به ذکر اسامی آنها اکتفا می شود .
1 . تفسیر البرهان : بحرانی ، سید هاشم بن سلیمان ، 1107 ه . ق .
2 . تفسیر صافی : فیض کاشانی ، مولی محسن ، 1091 ه .
3 . تفسیر کبیر ، رازی ، فخر الدین محمد بن عمر بن حسین بن حسن بن علی ، 606 ه . ق
4 . تفسیر قمی ، القمی ، علی بن ابراهیم بن هشام ، م 307 ه 919 م .
5 . تفسیر عیاش ، عیاش سمرقندی ، محمد بن مسعود بن عیاش .
6 . تفسیر خازن ، بغدادی ، علاء الدین علی بن محمد بن ابراهیم ، 725 ه .
7 . تفسیر آلاء الرحمن ، بلاغی نجفی ، محمد جواد بلاغی ، 1282 م .
8 . تفسیر الدر المنثور ، سیوطی ، جلال الدین عبد الرحمن ، 1404 ه . ق .
1- 2- 1- 2- منابع حدیثی و روایی
قریشی در تفسیر خود اضافه بر کتب تفسیری که از آن نام بردیم :
روایات بسیار دیگری از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام نقل کرده و از آنها استفاده نموده است . ما تنها به ذکر این منابع اکتفا می کنیم بدون آنکه همانند منابع تفسیری به توضیح تفصیلی آنها بپردازیم . این منابع عبارتند از :
1 . بحار الانوار : مجلسی ، محمد باقر بن محمد تقی بن مقصود علی اصفهانی ، م 1111 ه.ق .
2 . نهج البلاغه : امام علی بن ابیطالب علیه السلام .
3 . الکافی : کلینی بغدادی ، محمد بن یعقوب ، م 328 ه . ق .
4 . علل الشرایع : الصدوق ، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی ، م 381 ه . ق .
5 . عیون اخبار الرضا : الصدوق ، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی ، م 381 ه . ق .
6 . الخصال : الصدوق ، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی ، م 381 ه . ق .
7 . التوحید : الصدوق ، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی ، م 381 ه . ق .
8 . سفینه البحار : قمی ، عباس ، م 1319 ه . ق .
1- 2- 1- 3- منابع لغوی
قریشی علاوه بر تفسیر مجمع البیان از برخی از منابع لغوی نیز در تفسیر خود استفاده نموده است که عبارتند از :
1 . صحاح
2 . قاموس قرآن
3 . مفردات فی غریب القرآن
4 . النهایه
1- 2- 2- توصیف مختصری از تفسیر احسن الحدیث
تفسیر احسن الحدیث در 12 جلد به زبان فارسی تنظیم گردیده و جامع کل سوره قرآن می باشند . برخلاف بیشتر تفاسیر برای توضیح مفاهیم و معانی قرآن به تکرار حرف ها و نظریات گذشتگان روی نیاورده و با بهره جستن از دو سبک تفسیر قرآن به قرآن و قرآن با سنت نگارش این تفسیر را به انجام رسانده است اما شایسته ترین روش تفسیری را همان روش تفسیر قرآن به قرآن می داند و شیوه های دیگر را در تفسیر این کتاب وحیانی را جایز نمی شمارد . اما از آنجایی که روش مفسر در تفسیر از جایگاه ویژه ای برخوردار است در این مجال خطوط کلی روش ایشان را در تفسیر یادآور می شویم گرچه شرح روش اصلی تفسیری در بخش های آتی خواهد آمد .
1-2-3- نگاهی کلی به شیوه تفسیری احسن الحدیث
روش این تفسیر در ترتیب مباحث آن است که در آغاز آیاتی را که مطلب آن با یکدیگر مرتبط است بر می گزیند ، سپس ترجمه فارسی آن را می آورد و آنگاه کلمه هایی که نیاز به شرح و تبیین دارند ذکر می کند. و پس از این، مطالب لازم تفسیری را زیر عنوان ‹‹شرح ›› می آورد . این تفسیر همانند بسیاری از تفاسیر ، مقدمه در علوم قرآنی دارد که در حقیقت جز مبادی تفسیر و آشنایی کلی با قرآن می باشد . مانند توضیح دربارة کلمة قرآن، نزول دفعی و تدریجی و برخی دیگر از موضوعات شیوه مفسر در فهم آیات ، تفسیر قرآن به قرآن است ، تفسیر قرآن با بیان معصومان یعنی روایات اهل بیت عصمت و بهره گیری از واژگان عرب در فهم قرآن می باشد .
در تفسیر سعی شده مطالب تفاسیر دیگر تکرار نشود و اقوال و آراء دیگران که در غالب تفاسیر مطول آمده ، روی هم انباشته نشود و ذهن خواننده را از معنی مورد نظر مؤلف دور ندارد و در نقل روایات به قدر ضرورت اکتفا شده از آنچه مایه سرگردانی خواننده است پرهیز گردیده است .
فصل دوم
مبانی ، روش و گرایش های تفسیری احسن الحدیث
بخش اول : مبانی تفسیری
مبانی تفسیری به آن دسته از پیش فرضها و باورهای اعتقادی یا علمی گفته می شود که مفسر با پذیرش و مبنا قرار دادن آنها به تفسیر قرآن می پردازد . 1
برخی از صاحب نظران مبانی تفسیر را به دو دستة ، مبانی صدوری تفسیر قرآن و مبانی دلالی تفسیر قرآن تقسیم کرده اند مبانی صدوری به آن گروه از مبانی گفته می شود که صدور قرآن موجود را به تمام و مکان از ناحیه ذات اقدس حق تعالی به اثبات می رساند و مبانی دلالی ، به آن دسته از مبانی اطلاق می شود که فرآیند فهم مراد خداوند از متن را سامان می دهند . مواردی نظیر قابل فهم بودن قرآن ، زبان مفاهمه در قرآن ، اختصاصی بودن یا عمومی فهم قرآن ، استقلال دلالی قرآن ، لایه ها و سطح ها معانی در قرآن ، نسبیت و یا عده نسبیت برداشت هایی از قرآن و عصری بودن فهم قرآن از مهمترین این مباحث است . 2
2- 1- مبانی تفسیری احسن الحدیث
قبل از بررسی مبانی تفسیری قریشی ضروری به نظر می رسد دیدگاه ایشان راجع به اصطلاح ‹‹ تفسیر ›› و ‹‹ تأویل ›› و مباحث پیرامون آن روشن شود و همچنان که لازم است هر مفسری قبل از شروع به تفسیر دیدگاه خود را در مورد این دو واژه از نظر تعریف آنها حوزه عملکرد هر یک فرق بین آنها و غیره . . . روشن سازد . از این جهت در این قسمت دیدگاه مفسر احسن الحدیث مورد ارزیابی قرار گرفته است .
الف . تفسیر
1 . معنای لغوی تفسیر
تفسیر از مادة ‹‹ فسر ›› است آن کشف چیز پوشیده و پنهان می باشد . 3 و بر بیان و ایضاح دلالت می کند 4. برخی گفته اند که باب تفعیل از ‹‹ فسر ›› بر تکثیر دلالت دارد 5.
وعده ای تفسیر را مشتق از ‹‹ سفر ›› دانسته اند که کشف چیزی پوشیده و پنهان است و به اعیان اختصاص دارد 1. می توان گفت که دو واژة ‹‹ فسر ›› و ‹‹ سفر ›› از نظر لفظ و معنا به هم نزدیکند اولی برای آشکار کردن معنای معقول و سفر برای آشکار کردن اشیاء به جهت قابل رؤیت شدن آنهاست بنابراین تفسیر کشف مراد مبهم لفظ است 2 و به بیان همراه با تفصیل اطلاق می شود و برخی آن را مختص مفردات و الفاظ غریب و آنچه اختصاص به تأویل دارد دانسته اند . 3
نتیجه آنکه اصل واحد در این ماده شرح همراه با توضیح است و از نظر لغوی در مورد کلامی که نوعی اجمال یا ابهام دارد به کار می رود . قریشی به معنی لغوی تفسیر پرداخته و فرموده است ‹‹ تفسیر ›› را مشتق از ‹‹ سفر ›› دانسته و به معنای کشف و آشکار کردن چیزی که پوشیده است می باشد . 4
2 . معنای اصطلاحی تفسیر
در قرآن واژة تفسیر یک بار در آیة 33 ‹‹ الفرقان ›› به کار رفته است .
و لا یأتونکَ بمثلِ إلا جئناکَ بالحق و اَحسَنَ تفسیرا که معنای میان و تفصیل می باشد و در میان مسلمانان این واژه در مورد شرح متون دینی به ویژه آیات قرآن به کار می رود و از آن تعاریف مختلفی ارایه شده که برخی از آنها ذکر می گردد . علامه طباطبایی رحمه الله در تعریف آن می گوید:
تفسیر بیان معانی آیات قرآنی و کشف مقاصد و مدلول های آن است . 5
آیت اله خوئی رحمه الله معنای تفسیر را بیان مراد خداوند در قرآن می داند که در آن تکیه بر ظن و استحسان و چیزی که حجیت آن از طریق عقل یا شرع ثابت نشده جایز نمی باشد و این به دلیل نهی از پیروی ظن می باشد 6 .
‹‹ زرکشی ›› در تعریف تفسیر می گوید :
تفسیر علمی است که به وسیلة آن کتاب خدا بر پیامبرش نازل شده فهمیده و معانی آن بیان می شود و احکام و حکمش استخراج می گردد و از علم لغت و نحو و صرف و بیان و اصول و فقه و قرائات کمک می گیرد و به شناخت اسباب نزول و ناسخ و منسوخ احتیاج دارد . 1
از این تعاریف به دست می آید : که تفسیر توضیح مراد کلام خدا در مواردی که معنا به نوعی پنهان می باشد و یا به صورت مجمل بیان شده ، و فقط به الفاظ اختصاص ندارد . به علومی نظیر معانی ، بیان ، لغت ، صرف و نحو ، قرائات ، اسباب نزول ، ناسخ و منسوخ و . . . . احتیاج دارد .
آقای قریشی می گوید : تفسیر در واقع توضیح مراد کلام خداوند است و پرده برداری از معانی پنهان و مقاصد نهایی کلام است 2 .
3 . ضرورت تفسیر
قرآن بزرگترین معجزة تاریخ است و متناسب با نیازهای جامعه بر معاصران پیامبر به زبان خود آنها براساس حوادث و وقایع گوناگون نازل شد و ضرورت شناخت آن به این جهت است که باید راهنما و هدایت گر انسانها در امور زندگی باشد چرا که خود قرآن خویشتن را نور ، هدایت و بیانگر هر چیز می داند . تا مردم با آگاهی و تأمل و جستجو راه سعادت و تکامل را بیابند و از آن پند گیرند گرچه آیات وحی برای مردم خصوصا مردم عصر نزول قابل فهم بوده ، اما وجود اموری نمایانگر نیازمندی قرآن به تفسیر است 3 .
قریشی نیز از بیان ضرورت تفسیر قرآن غافل نبوده و در آیه :
‹‹ و انَزلنا إلیکَ الذِکرَ لتبَینِ للناس ما نٌزَلَ الیهم ›› 44 : نحل .
فرموده : قرآن به زبان مردم نازل شده و کتابی مبین و آشکار است و به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دستور داده شده تا قرآن را شرح و توضیح دهد زیرا فهمیدن ظاهر معانی غیر از تفسیر است و همچنین در ذیل آیه : ‹‹ افلایتربرون القرآن أم علی قلوب اقفالها ›› . می گوید باید در مواعظ و احکام قرآن تدبر کرد و به فهم آن نایل آمد چرا که قرآن برای عموم نازل شده و پیامبر نیز تأکید فراوانی بر علم و عمل به قرآن داشتند و به کسانی در قرآن تدبر نمی کنند مشمول ‹‹ ام علی قلوب اقفالها ›› 1 می داند . باید که قرآن را بفهمند و از آراء خود چیزی به آن نیفزایند ، بلکه باید از دانایان که در علم پیشرفت کرده اند و احاطه پیدا کرده اند بپرسند و این ضرورت تفسیر قرآن را می رساند .
4 . تفسیر به رأی
مقصود از تفسیر به رأی ، تفسیر آیات براساس استحسان ، قیاس ، مرحجات ظنی و میل درونی و براساس پیروی از هوای نفس است که در آن ، اصول عقلی و تدبر بکار نرفته است 2 .
آقای خوئی معتقد است : شاید معنای تفسیر به رأی این باشد که فرد به طور مستقل و بدون مراجعه به کلمات ائمه در موردی نظر دهد ، در حالی که معلوم است که ائمه عدل و همتای قرآن هستند و در موقع تمسک به قرآن مراجعه به آنان واجب است . بنابراین اگر انسان به عموم یا اطلاقی که در قرآن وارد شده ، بدون تحقیق و بررسی از تخصیص یا تقیید موجود در بیانات ائمه عمل کند ، البته تفسیر به رأی است .
علامه طباطبایی می نویسد : آن چیزی که در روایات تفسیر به رأی نهی شده همان استقلال در تفسیر قرآن و اعتماد مفسر بر خودش است . بدون اینکه به غیر خودش مراجعه کند و لازم این مطالب آن است که از دیگران در مورد تفسیر قرآن کمک جوید و در پایان نتیجه می گیرد که در تفسیر قرآن باید از خود قرآن تمسک جست . در جای دیگر هم می فرماید : مقصود از منع تفسیر به رأی از طریق و روش است نه منع از نتیجه کشف شده پس باید در تفسیر و فهم قرآن روش انتخاب کرد که غیر از روش معمولی برای فهم و تفسیر کلمات مردم است . 3
قریشی در تفسیر احسن الحدیث ذیل آیة : ‹‹ قل إنما حرم ربی الفواحش . . . ما لم ینزل سلطانا و إن تقولوا علی الله مالا تعلمون ›› 33 : اعراف .
تفسیر به رأی را معنا کرده اند و گفته اند که تفسیر به رأی نسبت چیزی بر خدا دادن بدون علم به آن است که از جانب خود چیزی را حلال یا حرام خوانده به خدا نسبت دهیم . از امام صادق (ع) نقل شده : از دو چیز بپرهیزید یکی اینکه با رأی خود فتوی بدهی و به آنچه نمی دانی ایمان بیاوری .
قریشی در تفسیر آیات به قرآن و روایت استناد می کند و تفسیر قرآن را جز به آنها جایز نمی داند 1 . همچنین از قول طبرسی ذکر می کند که تدبر به معنای نظر کردن در عواقب امور است و این سرانجام را همان عاقبت امور یا تأویل می داند . از این رو در اینجا به بررسی معنای تأویل و نظر مفسر دربارة آنها می پردازیم .
ب . تأویل
1 . معنای لغوی و اصطلاحی تأویل
تأویل از ریشه ‹‹ أول ›› به معنای رجوع یا بازگشت است 2. زبیدی در تاج العروس می گوید : اوله الیه تأویلا رَجَعهُ 3 ابن فارس نیز گفته اول دارای دو اصل است :
1 . ابتدای امر که واژة ‹‹ اول ›› به معنای ‹‹ ابتدا ›› از این فصل است .
2 . انتهای امر ، تأویل کلام به معنای عاقبت و سرانجام کلام 4
راغب در مفردات می گوید : تأویل برگرداندن شیء به غایتی است که از آن اراده شده است ، چه قول باشد و چه فعل 5 برخی نیز تأویل را از ‹‹ أول ›› به معنای بازگشت می دانند و از ریشه ‹‹ ایاله ›› به معنای سیاست 6.
با توجه به آنکه هر اصطلاحی در حوزة خود معتبر است تا مفاهیم با یکدیگر خلط نگردد می توان گفت : تأویل نزد قدما به معنای تفسیر ، باطنی است و مقصود از آنها معنای
باطنی معنای رمزی و اشاره ای که باید از طریق سیر و سلوک ، ریاضت نفس و کشف و شهود به دست آید و اصطلاح کلامی و اصولی لفظ بر معنای مرجوح می باشد 1.
استاد قریشی نظر خویش را راجع به تأویل گفته است : تأویل از ریشه ‹‹ أول ›› یعنی رجوع و آل الیه ای رجع برگشتن و برگشت دادن ، تأویل قرآن یعنی واقع شدن خبرهای آن در خارج است . 2
2 . کاربرد و معانی تأویل در آیات قرآن
واژه تأویل در مجموع 17 بار در قرآن به کار رفته و به سه معنی آمده است :
1 . تأویل متشابه :
سخن خدا در آیه 7 آل عمران مصداق متشابه قولی و در آیات 78 و 82 سورة کهف مصداق متشابه فعلی است .
2 . تعبیر رُویا :
تأویل در آیات 6 ، 21 ، 36 ، 37 ، 44 ، 45 ، 100 ، 101 سوره یوسف به این معناست .
3 . فرجام و عاقبت کار :
آنچه در نهایت امر به آن منتهی می شود تأویل در آیه 35 اسراء به این معنا آمده است .
3 . تفاوت تفسیر و تأویل
دیدگاه های متفاوتی دربارة تفسیر و تأویل بیان شده است :
1 . ترادف :
در نظر غالب متقدمان مانند ابن جریر طبری تأویل با تفسیر مترادف است و تفاوتی میان این دو نیست . 3 سیوطی نیز از ابو عبیده نقل کرده که تفسیر و تأویل به یک معنا و همان هستند . 4
2 . تباین :
در نظر گروهی از متقدمان و متأخران بین تفسیر و تأویل تفاوت وجود دارد و هر یک
مربوط به حوزه ای خاص است . ابوالفتح رازی معتقد است : تفسیر مربوط به کشف معانی آیات محکم است و تأویل مربوط به بیان معانی آیات متشابه 1 علامه طباطبایی هم می فرماید : تأویل قرآن حقیقت واقعی است که مستند تمام بیانات قرآنی اعم از حکم ، موعظه ، یا حکمت است و تأویل قرآن مربوط به امور خارجی و عینی است نه از سنخ الفاظ از این جهت تأویل اختصاصی به آیات متشابه ندارد ، بلکه تمامی آیات را فرا می گیرد برخلاف تفسیر که مربوط به معانی مراد الفاظ است . 2
3 . عام و خاص
گروهی معتقدند که بین تفسیر و تأویل رابطه عام و خاص مطلق هستند به این معنا که تفسیر را عام و تأویل را خاص می دانستند . راغب اصفهانی می گوید : تفسیر اعم از تأویل است که مربوط به الفاظ و معانی است ولی تأویل اختصاص به معانی دارد همچنان که تفسیر مربوط به کتب الهیه و غیر الهیه است ولی تأویل مربوط به کتب الهیه است3 .
4 . خاص و عام
برخی تأویل را عام و تفسیر را خاص دانسته اند نزد اکثر متأخرین تفسیر غیر از تأویل است تأویل درباره آیات هم به معنای رفع ابهام و هم دفع شبهه در حالی که تفسیر را اختصاص به رفع ابهام از کلام و برداشتن اجمال در الفاظ و معانی دارد . 4
تفاوت تفسیر و تأویل از نظر استاد قریشی
ایشان در این زمینه اظهار داشته که تأویل به معنی مفهوم قرآن باز می گردد ، رجوع به مآخذ یا نتیجة آن ، و تأویل در قرآن جز به این دو معنا نیامده است ، از منظر وی تأویل اختصاص به معنی دارد و تفسیر شامل لفظ و معنی می گردد ، بنابراین ایشان تفسیر را عام تراز تأویل می داند .
2- 1- مبانی تفسیر احسن الحدیث
مقدمه
همان گونه که گذشت منظور از مبانی تفسیری ، همان باورهای اعتقادی و علمی مفسر در تفسیر است که با مبنا قرار دادن آنها به تفسیر قرآن می پردازد .
در مجموع با توجه به بررسی هایی که روی این تفسیر انجام شده می توان مهمترین مبانی آن را این عناوین بر شمرد :
1 . حجیت ظواهر قرآن .
2 . بواطن قرآن .
3 . وحیانی بود و الفاظ قرآن .
با توجه به آنکه دو دسته کلی برای مبانی بیان کردیم ، می توان گفت : حجیت ظواهر قرآن و بواطن قرآن به مبانی دلالی مربوط است . و وحیانی بودن الفاظ قرآن مربوط به مبانی صدوری است که اینک به شرح هر یک می پردازیم :
2-1-1- حجیت ظواهر قرآن
مقدمه
در ارتباط با تفسیر قرآن این موضوع همواره مطرح است که آیا ظاهر قرآن برای غیر معصومین از حجیت و اعتبار برخوردار است ؟ یا اینکه برای فهم قرآن ویژه معصومین (ع) بوده و ظاهر آن برای غیر معصومین حجت نبوده و آنان باید برای فهم مراد خداوند به کلام معصومان استناد نمایند ؟ به عبارت دیگر آیا اگر فرد آگاه به زبان عربی فصیح با تأمل و غور در آیات مطالبی را از ظواهر آیات دریابد ، دریافت او اعتبار دارد ؟
2-1-1-1- دیدگاهها و موضع گیری ها در برابر حجیت ظواهر قرآن
عده ای ظواهر قرآن را حجت می دانند و برای این اعتقاد خویش دلایلی ذکر کرده اند که به اختصار می آید :
1 . هدف از فرو فرستادن قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و آله این بوده که مردم معانی آن را بفهمند و در آیاتش تدبر کنند تا اعمال خویش را براساس اوامر و نواحی آن انجام دهند پس خداوند برای فهماندن مقاصد خویش روش خاصی اختراع ننموده ، بلکه با همان شیوة متداول با مردم سخن گفته ، پس ظاهر قرآن معتبر است و آیاتی که خداوند متعال در آن مردم را تدبر و تفکر دربارة قرآن دعوت می نماید نیز مؤید این مطلب است .
2 . اگر اعراب معانی قرآن را درک نمی کردند به مبارزه طلبی با آن دعوت نمی شوند .
3 . حدیث ثقلین گویای این مطالب است که رهایی انسانها از گمراهی در گرو تمسک به قرآن و اهل بیت (ع) است ، که اگر ظاهر قرآن حجت نبود و در تمام موارد نیاز به توضیح داشت به عنوان پیشوا و رهنمای مردم برای رسیدن به سعادت معرفی نمی شد .
4 . بسیاری از احادیث وارده از معصومان علیه السلام بیانگر این مسئله هستند که اگر روایتی با قرآن مخالف بود ، باید به دیوار زده شود و یا مانند زیور آلات پوشالی است و یا باطل می باشد ، لازمه چنین امری ، حجیت ظواهر قرآن است ، زیرا در غیر این صورت برای مردم امکان تشخیص معارض بودن روایت ، با قرآن وجود نداشت چرا که تشخیص موارد متضاد با قرآن به عهدة مردم گذاشته شده است .
5 . مورد دیگری که می توان از طریق آن به حجیت ظواهر قرآن پی برد این است که
معصومان با استناد به ظاهر قرآن در موارد متعددی به استدلال پرداخته اند از جمله روایت معروفی که از امام صادق در ارتباط با مسح سر در وضو ذکر شده و آن حضرت مکان «باء» در « بروسکم » را به معنی بعضی دانسته اند .
اما گروهی مخالف حجیت ظواهر قرآنند و دلایل خویش را چنین ذکر می کنند :
1 . تحلیل قرآن براساس ظاهرش از مصادیق تفسیر به رأس است و در روایات متعددی از طریق اهل س
آموزش و پرورش یکی از سازمان های خدماتی می باشد که سال های سال است که به تربیت و تعلیم کودکان، جوانان و نوجوانان این مرز و بوم می پردازد، سازمانی که کلیه قدرت و دانش خود را از نیروی انسانی شاغل به کار در آن تامین می نماید. امروزه در سازمان های مختلف و شرکت های مختلف بحث نیروی انسانی و قدرت و ارزشی که نیروی انسانی می تواند فراهم آورد یکی از مباحث داغ مدیریت می باشد. چنانکه شاخه ای از علم مدیریت نیز تحت عنوان مدیریت منابع انسانی در حوزه علم مدیریت ایجاد شده و هدف آن نیز پی بردن به زوایای مختلف منابع انسانی (سرمایه های انسانی) هر سازمان و توانایی و شیوه های ارتقاء و افزایش بهره وری منابع انسانی است.
منابع انسانی در هر سازمان همانند و شاید بتوان گفت بیشتر از منابع مادی و سرمایه ای سازمان دارای ارزش و اهمیت می باشد. چرا که هر سازمانی در صورت عدم وجود نیروی انسانی متخصص و کارآمد با وجود منابع مادی مختلف و مدرن و نیز بهره گیری از تکنولوژی های روز دنیا نمی تواند مسیر رشد و ترقی را طی کرده و به حیات خود ادامه دهد.
حال با این توصیف از منابع انسانی و مشخص نمودن جایگاه و اهمیت بسزای آن ها در سازمان های مختلف نگاهی هم به آموزش و پرورش به عنوان یکی از سازمان های خدماتی و دارای نقش مهم در جامعه میاندازیم.
آموزش و پرورش سازمانی است که قسمت اعظم دارایی های آن منابع انسانی می باشد، منابع انسانی آموزش و پرورش کسی نیست جز معلمینی که در مدارس و کلاس های درس به تربیت و تعلیم دانش آموزان و در نهایت بچه های این مرز و بوم مشغول هستند. افرادی توانا، کاردان و متخصص در حوزه های مختلف دانش اعم از علوم پایه و علوم انسانی و رشته های مهارتی و فنی و همچنین آشنا به مسائل مختلف روانی دانش آموزان در سنین و دوره های مختلف تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه که اکثریت آن ها افرادی توانا و دارای دانش و تخصص بوده چرا که از محافل دانشگاهی فارغ التحصیل شده و هر کدام در زمینه رشته خود دارای تخصص کافی و صلاحیت لازم برای حضور در آموزش و پرورش می باشند. به عبارت بهتر می توان گفت : سازمان آموزش و پرورش، سازمانی است سرشار از منابع انسانی.
مدیریت مشارکتی نیز به عنوان شاخه ای جدید از مدیریت به دنبال سهیم کردن منابع انسانی به دلیل واقف بودن به اهمیت و تاثیر آن ها و اعتقاد به اینکه نیروی انسانی همان موتور به حرکت درآورنده و همچنین سیستم افزایش کارایی و بهره وری سازمان در برنامه ریزی، اداره و هدایت برنامه های مدیریتی و نهایتا سازمان می باشد.
یکی از سازمان ها و نهادهایی که مستعد و مهیای اجرای مدیریت مشارکتی به عنوان یک سبک یا شیوه جدید مدیریتی می باشد سازمان آموزش و پرورش است زیرا همانگونه که گفتیم مدیریت مشارکتی به دنبال افزایش مشارکت نیروی انسانی در فرآیندهای مدیریتی و اداره سازمان می باشد و در صدد افزایش ورود عقاید و دیدگاه های نیروی انسانی در برنامه ریزی ها و فعالیت های سازمان به دلیل اینکه خود نیروی انسانی عاملان برنامههای سازمان و اجرا کنندگان آن ها می باشند، بوده و در صورت همنوا بودن و داشتن مشارکت در تصمیم گیری ها خودبه خود اجرایی نمودن و به عمل درآوردن تصمیمات، برنامه ها و فعالیت های سازمان آسان شده و درجه مقاومت ها کاهش می یابد.
سازمان آموزش و پرورش یکی از سازمان های دارای بیشترین نیروی انسانی بوده که اجرا کننده برنامه ها، تصمیم گیری ها و فعالیت های این سازمان می باشند. حال ضرورت و اهمیت به کارگیری مدیریت مشارکتی و ترغیب و به مشارکت طلبیدن کارکنان آموزش و پرورش یا همان معلمان در مدارس و کلاس های درس بر همگی روشن می شود. از سویی با توجه به گستردگی آموزش و پرورش از نظر نیروی انسانی و همچنین گستردگی جغرافیایی که این دو خود باعث ایجاد تنوع فرهنگی گردیده و از سوی دیگر وجود یک ساختار و سیستم متمرکز آموزشی در کشور خود گواهی بر اجرای مدیریت مشارکتی در آموزش و پرورش می باشد و ضرورت مشارکت در تصمیم گیری ها و برنامه ریزی های آموزشی را بر هر کسی عیان می دارد چرا که گستردگی جغرافیایی و تفاوتهای فرهنگی موجود در کشور نیازمند برنامه ریزی ها و تصمیم گیری های متفاوتی می باشد که این هم خود با مشارکت معلمین در نقاط مختلف کشور و در سازمان ها و ادارات مختلف آموزش و پرورش کشورمان میتواند عملی شده و معلمین با مشارکت خود بتوانند با ارائه پیشنهادها، ایده ها و راهکارهای سازنده خود موانع مختلف فراروی آموزش و پروش متمرکز را برداشته و با مشارکت خود قوانین و برنامه های متمرکز را قابل اجرا برای حوزه های مختلف جغرافیایی و فرهنگی خویش نمایند.
مشارکت معلمین در آموزش و پرورش می تواند در موارد و حوزه های زیر صورت پذیرد:
- روش های نوین یاددهی – یادگیری
- بهبود فرآیندهای فراگیری دانش آموزان
- کاهش افت تحصیلی
- گروه های آموزشی
- شیوه های ارزشیابی از برنامه های و محتوای آموزشی
- ایجاد ارتباط بیشتر برنامه های آموزشی با آینده شغلی دانش آموزان
- به کارگیری یافته های علوم تربیتی و روان شناسی در امر بهبود روش های آموزش
- محتوای کتب درسی
- بهبود فرآیندهای ارزش یابی در آموزش و پرورش
- انطباق نظام آموزشی کشور با نیازهای جامعه
- بهبود مهارت های فنی مدیریتی و انسانی
- راهکارهای حداکثر استفاده از انرژی گرمایشی در مناطق سردسیر
- راهکارهای حداکثر استفاده از انرژی سرمایشی در مناطق گرمسیر
- بهبود روش های سنجش و ارزشیابی تحصیلی
- تقویت فعالیت های مشاوره ای در مدارس
- استفاده مطلوب از اوقات فراغت دانش آموزان
- تقویت روحیه پژوهش و مطالعه و کتابخوانی در دانش آموزان
- استفاده بهتر از منابع موجود آموزشی (نیروی انسانی، فضای آموزشی، تجهیزات و ...)
- زیباسازی فضاهای آموزشی
- استفاده بهینه از فضاهای آموزشی
- ایجاد فرصت های آموزشی برابر برای کلیه افراد واجب التعلیم
- افزایش کارایی کارکنان واحدهای آموزشی و امنیت
- ارتقای سطح ایمنی و بهداشت کار مدارس و ادارات آموزش و پرورش
- ارتقای سطح توانمندی آموزش معلمان
- استاندارد سازی و ارتقای کیفیت ساعات ورزش دانش آموزان در مدارس
- نیازسنجی های آموزشی به منظور برگزاری دوره های کوتاه یا بلند مدت برای معلمان و کارکنان
- روش های بهینه جذب و انتخاب افراد شایسته در نظام تعلیم و تربیت کشور
- بهبود روش های ارزشیابی عملکرد کارکنان و مدیران
- کاهش هزینه ها در اثر استفاده بهینه از نیروی انسانی
- شناسایی رفرنس ها و منابع جدید
- بهبود کیفیت مسابقات علمی و فرهنگی، هنری، ورزشی
- پیشگیری از بیماری ها و آسیب های اجتماعی
- بهبود روابط متقابل خانواده، مدرسه، اجتماع
- استفاده بهینه از تعطیلات تابستانی جهت افزایش استعدادهای دانش آموزان در سال تحصیلی
- راهکارهایی در جهت افزایش شأن و منزلت و قداست معلمین در جامعه
- بهبود سیستم انگیزش کارکنان
- کمک در جهت بهبود معیشت و رفاه کارکنان وزارت آموزش و پرورش
- اصلاح و تغییر مقررات، آیین نامه ها و دستورالعمل ها در صورت نیاز
- افزایش مشارکت اولیا در اداره امور مدرسه
- ایجاد ارتباط بهتر آموزش و پرورش با جامعه دانشگاهی و صاحب نظران و اندیشمندان
راهنمایی اصلی در زمان تغییر
1. دلیل خوبی برای ایجاد تغییر داشته باشید، اطمینان از اینکه تغییر ضرورت دارد.
2. افراد را درگیر تغییر کنید: احتمال مقاومت در برابر تغییر از سوی افرادی که درگیر کار هستند کمتر است.
3. گزینش فردی مورد احترام برای بدست گرفتن مراحل تغییر : هر تغییر نیاز به یک رهبر دارد، برای این کار فردی را انتخاب کنید که از وجهه مثبت برخوردار باشد.
4. ایجاد گروه های مدیریتی موقت : ایجاد گروه برای برنامه ریزی، پیش بینی – رفع مشکلات – همکاری و جهت دادن کوشش ها به سوی تغییر نیاز است.
5. ارائه آموزش برای معرفی و تثبیت ارزش ها و روش های کاری جدید: افراد برای این که بدانند روش جدید شامل چه مواردی می شود و چگونه بر روش قدیم اولویت دارد، نیاز به راههایی دارند، آموزش افراد را گرد هم می آورد و به آنها اجازه می دهد تا اندیشه های خود را بیان کنند و برای مهارت های تازه ای که یاد گرفته اند تشویق شوند.
6. از کمک های خارجی استفاده کنید. تاثیر گفتار افراد خارج سازمان بیش از تاثیر پیشنهاد ارائه شده در همان زمینه از سوی کارکنان داخلی است.
7. ایجاد نمادهای تغییر : تهیه و چاپ نشریات، روزنامه، مجلات کوتاه و یا شعارهای مناسب و خلق موقعیت های مخصوص که می تواند منعکس کننده تغییر باشد را ترغیب نمایید تا بتوانند مراحل پیشرفت را جشن بگیرند.
8. شناسایی و ستایش افراد : در راستای جا انداختن تغییر، زمانی را به بازبینی و شناسایی دستاوردهای افرادی که روند آن را امکان پذیر کرده اند اختصاص دهد. (رمضانی – 30)
ویژگی های تغییر در جهت رشد سازمان
درباره ماهیت و نوع تغییر برای رشد سازمان دانشمندان نظراتی ارائه داده اند که کاملترین آنها نظر بکهارد می باشد که معتقد است تغییرات وسیع و عمیق در بالندگی سازمان دارای ویژگی های ذیل است : (ممیزاده ، 1375 ، 72)
1. تغییر برنامه ریزی شده باید شامل کل سیستم باشد تا هماهنگی لازم میان بخش های مختلف فراهم آید.
2. مدیریت عالی (راس هرم) باید از متن تغییر آگاه باشد و خود سرپرستی آن را به عهده بگیرد.
3. تغییر مورد نظر به منظور به سازی و نوسازی باید با هدف رسالت سازمان منطبق باشد.
4. تغییر عمقی در سازمانهای بزرگ و پویا، بین دو تا سه سال زمان نیاز دارد و توجه اکثر سازمانها به اهداف کوتاه مدت، خود مشکلی است بزرگ که راه حل آن تبدیل تغییر بلند مدت به چندین تغییر کوتاه مدت است.
5. نوع اقدامات افراد باید طوری باشد که فرآیند فعالیت ها خود منجر به ایجاد تغییر شود.
6. تغییر باید تأکید بر به سازی گرایش ها – نگرش ها و رفتار افراد باشد، هر چند که فرآیندها، مراحل انجام کار و روشها نیز دستخوش تغییر و تحول می شوند اما هدف اصلی اصلاح گرایش ها، نگرش ها، رفتارها و عملکرد افراد است.
7. تغییر مورد نظر در بالندگی سازمانی مبتنی بر تجربه بوده و تنها بر پایه دانش و اطلاعات صورت نمیپذیرد.
8. برای ایجاد تغییر در سازمان، «گروه ها و تیم های کاری» واحدهای اصلی به شمار می آیند.
بکهارد معتقد است که شرایط تغییر متفاوت است و تغییر با توجه به نیازهای زیر است:
1- نیاز به تغییر استراتژی سازمان :
اگر شرایط با استراتژی سازمان را با نیازهای زمان و تغییر و تحولات روز منطبق نمایند تا از این طریق بر میزان کارآیی و اثربخشی سازمان های افزوده گردد. به لحاظ اثرگذاری فعل و انفعالات سازمان بر محیط و جامعه دانش پذیری آن از محیط، در زمینه اتخاذ هر گونه تصمیمی آن هم در حد یک استراتژی یا خط مشی باید عواقب اجتماعی آن را سنجید و انطباق آن را با فرهنگ سازمان و جامعه مورد توجه قرار دارد، چرا که اتخاذ استراتژی مغایر با فرهنگ و ارزش های اجتماعی، یعنی خلاف حرکت آب شنا کردن و این بی نتیجه است.
2- نیاز به تغییر ساختار سازمان :
این نوع تغییر به ایجاد دگرگونی در ساختار رسمی سازمان مربوط می گردد که این خود می تواند مبین تغییر نوع ساختار، به عنوان مثال تغییر سازماندهی بر حسب وظایف به سازمان ماتریسی و یا بیانگر تغییر نحوه ساختار دهی (سازماندهی) باشد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 90 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
آموزش و پرورش
بر اساس ایده کنفسیوس بىن فعالیت سیاسى و آموزش و پروش رابطه متقابل وجود داشته و یکى از تزهاى اصلى مىباشد. در سال ۱۹۱۲ دولت سون یات سن قوانین حاکم بر آموزش و پروش در دوران امپراطورى را منسوخ کرده و سیستم جدیدى که از مدل ژاپنى نشأت گرفته بود توسط وزیر آموزش و پرورش تحصیلکرده آلمان جایگزین شد.
در اواخر دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰ حزب امکاناتى را جهت تغییر سیستم آموزشى بوجود آورد. در سال ۱۹۳۳ دبیر کمیته مرکزى شاخه جوانان حزب کمونیست اهداف آموزشى حزب در مناطق شورایى جنوب چین را اعلام نمود. وى خواستار جدایى مذهب از آموزشى و پروش یعنى بعبارتى خواستار نسخ تز کنفسیوس و در عوض استفاده از آموزش و پرورش در جهت بهود وضع ملى گردید. شوراها براى مبارزه با بیسوادى مدارس لنین را براى بچههاى ۷ تا ۱۴ سال، مدرسه براى نوجوانان و خانمها، مدارس کادرها و مراکز آموزش عالى مانند آکادمى سرخ (Red Acadamy) و دانشگاه شورى (Soviet University) را ایجاد کردند.
بدنبال تشکیل این دورهها در جنوب، از مدل مذکور در مناطق مرزى شمال غربى نیز استفاده کرد. در اواخر دهه ۱۹۳۰ بعد از راهپیمایى بزرگ این مراکز بصورت پایگاهى براى آموزش کمونیسم درآمد. علاوه بر آن مدارس آموزش بزرگسالان، مدارس حرفهای، مدارس ابتدایى و متوسطه تأسیس شده و برنامه آموزشى خاصى براى سربازان و کادرها اجرا گردید. تا سال ۱۹۶۶ خطوط اصل سیاست آموزش و پرورش چین نشأت گرفته از شورزى بود. قبل از انقلاب ۸۰ درصد مردم بیسواد بودند که این نسبت در روستاها به ۹۵% مىرسید. در سال ۱۹۴۹ چین داراى ۲۰۰ مرکز آموزش عالی، ۴۰۰۰ دبیرستان و ۰۰۰، ۲۸۹ دبستان، مجموع ۲۴ میلیون دانشجو و دانشآموز بود. از هنگام اعلام جمهورى خلق چین در سال ۱۹۴۹ سیستم آموزش و پرورش کشور چندین مرحله را، از مبارزه جنگل در سال ۵۷-۱۹۵۶ هنگامى که آموزش و پرورش در جو بحث آزاد تشویق مىشد تا دوران آشوب و وحشت انقلاب فرهنگى که تمام سطوح آموزش و پرورش دچار اختلال شده و توسعه آن معلق مانده و بیشتر به مدارس حرفهاى پرداخته مىشد و امتحان ورودى مراکز آموزشى عالى منسوح و معیار پذیرش دانشجو داشتن عقاید سیاسى مناسى و تأیید کامل ایدههاى مائو بود را پشت سرگذاشته است. بعد از دوران انقلاب فرهنگى دوران تعدیل و بازسازى شروع شد. در این دوران سعى بر دستیابى به استانداردهاى آکادمیک از جمله برقرارى مجدد امتحان ورودى دانشگاهها بود.
در سال ۱۹۸۰ سیاست آموزشى جمهور خلق چین در ابتدا براساس فراهم نمودن امکانات جهت مدرنیزاسیون اقتصادى کشور طراحى شد. در این جهت به آموزش نیروى انسان ماهر و توسعه علوم فنى و علمى اولویت داده شد. بعبارت کوتاه آموزش و پروش بعنوان ستون اصلى چهار مدرنیزاسیون توسط رهبران حزب کمونیست چین خوانده شد.
کیفیت آموزش و پروش در همه اداوار حتى در زمان انقلاب فرهنگى مورد تأکید بوده است. در فاصله سالهاى ۷۶-۱۹۶۶ همگانى کردن آموزش و پرورش در جهت تثبیت سوسیالیسم مورد اولویت بود.
یکى از جنبههاى مثبت سیاست در سال ۱۹۸۰ که نشاندهنده تغییر قابل توجه نسبت به سال ۱۹۷۶ بوده است، اهمیت دادن به آموزشى آکادمیک مىباشد.
جنبه دیگر آن تداوم توسعه و بهبود آموزشى و هدف بلند مدت آن نیل به همگانى کردن آموزش ابتدایى و دوره اول متوسطه بود. اهمیت علوم تکنولوژى در آموزش و و پرورش از نکات اصلى سیاست در اوایل دهه هشتاد بوده است. اجراى برنامههاى علمى و تکنولوژیکى نه تنها در توسعه ملى و مدرنیزاسیون کشور از اهمیت بسزایى برخوردار است بلکه در افزایش پرستیژ بینالمللى جامعه علمى چین نیز مهم مىباشد. در این راستا چین به دستاوردها و پیشرفتها علمى درغرب توجه کرده و از سال ۱۹۷۶ سیاست استفاده از آنها را در پیش گرفته است. رهبریت حزب در سال ۱۹۸۰ باور نمود که تأکید فقطبر خود باعث عقب نگه داشته شدن و عدم پیشرفت کشور مىباشد.
در مه سال ۱۹۸۵ کمیته مرکزى حزب کمونیست چین تصمیم به صلاح در کل ساختار آموزشى کشور گرفت. براساس آن در طى چند مرحله ۹ سال تحصیل اجبارى اعلام شد و زمان انجام آن در مناطق پیشرفته، روستایى متفاوت خواهدبود. این قانون براى مناطق پیشرفته اقتصادى که حدود ۲۵% جمعیت کشور را در خود جا داده است در سال ۱۹۹۰ لازمالاجرا مىباشد. در مناطق نیمه پیشرفته که ۵۰% جمعیت را دارا مىباشد زمان اجراى نهایى سال ۱۹۹۵ و براى بقیه مناطق هنوز زمان خاصى در نظر گرفته نشده است. براساس سیاست کلى کشور وزارت آموزش و پرورش ابزار اصلى دولت مرکزى براى به اجرا گذاردن اهداف سیاست ملى در زمینه آموزش و پرورش است. وظایف این وزارتخانه عبارتند از: کنترل اموزش ابتدایی، متوسطه، حرفهاى آموزش عالى و تربیت معلم. در حال حاضر انجام امتحانات ورودى دانشگاهها و برنامههاى درسى نیز بر عهده این وزارتخانه است. در سال ۱۹۷۷ وظیفه نظارت بر آمادهسازى کتب درسى استاندارد در تمام کشور جزء وظایف این وزارتخانه شد.
در شهرهاى متوسط و کوچک در زمینه مسائل آموزش و پرورش به ادارات آموزش و پرورش شهرى اختیاراتى داده شده است، گرچه اکثریت قریب به اتفاق مدارس ابتدایى و متوسطه چین را ادارات مذکور تحت نظر دارند؛ اما بعضى از مدارس در سطوح مختلف نیز از سوى کارخانجات، دانشگاهها و دیگر واحدها اداره مىشوند ولى تمامى این مدارس از حیث برنامههاى بودحه آنها بر عهده واحد مربوطه مىباشد. بسیارى از این مدارس متوسط به ویژه آنهایى که توسط دانشگاهها اداره مىشوند بعنوان مدارس نمونه انتخاب شده و از نظر علمى از سطح بالاترى قرار دارند.
مدارس ابتدایى و متوسط نمونه تحت نظارت مستقیم بخش آموزش و پرورش دولت مرکزی، استاندارى و یا فرماندارى فعالیت مىکنند. هدف از حمایت و توجه خاصى که به ین مدارس مىشود تربیت داوطلبینى تحصیلکرده براى دانشگاهها در رشتههایى مانند علوم مهندسى و زبانهاى خارجى مىباشد. در سال ۱۹۸۶ چین داراى ۵۲۰۰ مدرسه متوسطه و ۷۰۰ مدرسه ابتدایى نمونه بود که روى هم بیش از ده میلیون دانشآموز در آن به تحصیل اشتغال داشتند.
آموزش پیشدبستانى
کودکستانها در آشنایى بچّهها با نحوه زندگى آنها در سالهاى بعد نقش مهمى ایفا مىنماید. آموزش در این مراکز در قالب بازی، ورزش و موسیقى مىباشد و همچنین از این نظر که به خانمها امکان فعالیت در بخشهاى مختلف را مىدهد این دوره اهمیت دارد. در سال ۱۹۹۱، ۱/۲۲ میلیون بچه در بیش از ۴۶۵، ۱۶۴ کودکستان نگهدارى مىشوند. در حالت اول تحت نظر مراکز آموزشی، ارگانهاى دولتى و یا انستیتوها و شرکتها اداره مىشوند و در حالت دوم تحت نظارت کمیتههاى محلى در شهرها و یا تیمها و بریگادهاى تولیدى مىباشند. در روستاها نیز تعداد زیادى کودکستانهاى فصلى وجود دارد که به هنگام فصلهاى پرکار برقرار مىباشد.
در حال حاضر در چین ۶۷ مرکز پروش مربى براى کودکستان وجود دارد.
آموزش ابتدایى
در سال ۱۹۸۶ حدود ۹۵ درصد از بچههاى لازمالتعلیم مشغول به تحصیل بودند در حالیکه قبل از سال ۱۹۴۹ این نسبت فقط ۲۰ درصد بود. در اکثریت روستاها مدرسه وجود دارد و مدارس ابتدایى نمونه در مناطق شهرى دانشآموزان بهتر را انتخاب کرده و اکثریت آنها داراى امتحان ورودى هستند. بخشى از هزینه تحصیل مدارس توسط دانشآموزان تأمین مىشود. مبلغى نیز براى کتاب، حمل و نقل، غذا و سوخت گرفته مىشود. البته پول دریافتى بسیار کم بوده و فقط براى تشویق والدین به اهیمت دادن به تحصیل کودکان و مرتب به مدرسه رفتن مىباشد. زیرا در مناطق روستایى بسیار کم بوده و فقط براى تشویق والدین به اهمیت دادن به تحصیل کودکان و مرتب به مدرسه رفتن مىباشد. زیرا در مناطق روستایى والدین ترجیح مىدهند در فصل کار کودکان آنها به جاى مدرسه رفتن در کارهاى مزرعه شرکت داشته باشند.
بیشتر مدارس ابتدایى داراى دورههاى پنج یا شش سال هستند. در این دوران به آنها زیان چینی، ریاضیات، علوم طبیعی، جغرافیا، تاریخ، موسیقى و و هنر آموخته مىشود. در تعداد کمى از مدارس زبان خارجى از سال سوم آموزشى داده مىشود. دانشآموزان در هر سال نه ماه و نیم درس مىخوانند ساعات درسى آنها هشت ساعت در روز و پنج و نیم روز در هفته مىباشد. در این دوران بیشتر تأکید بر روى خواندن و نوشتن چینى است و بخاطر ویژگىهاى زبان آنها دانشآموزان بایستى وقت بیشترى را نسبت به دانشآموزان دیگر کشورها صرف آموزش نمایند.
در سال ۱۹۹۸ حدود ۱۴۰ میلیون دانشآموزان در ۰۰۰، ۶۳۰ دبستان کشور مشغول به تحصیل بوده و ۵،۷۹۰،۰۰۰ معلم به تدریس در این مقطع اشتغال داشتند. براساس آمار سال ۱۹۹۰ تعداد صاحبان تحصیلات ابتدایى از ۳۵۲۳۷ درصد هزار نفر در سال ۱۹۸۲ به ۳۷۰۵۷ در صدهزار افزایش یافته است.
آموزش متوسطه
دوره آموزش متوسطه شامل دو بخش مىباشد. بخش اول دوره سه ساله و بخش دوم، ۲ تا ۳ سال مىباشد. مواد درسى شامل چینی، ریاضیات، زبان خارجی، سیاست، تاریخ جغرافیا، علوم، موسیقى و هنر مىباشد. دانشآموزان همراه با دروس تئوریک به کار عملى نیز مىپردازند. براساس برنامه دانشآموزان هر سال یک ماه کار عملى کرده و نه ماه به درس مىپردازند در دورهٔ متوسطه نیز دانشآموزان هر روز هشت ساعت و هر هفته پنج روز و نیم به مدرسه مىروند. همچنین مدارس خاصى جهت تدریس موضوعاتى مانند مهندسی، طب، کشاورزی، قانون و ... وجود دارد. در مناطق روستایى بسیارى از مدارس اجازه مىدهند دانش آموزان در فصل کشاروزى به کار در مزارع بپردازند.
در سال ۱۹۹۸ حدود ۶۰ میلیون دانشآموز دوره متوسطه در ۷۸۶۰۰ دبیرستان به تحصیل مشغول و ۳،۵۸۷،۰۰۰ دبیر تمام وقت به آموزش آنها اشتغال داشتند. براساس سرشمارى سال ۱۹۹۰ تعداد افراد فارغالتحصیل دبیرستان در هیر صدهزار نفر به ۸۰۳۹ نفر رسیده که در مقایسه با سال ۱۹۸۲ که ۶۷۷۹ نفر بود افزایش خوبى داشته است. براساس آمار سال ۱۹۸۰، ۱۲ درصد از دانشآموزان ابتدایى در دورهٔ اول متوسطه شرکت نکرده و ۵۰ درصد از دانشآموزان دورهٔ اول وارد مرحلهٔ دوم نمىشوند. برنامه اصلاحى حزب کمونیست چین بدین قرار است که حدود سال ۱۹۹۰ در بسیارى از مناطق تعداد دانشآموزان مشغول در مدارس حرفهاى بیشتر از دانشآموزان مدارس عادى باشد.
مدارس ویژه
در کنار مدارس عادی، مدارسى براى کودکانى که داراى ناتوانىهاى عضوى و یا ذهنى باشند، افتتاح شده است. در حال حاضر ۱۴۲۶ مدرسه مخصوص افراد نابینا، کرولال و یا بچههاى عقب مانده ذهنى وجود دارد. بعلاوه ۵۴،۰۰۰ کلاس نیز براى اینگونه افراد در مدارس معمولى وجود دارد که مجموعاً ۳۲۰،۰۰۰ نفر کودک در این مراکز مشغول به تحصیل هستند. در حال حاضر ۱۷۰۰ مؤسسه بازآموزى براى کودکان کر وجود دارد که بیش از ۷۰،۰۰۰ کودک در آنها مشغول به آموزش هستند. بعلاوه ۱۰۰۰ مدرسه حرفهاى نیز براى اینگونه افراد وجود دارد
آموزش عالى و توسعه اقتصادى
سیاست چین در دهه ۱۹۸۰ مبنى بر چهاز مدرنیزاسیون پیشرفت سریع و وسیع در علوم و تکنولوژى را ایجاب مىکرد. آموزش عالى بخصوص در این سالها مهم شمرده شد. چین اظهار امیدوارى مىکرد که تا سال ۱۹۸۵ حدود پنج میلیون نفر دانشجو داشته باشد و همچنین تعداد محققین در رشتههاى علمى نیز به ۸۰۰،۰۰۰ نفر بالغ شود.
کوششهاى وزیر آموزش و علوم در سال ۱۹۷۵ نیز در جهت افزایش کیفیت آموزشى موفقیتآمیز نبود. فرزندان کادرها و مقامات به اصطلاح از در پشت وارد دانشگاهها مىشدند و بدین ترتیب فرزند یک خانواده از مقامات فقط بعد از دو سال کار بدون هیچگونه توانایى آکادمیک و حتى توانایى کارى لازم وارد دانشگاه مىشد.
بعد از سال ۱۹۷۶ گامهایى در جهت بهبود کیفیت آموزشى برداشته شد. در قدم اول هر گونه فعالیت سیاسى در دانشگاه ممنوع شد. سپس ۸۸ دانشگاه و کالج بعنوان دانشگاههاى اصلى و کلیدى انتخاب شده و بودجه خاص در اختیار آنها، دانشجویان ممتازشان و اعضاى علمى آن قرار داده شد. در مرحله سوم تربیت دانشجویان با کیفت علمى بیشتر جدا از زمینه خانوادگى یا فعالیت سیاسى همت گمارده شده و در انتها سعى بر افزایش ظرفیت دانشگاهها شد.
برقرارى مجدد سیستم امتحان براى انتخاب دانشجو و بمنظور گزینش افراد یا کیفیت علمى بیشتر مىباشد. در سال ۱۹۷۷، ۷/۵ میلیون نفر در امتحانات ورودى دانشگاهها شرکت کردند در حالیکه فقط ۲۷۸،۰۰۰ نفر مىتوانستند وارد مراکز آموزش عالى شوند. امتحان دهندگان بایستى داراى مدرک پایان دورهٔ دبیرستان بوده و حداکثر سن آنها ۲۶ سال باشد. هر استان نیز سهمیهاى براى دانشگاههاى اصلى دارند. این دانشگاهها کلاسهاى جداگانهاى براى اقلیتها نیز دارد. علاوه بر امتحان کتبى دانشجویان بایستى در معاینات پزشکى نیز شرکت نمایند. کنتر از ۲ درصد از پذیرفته شدگان امتحان کتبى بخاطر ضعف جسمى رد مىشوند.
بدنیال تداوم اصلاحات که از سال ۱۹۷۸ آغاز شد، سیستم آموزش عالى در سطوح مختلف شکل گرفته. تعداد مراکز آموزش عالى عادى از ۵۹۸ واحد در سال ۱۹۷۸ به ۱۰۲۲ مرکز در ساله ۱۹۹۸ افزایش یافته است.
دوره دانشگاه چهار تا پنج سال است. در راستاى اصلاح سیستم آموزشى و پروش دورههاى حرفهاى کوتاه مدت (۲ تا ۳ ساله) نیز وجود دارد، در حالیکه نسبت دانشجویان در زمینههاى مالی، اقتصاد، علوم سیاسى و حقوق، مدیریت و هنر افزایش یافته است. فارغالتحصیلان کالجها ممکن است مدتى نیز به اشغال در کارخانهها بپردازند. دانشجویان براى گرفتن بورس که براساس توانایىهاى آکادمیک به آنها داده مىشود به رقابت مىپردازند. از سال ۱۹۸۱ سه نوع مدرک دانشگاهى یعنى لیسانس، فوق لیسانس و دکترا را فارغالتحصیلان مىتوانند کسب نمایند. در سال ۱۹۹۸ حدود ۷۴/۳۱ میلیون دانشجو در ۱۰۲۰ مرکز آموزش عالى به تحصیل مشغول و ۴۰۰،۰۰۰ استاد تمام وقت به آموزش آنها اشتغال داشتند. یکى دیگر از راههاى تربیت افراد با کیفیت آموزشى بالا بخصوص در زمینه علوم، اعزام دانشجو داشتند. یکى دیگر از راههاى تربیت افراد با کیفیت آموزشى بالا بخصوص در زمینه علوم، اعزام دانشجو به خارج مىباشد. در دهه پنجاه تعداد زیادى از دانشجویان جهت تحصیل به شوروى اعزام شدند. سپس در دهههاى شصت و هفتاد نسبتاً کمى به اروپا فرستاده شدند.
از سال ۱۹۷۸ نیز تعدادى به آمریکا گسیل شدند. تا اواخر سال ۱۹۸۰ حدود ۲۳۰۰ دانشجوى بورسیه دولت چین در ۲۰۰ دانشگاه آمریکا مشغول بودند. در همین زمان نیز حدود ۲۲۰۰ نفر بصورت شخصى در دانشگاههاى آن کشور به تحصیل مشغول بودند. در طول برنامه پنج ساله (۸۵-۱۹۸۱) بیش از۳۵۵۰۰ دانشجوى چینى با هزینه دولت در بیش از ۶۰ کشور به تحصیل اشتغال داشتهاند. در کنار اعزام دانشجو به خارج براى گذراندن دورههاى عالى دولت نیز امکان تحصیل در این دورهها را فراهم آورده است. در سال ۱۹۷۸، ۶۳،۰۰۰ نفر در امتحانات دورهٔ فوق لیانس شرکت کردند که از آن میان ۱۰،۰۰۰ نفر پذیرفته شدند. در سال ۱۹۹۸، ۹۰۰۰ نفر موفق به اخذ درجهٔ دکترا و ۳۸،۰۰۰ نفر موفق به دریافت درجهٔ فوق لیسانس شدند. چین ضمن اعزام دانشجو به خارج، دانشجوى خارجى نیز مىپذیرد. در سال ۱۹۹۸ حدود ۴۳،۰۰۰ دانشجو از ۱۶۴ کشور در دانشگاههاى چین مشغول به تحصیل بودند، در حالیکه تعداد دانشجویان اعزامى به خارج به ۲۳،۰۰۰ مورد رسید.
تربیت معلم
توسعه سریع آموزش ابتدایى و متوسطه باعث کمبود جدى آموزگاران تربیت شده گردید. تربیت معلم عمدتاً در مدارس خاص انجام مىگرفت. در حالیکه معلمان دورهٔ متوسطه مىبایستى فارغالتحصیل دانشگاه و یا معادل آن باشند. همچنین فعالیتهایى در جهت افزایش کیفیت معلمین موجود از طریق ایجاد دورههاى کوتاه مدت معمول گردیده است. در طول دوران انقلاب فرهنگى دانشکدههاى تربیت معلم بسته شد و لذا پس از این دوران تعداد معملمات تحصیلکرده بسیار کم بود. بناچار مسئولین آموزش و پرورش دورههاى کوتاهى را براى تربیت معلم برقرار کردند. براساس آمار در سال ۱۹۸۴، ۱۰۰۸ مدرسه متوسط مخصوص براى تربیت معلم وجود داشت که مجموعاً ۵۱۱،۳۰۰ نفر در آن مشغول به تحصیل بودند. در سال ۱۹۸۴ چین حدود ۹ میلیون معلم داشته است.
آموزش تلویزیونى
مقامات چین تصمیم گرفتند و در جهت کاهش بار آموزش عالى از دوش دولت، دانشگاههایى با سیستم باز تأسیس نمایند و آموزش از طریق رادیو و تلویزیون را توسعه دهند. از سال ۱۹۷۹ که اولین دانشگاه رادیو و تلویزیون کشور توسط دنگ شیائو پینگ افتتاح گردید تا سال ۹۴ تعداد ۳/۲ میلیون نفر از مردم چین در این دانشگاهها دورههاى تحصیلى خود را گذراندهاند. درحال حاضر تعداد دانشگاههاى تلویزیونى سراسر کشور به بیش از ۲۰۰۰ واحد بالغ مىگردد. در این دانشگاهها، دانشجویان قادر به انتخاب رشته از میان ۳۰۰ رشته تحصیلی، از جمله مهندسی، ادبیات، اقتصاد، مدیریت، کشاورزى و پزشکى مىباشند.
در این روش آموزشی، دانشجویان مىتوانند در عین اشتغال به کار، تحصیلات خود را نیز ادامه دهند. در صورتى که دانشجویان از عهده امتحانات مربوطه برآیند، دولت به آنها گواهى پایان تحصیلات نیز اعطا خواهد کرد. اما هیچ تعهدى در قبال واگذارى شغل به عهده نخواهد گرفت. هم اکنون تعداد فارغالتحصیلان دانشگاههاى تلویزیونى ۳۷ درصد تعداد فارغالتحصیل دانشگاههاى عادى مىباشد. در سال ۹۳ روزانه ۳۱ ساعت برنامه آموزشى از دوکانال ماهوارهاى چین پخش مىگردید که مسئولان در صدد افزایش آن از طریق ۴ کانال هستند:
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 30 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید